n.h.f_2775

  • شروع کننده موضوع
  • #1

N.H.F

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
133
شهر
مشهد
سلام!

کتاب های خوانده شده:
رمان
مرد تکثیر شده/زوزه ساراماگو
کنت مونت کریستو/الکساندر دوما

کتاب های در حال خواندن:

زندگی نامه
دید و بازدید،زندگی در ایران ،زندگی در آمریکا/تارا بهرام پور
آن سال ها/محمد جعفر یاحقی




خب مسلما در نقطه شروع نمیتونم نقد ها (نظر های)خوب بذارم و ادبیات و انشا ام هم خوب نیست،ولی انشا ا.. به مرور بهتر میشه
پ.ن:میشه گفت تا حدودی اینجا رو بیشتر برای خودم درست کردم چون به نظرم باعث میشه آدم بعدا عقایدشو در قالب نظراتی که قبلا گذاشته ببینه و یه جورایی در مورد شخصیت قبلناش شناخت پیدا کنه!
به علاوه که در این حین مهارت نوشتن و مهمتر از اون فکر کردن رو هم یاد میگیره
پ.ن2:مدتی طول میکشه تا نقد ها و خلاصه داستان ها رو بنویسم چون سعی میکنم قبل از اینکه خودم کتاب رو نقد کنم چهار تا نقد درست و حسابی ازش بخونم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

N.H.F

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
133
شهر
مشهد
پاسخ : n.h.f_2775

مرد تکثیر شده/ژوزه ساراماگو/ترجمه کیومرث پارسای/نشر سروینه

امتیاز:7 از 10

خلاصه داستان:داستان درباره ی مردی به نام ترتیلیانو ماکسیمو آفونسو ،دبیر تاریخه.مبتلا به افسردگی یا به قول خودش همون ضعف روحی موقته تنها دوستی که داره دبیر ریاضیه که برای سرگرمی اون ی فیلم رو بهش پیشنهاد میکنه و "ترتیلیانو"پس از تماشای فیلم متوجه میشه که یکی از هنرپیشه ها کاملا شبیه خودشه و...

مثلا نقد:خب بحث اصلی کتاب هویت و شخصیت فردیه.تقابل 2 نفر که از نظر ظاهری کاملا شبیه همدیگه اند تا جایی که حتی نزدیکانشون نمیتونن اونا رو از هم تشخیص بدن.ظاهرا شخصیت اول داستان از بحران هویتی رنج میبره و در مورد همه چیز شک و تردید داره
موضوع جالب و منحصر به فردیه که از ویژگی کتاب های ساراماگوئه.
یه سری جزئیات تو این کتاب بیشتر نظر منو به خودش جلب کرد:مثلن اینکه ی فرد هر کاری رو میکنه تا زندیگیشو از حالت روتین و همیشگی بیرون بیاره ولی در نهایت پس از تغییراتی که ایجاد میکنه تو زندیگیش طالب همون زندگی عادی و نرمالش میشه
چیز دیگه ای هم که نظرمو جلب کرد این بود که وقتی فرد ی کاری رو انجام میده اصلا به عاقبت کارش تاثیرش رو بقیه و حتی روی خودش فکر نمیکنه یعنی وقتی شخصیت اصلی داستان به فردی که شبیه شه زنگ میزنه تا همدیگرو ببینن اصلن فکر نمیکنه بعد از این شناخت زندگی خودش و اطرافیانش و زندگی طرف مقابل چه تغییری میکنه.مثلن همسر طرف مقابل دچار افسردگی میشه و اینها...
و دیگه اینکه وقتی یه کار یا عملی رو درست نمیدونیم و یا از شخصیتی بدمون میاد ما هم کاملا میتونیم مثله همون شخصیت نفرت انگیز باشیم وهمون کارو انجام بدیم کافیه فقط در شرایطش قرار بگیریم (البته نظر من کاملا این نیست این چیزیه که کتاب میگفت)


نظر کلی:کتاب جالبیه و موضوع نویی رو از دیدگاه جالبی بررسی میکنه پیشنهاد میکنم بخونیدش!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

N.H.F

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
163
امتیاز
133
شهر
مشهد
پاسخ : n.h.f_2775

کنت مونت کریستو/الکساندر دوما/مترجم محمد طاهر قاجار/ویراستار کیومرث پارسای/نشر سمیر

امتیاز:6 از 10
خلاصه داستان:داستان درباره ی مردی به نام ادموند دانتسه که یک دریانورده . چند نفر از اطرافیانش به علت حسادتی که به موقعیتش میکنن توطئه ای رو طراحی میکنن و ادموند به زندان میفته و در شرایط بسیار بدی قرار میگیره پس از مدتی با آبه فاریا (کشیشی که اون هم زندانی بوده) آشنا میشه و چیزهای زیادی رو ازش یاد میگیره.یک روز داستان زندگیش رو برای فاریا تعریف میکنه(در اینجا ادموند هنوز نمیدونسته چرا به زندان افتاده) و فاریا بهش توضیح میده که چه طوری دوستانش باعث شدن به زندان بیفته.و ادموند مصمم میشه که برگرده و انتقام بگیره...

مثلا نقد:موضوع محوری داستان در مورد بحث انتقامه.ادموند در ابتدا نگاه مثبتی به اطرافش داره و هیچ کسی رو دشمن نمیدونه ولی بعد از اینکه متوجه میشه که چه طوری بهش خیانت کردن تماما در این فکره که بدترین شکل ازشون انتقام بگیره.
خب حس انتقام در وجود ادموند به وضوح دیده میشد و ی جورایی به نظرم نویسنده سعی کرده بود چهره ی واقعی انتقام رو در تغییر رفتار ادموند نشون بده.
چیز دیگه ای هم که نویسنده در بحث انتقام بهش اشاره کرده اینه که گاهی بیشتر از اون حدی که ب تو ظلم شده جلو میری و در واقع بحث از انتقام میگذره و تو هم میشی یه ظالم.
در داستان افرادی که به ادموند خیانت کرده بودند و علیه اون تاوطئه کرده بودند بعد از این ماجرا مرتکب خطا ها و مشکلات بزرگتری میشن یا گرفتار ناراحتی میشن که به نظر من نویسنده شاید می خواست این کارهارو به نوعی نتیجه رفتارشون نسبت به ادموند نشون بده.
در واقع میشه اینجوری هم گفت که ادموند این حق رو داشته که انتقام بگیره( یا به قولی عدل رو برقرار کنه) که نویسنده در بعضی جاها بهش اشاره کرده
پایان داستان بسیار استثنائی و زیبا بود و نویسنده به بهترین شکل ممکن داستان رو تموم کرده بود.(در واقع نتیجه گیری نهایی ادموند از تمام اتفاق ها بود که پایان داستان رو بسیار استثنائی کرده)
ترجمه بسیار پر تکلف بود و از کلمات نامانوس بسیاری استفاده شده بود و امتیازی هم که کم شده بخشی به علت ترجمه و بخشیش به این علت بوده که نویسنده( به نظرمن) داستان رو طولانی کرده بود که از جذابیت و کشش داستان کم کرده بود.

نظر کلی:اگر میخواین این کتاب رو بخونید پیشنهاد میکنم چاپ نشر افق رو انتخاب کنید
 
بالا