این یک پیپ نیست

  • شروع کننده موضوع
  • #1

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
pipe_1.jpg

"... و هنوز آیا می‌توانی پیپ مرا [از توتون] پُر کنی؟ نه؛ این فقط یک نمایش است. اینطور نیست؟ پس اگر من بر روی تصویر نوشته بودم «این یک پیپ است»، دروغگو بودم".
رنه مگریت


ارتباط تصویر، و نوشته ی زیر آن چیست؟ ضمیر اشاره ی "این" ؟
اگر پاسخ شما مثبت است، آنگاه دلیل ارتباط ناخودآگاه بین تصویر و جمله در ذهن ما چه میتواند باشد؟
آیا شما تصویر را یک پیپ میدانید؟ آیا گفته ی نقاش صحیح نیست؟
به این شوخی رایج فارسی دقت کنید: کشتم شپشِ شپش کُشِ شش پا را. این چند تا نقطه داره؟
چرا فردی که برای بار نخست، با این عبارات برخورد میکند، گمان میکند باید نقاط جمله ی کشتم ... را بشمارد؟ چرا شمارش نقاط "این" در ابتدا بی ربط و نامعقول به نظر میرسد؟
تمایل به برقراری چنین ارتباطاتی ریشه در چه دارد و به چه نتایجی در استدلال ها، افکار و تصمیمات انسانی منجر می شود؟
اگر تصویر پیپ، یک پیپ نیست (که مسلماً نیست)، پس واژه ی "پیپ" هم یک پیپ نیست. به همین ترتیب، "میز" یک میز نیست. و "یک" یک نیست. و ... پس زبان انسانی بازتاب چیست؟ مفهوم نشانه های زبانی چیست؟ زبان بر چه دلالت میکند؟
آیا ادراک و توصیف دقیق جهان ناممکن است؟ آیا عباراتی که با الگوی «این چنین است و جز این نیست» بیان میشوند، راه به خطا می برند؟ برداشت قطعی از پدیده های مختلف هستی، تا چه حدی ممکن است؟
 

dorna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,588
امتیاز
4,449
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین1
شهر
اصفهان
پاسخ : این یک پیپ نیست

زمانی که فرمالیست ها, نظریه پردازانی مثل بارت, تئوری های زبان شناسیشون رو ارائه میدادن(نه صرفا زبانی که از طریق گفتن یا صورت مکتوبش تجلی پیدا میکنه بلکه زبان عکس, زبان فشن, تصاویر متحرک و...) گفتن که هر دال به یک مدلول میره. دال فرم و مدلول معناست. اون ها عادت نداشتن خواننده , بیننده, یا در حالت کلی مخاطب و دریافت کننده رو متغیری در فرآیند "فهم" در نظر بگیرند. کار به جایی میرسید که بعضی فرمالیست های افراطی نمودارهای عجیب غریبی ارائه میدادن انگار که بتونن کل مفاهیم دنیا رو توی یه جدول غول پیکر اما متناهی تقسیم بندی کنن.
بعدتر دریدا جمله‌‌ای گفت:هر دال به یک دال دیگه میره. چیزی که تاکنون فرمالیست ها مدلول می‌نامیدند دال دیگری بیش نیست.
من با دریدا موافقم.
چیز زیادی در تفسیر این جمله‌ی دریدا نخوندم اما از چیزهای محدودی که خوندم و تفکرات خودم یه مجموعه برداشت برام حاصل شد که البته هیچ ادعایی روی جنبه ی علمیش وجود نداره:
با توجه به اینکه دریدا خداوندگار ساختارشکنی هست و ساختار شکن ها اولین کسانی بودند که در اون بازه از تاریخ دریافت کننده رو متغیری جدی دیدند اینکه هر دال به دال دیگری میره و این یه فرآیند پی در پی و و پیچیده‌ست -چه تصویری از یک پیپ, چه ماهی های قزل آلا در نوشته های ریچارد براتیگان- توجیه میکنه که چطور اگه نهایتاً بعد از عبور از لایه های سطوح مختلف دال , مدلولی توسط دریافت کننده‌ای حاصل شه واقعاً نمیشه ادعا کرد که اون مدلول عیناً مدلولیست که از اول توسط خالق اثر در قالب فرم ظاهر شده. و همچین برای دو دریافت کننده‌ی متفاوت این موضوع برقراره.
نهایتاً وقتی مفهومی به فرم تبدیل میشه(آیا راهی برای انتقال مفهوم جز از طریق یک فرم وجود داره؟)احتمال بازگشت به مدلول اولیه به اندازه احتمال انتخاب یک نقطه از یه سطح خواهد بود.
حتی برای خود خالق, تصویرگر این پیپ, میشه ادعا کرد که با گذشت تی واحد زمان مدلولی که پیپ بهش میره همون مدلولیه که هنگام تمام کردن اثر بوده؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : این یک پیپ نیست

مدلول (دهخدا)==> مضمون . مفاد. مقتضی . فحوی . مفهوم . مقصود. منظور. مراد. مستفاد. تفسیر. تأویل .مقابل دال. دلالت کرده شده . ره نموده شده . راه راست نموده شده . دلیل آورده شده .
دال (دهخدا)==> دلالت کننده . مقابل مدلول . ره نماینده . دلالت کننده بر چیزی. هادی . راهنما.

یکسان نبودن مدلول، برای خالق اثر، در دو زمان متفاوت، به معنای تغییر کردن این مفهوم از نظر اون آدمه. باید ببینیم که مفاهیم برای انسان تغییر میکنن یا نه. اگه کسی به مثل افلاطون معتقد باشه، در نهایت مفاهیم رو ثابت در نظر میگیره، نهایتا میتونه تصور کنه که خاطره ی افراد مختلف از یک مفهوم، عیناً شبیه به هم نباشن. ولی آیا خاطره ی خود یک فرد، در طول زمان تغییر نمیکنه؟؟
من شخصاً، تا چند وقت پیش با افلاطون هم عقیده بودم . حالا نیستم. فکر میکنم دست پیدا کردن به یه مدلول، به خودش، نه به چیزی که بهش دلالت میکنه، برای ما غیرممکنه. مثال ها، صورت های ثابتی نیستن که وجود داشته باشن. در صحبت با یکی از دوستام درباره این موضوع، سعی کردم نظرم رو اینجوری توضیح بدم: اگه یه اسب سفید باشه، یه اسبه. اگه عقب مونده باشه، بازم اسبه. اگه کوچیک یا بزرگ باشه بازم اسبه. جایی خوندم اون چیزی که بین همه این ها مشترکه و باعث میشه همه رو اسب بدونیم، همون صورت مثالی اسبه. حالا سوال اینه که این اسب مثالی چه ویژگی خاصی داره؟ زیبا تره؟ بزرگ تره؟ اسب تره؟ واقعا دلیلی وجود نداره که نتیجه بگیریم مفهومی وجود داره که مثاله. ما با دریافت دال های مختلف، یک قالب ذهنی میسازیم. و دریافت این دال ها وابسته به محسوساته. پس شاید بتونیم بگیم با گذر زمان و دریافت محسوسات جدید، قالب های ذهنی ما ممکنه تغییر بکنن.
درباره دریافت خود مدلول، به نظرم میاد چیزی شبیه به مفهوم حد در ریاضیه. دال ها تا بی نهایت به مفهوم اصلی میتونن نزدیک بشن. اما هرگز با مدلول یکسان نمیشن. و ما فقط توانایی دریافت دال رو داریم.

---------------
ویرایش:

در مورد دریدا، این بخشی از مطلبیه که توی باشگاه اندیشه خوندم:
به زعم دریدا، تمام هستى به مثابه «متن» محسوب مى شود. در خوانش هر متن، خواه این متن کتاب باشد، یا طبیعت، جامعه و یا وجود خود خواننده، خواننده آن را بازآفرینى مى کند. به این اعتبار هر متنى به تعداد مخاطبین خود تعبیر و تفسیر دارد. هر خوانشى، نوشتارى بى پایان است که هرگز آگاهانه صورت نمى پذیرد. از این رو، مخاطب نیز همچون خود مؤلف اثر هرگز نمى تواند به نیت مؤلف پى برد. «غیاب» بر «حضور» غالب است و ما در متن تنها رد غایب ها را دنبال مى کنیم. آنچه در حاشیه متن یا در فضاى میان خطوط پنهان است، درست به اندازه واژگان متن اهمیت دارند و چون هر خوانشى در حقیقت همان نوشتار است لاجرم جریانى از تعابیر و توجیه ها را خواهیم داشت که در عمل به چندصدایى اثر بدل مى شود. بدین ترتیب هر آنچه که در عالم، شروع به تبلور کند، شالوده شکنى چون حلالى در خود حل خواهد کرد.
از نظر دریدا، هر متن هیچ مرجع و مدلولى در واقعیت ندارد و به «دلالت ناب» نمى رسد و از سوى دیگر هیچ مؤلفى نه نیت آگاهانه دارد و نه اساساً قادر به اعمال نیت آگاهانه خویش است. از این رو، مؤلف را نیز نباید و نمى توان مدلول نهایى در تأویل متن به شمار آورد. آنچه باقى مى ماند چیزى نیست جز متن و تأثیرى که بر شعور مخاطبان خود دارد. علاوه براین سیاق کلام و سبک نوشتار بر محتواى متن، ارجحیت دارد.



در کتاب "کشف دیگری همراه با لویناس" در مورد تمایزی که لویناس بین "گفته" و "گفتن" قائل میشه اینطور اومده:

در هر اظهاری میتوان میان دو جنبه تمایز نهاد: 1.آن چه گفته میشود. 2. نفس عمل گفتن که آن گفته در درون آن واقع میشود.
گرچهد ر واقع این دو جنبه به یک اعتبار ، همزمان و متضایف اند و نمیتوان آنها را از هم تمییز داد ولی لویناس مفهوماً میان آن ها تفکیک قائل میشود.
... «به نزد من گفته به اندازه ی خودِ گفتن اهمیت ندارد.» تنها از راه گفته است که میتوانیم به گفتن و دلالتِ آن راه پیدا کنیم.

ما اصلا میتونیم به خودِ گفتن راه پیدا کنیم؟ و سوال دوم این که، به هر حال نمیشه منکر شد که ما دست کم در زندگی روزمره، یک شکلی از تفاهم رو بین آدم ها میبینیم. به این معنا که گرچه هر فرد در دریافت و مفهوم یک عبارت زبانی موثره، اما سنگ روی سنگ بند میشه و زندگی پیش میره! این از کجا ریشه میگیره؟
 

Phanntom

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
115
امتیاز
364
نام مرکز سمپاد
helli
شهر
تهران
مدال المپیاد
سابقه دارم!
دانشگاه
light massage(پیام نور)
پاسخ : این یک پیپ نیست

همه کلمه ها یک ریشه ای دارن که به اونها بر میگردن
و بقیه کلمات مشتقات اون ها هستن
در این مورد اگر اشتباه نفهمیده باشم منظورتون رو باید این نکته رو گوش زد کنم که کلمات چیزی من آوردی هستن
یعنی به طور مثال کلمهآب رو اولین بار یک شخصی به ذهنش رسیده که یک مقداری آب رو دیده
و این کلمه براش تداعی کننده آب بوده بنابراین اسمش رو آب گذاشته
این موضوع یک اشاره ای هم به بحث های زبان شناسی و فرهنگ زبان داره
به این دلیل که تو مبحث زبان شناسی ما برای هر چیز،شخص،اتفاق،حالت و. . . کلمه ای وجود داره که تداعی کننده اون برای فرد هستش
و یه ذهنیتی از اون داره
به فرض به یک فرد نابینا(مادر زادی)شما به هیچ وجه نمیتونید بگید زرد چه رنگیه؟
و یا به یه شخصی که از اول حس چشایی نداشته نمیتونید بگید ترش چجوری هستش؟حتما باید با یک مثال منظورتون رو واضح کنید

این از این موضوع
و اما در مورد برداشت قطعی:
برداشت های انسان به طرز تفکر اون بر میگردن،امکان داره یک شخص افتادن سیب رو سر خودش رو بدشانسی تصور کنه و یا شخصی مثل نیوتون...
برداشت قطعی از اتفاقاتی که دور و اطراف انسان ها میوفته حرف اشتباهی هستش. ما بی نهایت تا بعد داریم که که تو هر بعد یه اتفاق یه معنی خاصی داره
به این منظور که این ابعاد میتونن،بعد فیزیکی باشن،بعد زمانی باشن و...

و در ضمن این رو یادتون باشه
همه چیز به هم ربط دارن
موفقیت انسان ها به پیدا کردن این روابط بستگی داره
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : این یک پیپ نیست

در مورد تفاهمی که در زبان وجود داره چه نظری دارید؟
 

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
پاسخ : این یک پیپ نیست

می‌شه به همه‌ی این دال و مدلول‌ها نسبی نگاه کرد.
وقتی همه‌مون با نوشته‌ی «این یک پیپ نیست.» روی نقّاشی موافقیم، می‌شه نتیجه گرفت که حتماً تو ذهنیت ما یه پیپ وجود داره که از این تصویری که اینجاست «پیپ»تره! ولی نمی‌تونیم ادّعا کنیم اون چیزی که تو ذهنمونه یه «پیپ» کامل و مثالیه. ما اصلاً شناختی از پیپ مثالی نداریم که بخوایم این پیپ رو باهاش مطابقت بدیم.
حالا می‌شه این رو تعمیم داد به کلّ زبان و تفاهم رو باهاش توجیه کرد. کلمه‌ی اسب کم‌وبیش تو ذهن همه‌مون به یه مدلول (که خودش یه دال دیگه‌ست) برمی‌گرده. درسته که نمی‌شه ادّعا کرد واقعاً به همون اسب مثالی که افلاطون مدّ نظر داشته برمی‌گرده؛ ولی اسبی که تو ذهن ماست نسبت به ادراکی که ما از جهان محسوسات داریم اسب کاملیه. گفته‌ها و نوشته‌های ما و به طور کلّی هر استفاده‌ای که ما از زبان می‌کنیم، در چارچوب محسوسات محدودن. در واقع، ما تو زندگی‌مون اسبی «اسب»تر از همون اسبی که همه در موردش صحبت می‌کنیم ندیدیم. پس منطقیه که وقتی صحبت از اسب می‌شه یه اسب معمولی تو ذهن همه‌مون بیاد.
 

stanly1

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
821
امتیاز
3,046
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب(قبلا)
شهر
شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
1- تصور دریدا از برخورد با توصیف هستی به مثابه متن هرمنوتیکی،اشتباهه.بهترین شناخت ما،فیزیکه که با ریاضیات،تجربیات رو توصیف میکنه.ریاضی رو نباید مثل زبانصرفا قراردادی و نشانه دونست.کاری که ویتگنشتاین کرد و از جمله ایرادات معروف بهش هم همینه که برخلاف تصور دریدا و ویتگنشتاین و نیچه و هایدگر و...از هرمنوتیک و متون،یک تفاوق عام در روابط فیزیکی وجود داره(کاری به تفسیر روابط مثل تفسیر کپنهاگی،بوهمی و..نداریم.مهم اینه که همشون صورتبندی ریاضی معادله شرودینگر و مطابقتش با تجربه رو قبول دارن):
چنانكه دیدیم ویتگنشتاین شك در احكام و گزاره های ریاضی را از آن جهت بی معنی انگاشت كه آنها را صرفاً قواعد «بازی ریاضی» یا «گرامر استنتاج و محاسبه» به دیده گرفت.به عبارت دیگر قبول این احكام فقط قبول یك مهارت عملی برای محاسبه است و اصلاً ربطی به شناخت ما از نتایج كاربردی این احكام ندارد بلكه درواقع مقدم بر آن است. این نظرگاه ویتگنشتاین اگرچه بدیع و غیرقابل منتظره است، ولی نتیجه اش مجرد انگاشتن بیش از حد ریاضیات بود. بدین گونه ویتگنشتاین از توجیه مسئله كاربرد ریاضیات در علوم تجربی و در جهان واقع و بخصوص در فیزیك بازماند. نقد جدی بر آراء ویتگنشتاین در همین موضع صورت می گیرد. اگر ریاضیات آنچنان كه او گفته بود صرفاً یك ساختمان (یابازی) مجرد با تعدادی قواعد و اصول باشد پس چگونه در چنان علومی كاربرد تواند داشت؟
http://www.ihoosh.ir/article/60974/ویتگنشتاین-و-فلسفه-ریاضی

بنابراین،نمیشه درباره روابط جهان،رای به نسبی گرایی دریدا داد.
همچنین حتی تفاسیر هم با توجه به پیشبینیاشون،گلچین میشن.مثلا پدیده درهم تنیدگی کوانتومی،باعث اعتبار تفسیر کپنهاگی شد.
ولی اینکه ما مثل این مثال:
برداشت های انسان به طرز تفکر اون بر میگردن،امکان داره یک شخص افتادن سیب رو سر خودش رو بدشانسی تصور کنه و یا شخصی مثل نیوتون...
برداشت قطعی از اتفاقاتی که دور و اطراف انسان ها میوفته حرف اشتباهی هستش. ما بی نهایت تا بعد داریم که که تو هر بعد یه اتفاق یه معنی خاصی داره
به این منظور که این ابعاد میتونن،بعد فیزیکی باشن،بعد زمانی باشن و...
چیزیو تغییر نمیدن چون مفاهیم "خوش شانسی" و "بدشانسی" وابسته به احساسات افرادن و همچنین کلماتی مبهمن،ولی درباره ریاضیثات اینطور نیست.بخش زیادی از دلایلی که فیلسوفانی مثل لایبنیتز رو وادار به ریاضی وار کردن فلسفه کرد،دقیقا همین بود.

2-مثل بقیه نسبی گرایان،دیدگاه دریدا هم دارای این تناقضه که اگه تمامی متون فاقد تفسیر مطلق یگانه هستن،این حرف برای همین حکمی که گفته شد و نظریات خودِ دریدا هم صدق میکنه!

3- رای دریدا مبنی بر اینکه تفسیر متن کلا به عهده خواننده متنه،در هرمنوتیک مدرن چندان جایی نداره.در این علم،امروزه بیشتر نظریات ویلهلم دیلتای اعتبار دارن که میگفت تفسیر متن فقط و فقط به ذهن خواننده بستگی نداره بلکه بیشتر باید به شرایط و فرهنگی که اون متن توش نوشته شده اشاره کرد.با وجود تغییرات در معانی،اما کلیات ثابتن.مثلا زمان قدیم کلمه "قلم" به معنای "قلم پر" بود ولی الان مثلا یعنی "خودکار".با این وجود در هردو حالت،معنای کلی اون یعنی "ابزاری برای نوشتن" ثابت مونده. اما در اینجا سوالی پیش میاد که خودتون بهش اشاره کردید:
در مورد تفاهمی که در زبان وجود داره چه نظری دارید؟
باید به مفهوم شباهت خانوادگی ویتگنشتاین اشاره کنم:
ذاتگرایان مثل افلاطون و ارسطو،معتقدن وقتی میگیم "میز" به خصوصیتی مشترک در همه میزها اشاره کردیم(میز مثلی در نظر افلاطون و جوهر میز بودن در نظر ارسطو).ولی ویتگنشتاین مخالف این تفسیر بود.ویتگنشتاین متاخر،معتقد بود زبان فقط بازنمایی نیست بلکه باهاش کارای مختلفی میشه انجام داد و "معنای هر کلمه،کاربردش در زبانه".پرسش "میز یعنی چی؟" مثل اینه که بپرسید "نقش مهره سرباز تو بازی شطرنج چیه؟".بر همین اساس،ویتگنشتاین کلمه "بازی" رو در نظر گرفت و نشون داد هیچ مولفه مشترکی بین همه بازی ها وجود نداره بلکه دارای شباهت خانوادگین(مثل اینه که الف چشماش مثل برادرش باشه،گوشاش مثل ب.ب لبش مثل س باشه،س دستاش مثل ه و...هیچ مولفه مشترکی بین "همشون" وجود نداره)ولی این مانع از فهمیدن منظور همدیگه از کاربست کلمه "بازی" نمیشه.طبق تلقی "تجویزی-هنجاری" از این مفهوم که از همه اعتبارش بیشتره،کاربر زبان خودش میتونه الگوهای زبانی جدید بسازه و کلماتو در معانی مختلف بکار ببره(چون یک الگوی زبانی از پیش موجود،مثلا اینکه"میز" یعنی چی،وجود نداره)ولی این مانع از تفاهم نمیشه،چون الگوهای زبانی و قیود هنجاری،"ظهور میکنن".کاربر زبان با "دیدن شباهت ها و تفاوتها"،"بهره گیری از شهود زبانی" و "اشتغال ورزیدن"،قیود هنجاری رو پدید میاره.مثلا همون کلمه "بازی" رو در نظر بگیرید:
فرض کنید چن نفر دارن حرف میزنن.اینکار بازیه؟
شباهت: ایا بازی ای هست که افراد توش باهم حرف بزنن؟خب بررسی کنیم؛فوتبال،بسکتبال،والیبال و...فهمیدم! خاله بازی جواب درستشه!
هر حرف زدنی بازیه؟ خب نه؛مثلا حرف زدن معلم و شاگرد بازی نیست(اینو با "شهود زبانی" که در بین ما مشترکه فهمیدیم.)

حالا فرض کنید قاعده گفت و گو اینه که هرکی کلمه رو بیشتر بکشه،برندست.ما بطور "شهودی"،این رو بازی میدونیم.
ولی فرض کنید گفت و گو،صحنه محاکمه یه نفر اعدامه! این بازیه؟واضحه که طبق شهود زبانی نه!
پس ما با وجود اینکه اینکه مفهومی افلاطونی از "بازی"نداریم،ولی بطور شهودی با دیدن مصادیق مختلف،این کلمه رو در مواقعی خاص بکار میبریم.

بنابراین دیدیم که باوجود اینکه ما در انتخاب کلمات ازادیم،ولی براثر شباهتها و شهود زبانی،قیودهنجاری رو پدید میاریم.از اونجا که روابط علی برای ما انسانها یکسانه،منظور همدیگه رو از کلمات(بیشتر تو حالتای ساده) میفهمیم.پس جامعه نقش خیلی مهمی تو پدید اومدن قیود زبانی و بازی های زبانی مختلف داره.منظور یه فیزیکدان از "شواهد" (بازی زبانی فیزیک) با منظور دادگاه از این کلمه،متفاوته.

هونطور که سوسو رهم میگه،ما دال(صدا) و مدلول(مفهوم-ایده) داریم ولی این مدلول یک ویژگی کلی مشترک بین یک کلمه و هدفشم صرفا بازنمایی نیست، بلکه اشاره به یک "کارکرد" داره.
 
بالا