خوش شانسی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Ali Kh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Ali Kh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
394
امتیاز
2,186
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه گرگان
رشته دانشگاه
زیست شناسی جانوری
وقتی که دیدم یک پست درباره بدشانسی ها داریم,پس بهتر است یک پست درباره خوش شانسی هامون بزاریم.
 
پاسخ : خوش شانسی

من دو ماه اول جنینی ام به این صورت بوده که دکترا به مامانم گفته بودن انگل داره و مامانم قرص ضد انگل میخورد!تازه میدیدن خوب نمیشه مرتب قرصای قویتری بهش میدادن تا آخر یه دکتر عاقلی برا مامانم سونو مینویسه معلوم میشه بارداره!تازه من حاصل یک ازدواج فامیلی هستم که هر دو طرف ژن تالاسمی دارن!با این وجود من زنده با 20 تا انگشت به دنیا اومدم تالاسمی هم ندارم! ;D
 
پاسخ : خوش شانسی

من بد شانسی ازخوش شانسی خودم بیشت تره اما چند مورد خوش شانسی دارم اونم اینه که این روزا وقتی توی لوازم التحریر فروشی بودم مغازه هم خیلی خیلی شلوغ بود.

بعد به طور اتفاقی مغازه دار کارمنو راه انداخت :o :o
 
پاسخ : خوش شانسی

2سال پیش بودرفتیم خونه ی پسرخالم ک اسانسورداشتن توعیدهم بود
من قراربودبرم ازتوماشین ی چیری بیارم :-"
موقعی ک اومدم بالادراسانسورک بازشدبرق رفت :-"
تمام شانس زندگیم اونجاتموم شد
;D
 
پاسخ : خوش شانسی

وقتی درس رو نخوندی به تو که میرسه درس پرسیدن تموم شه
اخ چه حس خوبیه
 
یه درسی رو اصلا نخونده باشی و تنها گروهی که تو کلاس نمره داشته باشه گروه شما باشه :دی :-"

موقع امتحانات که میخوای تقلب کنی چون کسی نخونده،دبیر باهاتون همکاری کنه و بره بیرون تا مثلا کارش رو انجام بده :)) :دی
 
یه روز بود که باید میرفتم کانون پیش پشتیبانم.اونروز از صبحش حس خوبی داشتم .بابام منو تا اونجا رسوند اما برگشتن با خودم بود.هوا هم گرم شده بود و از خوش شانسی من زود یه تاکسی نگه داشت و وسط راهم ازش پرسیدم که میتونه بیشتر از خطش منو ببره که گفت آره و تقریبن دم خونه پیاده شدم تازه زیادم پول نگرفت:)
بعدش همینجور که خوشحال بودم یهو دیدم ساعتم نیست
چون ساعته مال مامانم بودو گرون هم بود داشتم سکته میکردم که خوشبختانه تاکسیه برای کاری هنوز ایستاده بود خلاصه از کف ماشین ساعتو برداشتم و نفس راحتی کشیدم
 
فکر کنم تنها خوش شانسی وختی بودش که من اولویت اول پژوهشی هفتمم رو زده بودم زیست. بابام گفت بزن کامپیوتر.
ولی این بدشانسی بزرگی برای پدرم بود.
 
خوش شانسی من وقتی بود ک منو داییم داشتیم تو جاده میرفتیم مسافرت بعد یه قسمتش خاکی بود و جاده هی سربالایی و پایینی داشت از این سربالایی هایی ک جلوتو نمیبینی و من وسیلم از دستمم افتاد بیرون و دایممو مجبور کردم ک بزنه کنار(میگفت حالا بریم ب شهر بعدی ک رسیدیم برات میخرم الان باید کلی معطل بشیم ولی من با اصرار راضیش کردم ک وایستیم) و همون موقع ی پژو پارس ازمون سبقت گرفت من با شادی وسیلمو برداشتم رفتم سوار شدم یهو دیدیم از سرپایینی جلویی کلی خاک و دود و سر صدا اومد رفتیم جلوتر دیدیم یه سانتافه با شدت از سربالایی سر خورده و محکم خورده بود ب پژو پارسه و جالبیش اینه سانتافه اسیب وحشتناکی ندید ولی پژو کامل کاپوتش جمع شد و رانندش ب دلیل شکستن گردن فوت شد (یه پسر بیست و چهارساله)
و اگه اون لحظه ما ب خاطر وسیله من توقف نمیکردیم ممکن بود ما جای اون ماشین باشیم این بزرگترین شانسم بود
 
امتحان دینی مستمر سوم دبیرستان رو ۱۶/۷۵ شده بودم ولی معلممون ۱۹/۷۵خوند:-":-"

پ.ن:البته اگه برگه رو ۲۰ میشدی بهت ۲۰ میداد:|
ولی بازم خوش شانسی حساب میشه دیگ:-"
 
امتحان دینی مستمر سوم دبیرستان رو ۱۶/۷۵ شده بودم ولی معلممون ۱۹/۷۵خوند:-":-"

پ.ن:البته اگه برگه رو ۲۰ میشدی بهت ۲۰ میداد:|
ولی بازم خوش شانسی حساب میشه دیگ:-"

نمره های مستمر کابوس منه......

معلممون سه تا امتحان میگیره صحیح نمی کنه اما موقع نمره دادن که میشه بدترین برگه رو صحیح میکنه....

اون دوتای دیگه هم پر.....
پ.ن.:البته این عین بدشانسیه..~X([-|
 
گوشی دستم بود،کتاب فیزیکم جلوم باز...
یهو یه حسی بهم گفت بابام داره میاد
منم فوری گوشیو خاموش کردم گذاشتم کنار،کتابو گرفتم
همون موقع بابام اومد!!!!
گفت آفرین،داری درس میخونی دختر گلم...:))
 
وسط بازی بتل رویال بودم. یارام هم ناک شده بودن. خلاصه شرایط خیلی حساس بود و با ترس و لرز داشتم راه میرفتم چون اسلحه درست حسابی نداشتم
ناگهان، یک کلاغ لجندری از اسمون اومد و روی شونم نشست:| تونستم با کشتنش یه گان لجند گیر بیارم.
 
Back
بالا