Blue Valentine
Blue Valentine
کارگردان: Derek Cianfrance
سال تولید: 2010
امتیاز Rotten Tomatoes: هشتادوهشت درصد
NR-17
تقریبا همیشه جواب آدما توی فیلما به "چرا من رو دوست داری؟" اینه:
.Because you're beautiful, you're smart, you're funny, you're the best person I know
ریاکشن من هم همیشه اینه:
.Just stop with that bullshit already
و بالاخره این فیلم این کار رو کرد.
Blue Valentine داستان عاشق شدن دو نفر و محو شدن اون عشقه که خیلی واقع گرایانه بهش پرداخته میشه. آدما نه به خاطر این که یه نفر خوشگل یا باهوشه عاشقش میشن، نه به دلایل خیلی روشن عشقشون از بین میره. یه مفهوم انتزاعیه که با دلیل و منطق نمیشه توجیهش کرد.
این فیلم این مفهوم رو به تصویر میکشه و داستان بالاپایینهای روابط عاطفی بین مادر و پدر و تاثیرش روی برخورد با دختر شیش سالهشون رو تعریف میکنه. خیلی رک بهمون میگه که هیچ چیزی پایدار نیست. People don't live happily ever after. زندگی این طوری کار نمیکنه. قولها به همون راحتی که داده میشن، شکسته میشن.
البته تمام فیلم هم انقدر گرفته و ناامیدوار نیست. اول هر رابطه ای لحظات خوشی وجود داره مثل وقتی به تدریج اعتماد بین دو نفر به وجود میاد، که اینا رو هم میبینیم. درواقع صحنه های "شش سال قبل" فیلم من رو یه ذره یاد سه گانه ی بیفور مینداخت به لحاظ بامزه و رمانتیک بودن.
اما
Not recommended for people with daddy issues.
شخصیتی که به عنوان پدر توی این فیلم میبینید، مشابه پدر توی Boyhood، فرد بیخیالیه که به هیچ عنوان جاهطلب نیست. همواره داره (عمدی یا غیرعمدی) با روشهای تربیتی مادر مقابله میکنه. هرچند عاشق همسر و دخترشه اما نماد یک پدر قوی و ستون خانواده نیست. نمیدونه که چقدر بچگانه رفتار میکنه. خیلی جاها واکنش های نامناسبی نشون میده که حاکی از بی اطلاعی کاملش از احساسات همسرشه.
در عین حال مادر فیلم هم صرفا تلاش میکنه با دخترش خوش اخلاق برخورد کنه در حالی که در سردرگمی مطلق به سر میبره و نمیدونه که چرا داره از شوهرش دور میشه و نمیتونه هیچ ارتباطی با همسرش برقرار کنه و حرفاش رو بهش بزنه. هروقت هم سعی میکنه، بحث های فرسایشی و حرفای بچگانه ی شوهرش باعث میشه بیشتر توی خودش فرو بره و همه چیز رو بدتر و بدتر میکنه.
تصاویر و کادرای فیلم ساده، صمیمی و بیغلوغشه که آدم رو همون اول اول جذب میکنه.
من بعد از دیدن این فیلم، فیلمنامهش رو خوندم و با این که خیلی از جزئیات توش ذکر شده بود، بازم حیرت کردم از این که چهقدر خوب رایان گاسلینگ و میشل ویلیامز نوشتهها رو زنده کردن. با دیدن هر صحنه احساس میکردم عضوی از اون خانواده هستم و توی زندگیشون حضور دارم.
با این که فیلم از لحاظ ساخت بیعیب و نقص نبود، (من توی یه سکانس خندهی عوامل رو شنیدم.
) اما توی ذوق نمیزد. روایت خیلی خوبی داشت. فلشبکهای به موقع، توازی دو تا قسمت عاشق شدن و پایان یافتن عشقشون، فیلم رو خیلی ظریف کرده بود و من دوستش داشتم.
اگر در خانواده تون به اندازه ی کافی شاهد دعواهای پدر و مادرتون نیستید و از این موضوع رنج می برید، این فیلم برای شما ساخته شده.