هیچ نامه!

  • شروع کننده موضوع
  • #1

erfan_ashorian

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
397
امتیاز
1,241
نام مرکز سمپاد
2
شهر
تهران
دانشگاه
_ان شا الله قوزاباد
رشته دانشگاه
_علوم کامپیوتر(البته در این
درود!
دیروز داشتم با خودم فکر میکردم که ای داد!۱۸ سال از این عمرمان به عیش و نوش و بدبختی و کلن!هر چه بود گذشت و هیچ از آن خاطرات و دوران نیست که نیست!همه گرد شده زیر گرد گیری ها سال نو مهمان رفتگران شده است!این شد که گفتیم بیاییم این جا تا میتوانیم چیزهایمان!(نوشته هایمان!) را بگذاریم شاید. . . .
سلام لولیتا!
حال که این نامه را به تو مینویسم دقیقا نمیدانم کجای این خراب شده ام! جایی میان دو هیچ!بین دو شهر که حتی شک دارم روی آن کره جغرافیایی که خیلی وقت است بازیچه دست ماهان ۸ ساله شده است نگاهت افتاده باشد!
صندلی های اتوبوس بدجور کمرم را اذیت میکند اما در عوض منظره درخت هایی که تکه تکه ردی از خودشان تو ذهنم حک میکنند بیشتر حالم را بد میکند!
از مقضد نپرس که تنها سوالیست که هیچ جوابی برایش ندارم!شاید هم کمی لب و لونچه ام را تکان بدهم و همزمان با دست کشیدن به ریشهایم اسمه شهری را بگویم!شاید قول نمیدهم ....!
مامان مرد....اوایل پاییز بود..آخر های عمرش لال هم شده بود...با آن چشم های چروکش که لای چند رگ خونی قایم شده بودند زل میزد به من و هی (ا٫ ا٫ ) میکرد...تمام آن سه ماه لعنتی که تمامش را به چشمهایش زل زده بودم باران میبارید!شهریور بود و ساری بارانی بود..تمام سه ماه قطره قطره انتظار را از لای جرز های زمان میمکیدم که سریع تر این عجوزه بمیرد و رها شوم میان زمان!تن لختم را رها کنم دوباره لای جاده ها و دوباره تها داراییم یک ساک باشد با تنها یک شورت و یک شانه و یک کاغذ و خودکار و یک بسته قرص برای روز مبادا! زمان را بگو!چه پارادوکسی بزرگیست!همین ۲۰ سال پیش بود که با تو آشنا شدم!فقط ۲۰ سال!هنوز آن مکعب ۲۰ در ۳۰ را یادت است؟صدای راه رفتن های مدیر هتل را چطور؟نگو که فقط حرارت تن من و صدای چیزی که توی تنت میگفت ؛‌نه؛ را یادت می آید....آن روز احمقانه ترین و بهترین روز عمرم بود!وقتی که زل زده بودم روی سه گنج اتاق به تار عنکبوت و تو سرت را گذاشته بودی روی بازوهایم!ازم پرسیدی به چه چیز فکر میکنم یادت می آید؟گفتم روزی جوابش را میدهم...آن لحظه به ؛هیچ؛ فکر میکردم!به پوچی حرکت مدامم توی هزار توی تو!به بدن سستم که رها شده بود روی تخت...حتی دروغ نگفته ام که بگویم به سلول هایم فکر میکردم که چه فکر میکنند نسبت به حبسیده شدنشان توی فضای تنگ من! و بهتر بگویم به همه چیز فکر میکردم جز تو!در عوض الان به هیچ چیز فکر نمیکنم جز تو! دیگر درس هم نمیدهم! انقدر زل زدم به کنج های کلاس که بچه ها به مدیر گفتند و انداختنم بیرون!هر چندچیزی برای گفتن ندارد معلم ادبیاتی که معشوقه اش ازدواج کرده!از چه میگفتم؟کجای سکس کردنت با رضا برای من میشد شکستن جام؟ به کدام جنگل فرار میکردم در شهری که تمامش رها شده میان جنگل؟با کدام حیوان حرف میزدم وقتی که.....
بگذریم؟رضا چطور است؟خودت خوبی؟روی ماهان را ببوس....
دوستدا...نه! موجودی از روی کره ی خاکی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

erfan_ashorian

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
397
امتیاز
1,241
نام مرکز سمپاد
2
شهر
تهران
دانشگاه
_ان شا الله قوزاباد
رشته دانشگاه
_علوم کامپیوتر(البته در این
پاسخ : هیچ نامه!

تمام بدنم درد میکند ... تمام تمامش .. شبیه جنازه ای رها شدم توی دریای افکارم وول میخورم میان یاد خاطرات تو سفیدی ممتد سقف و چیزی بین کمرم و تخت که کمرم را زخم کرده است .... { صدای تلفن همراه کسی توی راه پله ها ... و صدای مویه ی ارام زنی که معلوم نیست کجای این خراب شده است ... }
ادم ها راه میروند .. ادم ها میخورند ... ادم ها س*س میکنند .. ادم ها عاشق نمیشوند ... فقط مورچه ها عاشق میشوند ... مورچه هایی که تمام حجم لجنیه تنشان را رها میکنند میان شکر ها و وول میخورند میان همه چیز هایی که برایشان همه چیز است : شکر ! { شماره مشترک مورد نظر خاموش است .... ادم ها عاشق نمیشوند!} مادر ها موجودات جالبیند زنی که تمامش را میریزد توی سینه هایش پرت میکند توی حلقوم خشکیده ی نوزادی که هیچ نیست .... این نوزاد کم کم چنگ می اندازد به همه چیز مادرش... می آید بالا ! به تمام بالا ها می آید و بعد میرسد به ...... { صدای وییره ی تلفن روی میز گله گله باد کرده .. مادری ظاهرن نگران است ... و من هنوز مانده ام میان چیزی که کمرم را اذیت میکند و دیوار سفید ... } انسان ها مسخ هم میشوند ! مسخ میان خنده های لعنتی که نمیداند دلیلش چیست میان بغض هایی که شبیه بادکنک میان احساسات کودکانه ی کسی دیگر میشکند ... میان همه چیز اه تف ! منی که مسخ شدم میان مشتی شعر و ور! لعنتی چه بگویم ؟ چه چیز مانده از من لعنتی هیچ... من مسخ شدم میان همین استعاره ها و کنایه ها و ..... { زنی ایمیلش را چک میکند این متن را میخواند گریه میکند ریمل هایش را پاک میکند و بعد ... شماره ی مشترک مورد نظر خاموش می باشد ....}
 
بالا