بعضی جمله ها خیلی بی دلیل توی ذهن حک میشن . خیلی بی دلیل یک جمله ی کلیشه ای و نه چندان جذاب و تا حد زیادی بی مفهوم از یک کتاب مثل آیه ی قرآن و مثل ضرب المثل میشن توی مغز . وقتی هم کاغذ و قلم در میاری تا برای کسی که باهاش رفتی بیرون چیزی بنویسی این جمله ها به ذهن میان . البته من از این حافظه ها و از این خلاقیت ها ندارم . ولی یه تیکه کاغذ که 4 بار تا شده توی کیف پولم هست از یک همچین آدمی . وقتی هم که میخواستمش پیدا نشد و 4 ماه با تأخیر رخ نمایید .
خب کلاً کتاب خوبیه . درباره ی دانشجوی رشته ی فکر کنم فلسفه (شایدم روانشناسی) هست که داره روی تز دکتراش (شایدم لیسانسش) کار میکنه ، درباره ی استاد دانشگاهی که خودکشی کرده . بعد یک سری ماجرای عاشقانه ، مذهبی و ... پیش میاد که داستان رو پیش میبره .
کلاً ماجرای داستان درباره ی یک نسل دیگست ، یک جامعه ی دیگست و آدم هایی از نسل من ، مثل من صرفاً بهش به عنوان تاریخ یا دفترچه خاطرات نسل قبل نگاه میکنن . تنها دلیلی که این کتاب رو اول آوردم این بود که خاطره ی بزرگی بود از من ، سمپادیا و یکی از بچه های سمپادیا .
گور و گهواره یکی از آثار فوق العاده ی غلامحسین ساعدی ، شامل سه داستان می شود ، زنبورک خانه ، سایه به سایه و آشغالدونی .
زنبورک خانه داستان مردی است غریبه در شهر که به همراه پیرمردی به خانه ی او میرود . پیرمرد سه دختر ترشیده دارد و از پسر میخواهد که یکی از آن ها را به همسری قبول کند و در ادامه داستان ازدواج این مرد با یکی از دختر ها و ...
سایه به سایه داستان جوانی است در شهر ، زندگی کوچه بازاری شهر ، قلدری ها و الواتی ها و ...
آشغالدونی آخرین و طولانی ترین داستان کتاب است ؛ داستان پدر و پسری که برای لقمه ای نان در شهر میگردند و برای بیست تومان پول با مردی آشنا میشود که در ازای پول از آن ها خون میگیرد .
آن ها در نهایت سر از بیمارستان در می آورند و با یکی از خدمتکار های بیمارستان دوست میشوند و ...
داستان های این کتاب ، پر از تناقض های جامعه ، پر از انتقاد و در عین حال با روایتی دلنشین است .