حسّ مشترک!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Mostafa.Ahmadi
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Mostafa.Ahmadi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
113
امتیاز
2,277
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
زنگان(عرب ها میگویند زنجان)
سلام دوستان...
احساس کردم جای این تاپیک خیلی خالیه...همه مون خاطرات جالبی رو تو زندگیمون داشتیم که برا خیلیای دیگه اتفاق افتاده و نوشتنش توسط ما و خوندنش توسط دیگران خنده رو رو لبامون مینشونه...
برای شروع خودم مینویسم...امیدوارم منظورمو از حس مشترک گرفته باشین


از هزاران اتفاق اینگونه ای که واسم پیش اومده

مکالمه ی بین من و مامانم در دوران پیش دبستانی
[مامان در حال ظرف شستن]
من: مامان سوره ی حمدُ بخونم برات؟

مامان: بخون

من: بسم الله الرحمن الرحیم......[خوندن با هزار زحمت].....صدق الله العلی العظیم
مامان گوش میدی؟

مامان: بله پسرم ادامه بده

من: تموم شد کع :-w
مطمئنی گوش میدادی؟ :-L
 
پاسخ : حسّ مشترک!

یکی از حس هایی که شخصا امروز سر زنگ شیمی به وضوح حس کردم حس نفهم بودن بود
 
من یه دوست دارم حسای مشترک زیادی باهاش دارم
مثلا از ی ادم مشترک خوشمون میاد
از ی ادم خاص بدمون میاد
علایقمون خیلی شبیه ب همه
توی لحظه خیلی راحت حس همو درک میکنیم
واکنش همدیگه رو راحت پیشبینی میکنیم
و اغلب این حس مشترکامون
ب درد اذیت کردن ملت میخوره
مثلا همزمان ی فکر ب ذهنمون میرسه (افکار شوم)و ما با خباثت تمام فکرمون و عملی میکنیم
مثلا سوسکی ک توی کلاس دیدیمو انداختیم توی کوله یکی از بچه ها (کلاس نقاشی)
 
من با یکی از دوستام توی هیجاناتمون حس مشترک زیاد داریم!
و خیلی ها از خانواده گرفته تا دبیران و دوستان میگن که شبیه هم هستیم از نظر قیافه!
# قل_گل :)

از دیگر حس ها هم حس مرده پرستی هست که فکر کنم همگی دارا باشیم! :))
 
حس این عاشقای دلشکسته رو داری اگه اون موقع بچه های سایت شکست عشقی خورده باشن و تو ح.ب پست هایی در رابطه با این موضوع گذاشته باشن!:|:))
 
اینکه یکی کنارت بشینه و بخواد تک تک صحبتات رو بخونه...مخصوصا اگه بچه باشه!:|
 
وقتی عصبانی میشم ازم هرکاری برمیاد. جالبه که کارهای اشتباهی که میخوام بکنم همه با موفقیت انجام میشن...
 
اینکه از شدت استرس موفتی رو دور خندیدن و خنده ات هم بند نمیاد!:))
 
از دیگر حس های مشترک بین ایرانی ها مخصوصا،اینه که فکر میکنن خیلی صدای خوبی برای خواننده شدن دارن!:|:))
 
شما هم موقع راه رفتن مواظبید که پاتون روی خطهای سیمان بین کاشیها نره؟ یا مثلا اگه دو رنگ هستند سعی میکنید فقط روی یکیش برید؟
مطئنا رو نوار کنار قالی ماشین بازی کردید. ولی تا حالا اون گل بزرگ قالی (ترنج) رو یه پایگاه فضایی چندلایه در نظر گرفتید و با سفینه هاتون بهشون حمله کردید؟
نقاشی کشیدن روی دیوار رو هم که مطمئنا همه انجام دادیم. اصلا حس میکل آنژ وقتی سقف کلیسای سیستین رو نقاشی میکرد بهم دست میده وقتی بهش فکر میکنم.8-> البته اونموقع که نهایتا فکر میکردم همسایه بغلیمونم که نقاش ساختمون بود.:D
 
شما هم موقع راه رفتن مواظبید که پاتون روی خطهای سیمان بین کاشیها نره؟ یا مثلا اگه دو رنگ هستند سعی میکنید فقط روی یکیش برید؟
مطئنا رو نوار کنار قالی ماشین بازی کردید. ولی تا حالا اون گل بزرگ قالی (ترنج) رو یه پایگاه فضایی چندلایه در نظر گرفتید و با سفینه هاتون بهشون حمله کردید؟
نقاشی کشیدن روی دیوار رو هم که مطمئنا همه انجام دادیم. اصلا حس میکل آنژ وقتی سقف کلیسای سیستین رو نقاشی میکرد بهم دست میده وقتی بهش فکر میکنم.8-> البته اونموقع که نهایتا فکر میکردم همسایه بغلیمونم که نقاش ساختمون بود.:D
بعضی وقت ها اره
من سیاره در نظر گرفتمش میدون در نظر گرفتم خیلی چیزای دیگه هم بوده حتی.
من کلا نقاشی دوست نداشتم و ندارم و روی دیوارم نقاشی نکشیدم.
 
وقتی دارم کتاب درسی میخونم (میخواد هر کتابی باشه) عملکردش بد تر از خوردن یک قرص خواب آور خیییییلیییییییی قوی عه:|
 
حس اینکه بچه کوچولویی که قبلن میشناختیش حالا بزرگ شده و داره اظهار نظر میکنه !!
و خیلی بامزه تو حس میکنی یه بخشی از تربیتش به عهده ی تو بوده و خوب انجامش دادی...
 
Back
بالا