با شعر دنگ شویم!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع zeinab.shirzad
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

zeinab.shirzad

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
12
امتیاز
36
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
تهران
شک ندارم «شعرنفهم‌ترین آدم‌ها» هم (از جمله خودم!) این شعر رو، «چو دریابند، دُر یابند!» :)
قدر موردِ قالب شعر هم ایده‌ای ندارم؛ از غزل گذشته؛ همه‌ش قافیه‌ست! (به هر حال گویا همون غزل می‌گیریم!)

1/ سمن‌بویان، غبار از دل، چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان، قرار از دل، چو بستیزند، بستانند
2/ به فتراکِ جفا، دل‌ها چو بربندند، بر بندند
ز زلفِ عنبرین، جان‌ها چو بُگشایند، بفشانند
3/ به عمری یک نفس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر، چو برخیزند بنشانند!
4/ سرشکِ گوشه‌گیران را، چو دریابند، دُر یابند
رُخِ مهر از سحرخیزان، نگردانند اگر دانند
5/ ز چشم‌م لعلِ رمّانی، چو می‌خندند، می‌بارند
ز روی‌م رازِ پنهانی، چو می‌بینند می‌خوانند
6/ دوای دردِ عاشق را، کسی کو سهل پندارد
ز فکر، آنان را که در تدبیرِ درمان‌ند، درمانند!
7/ چو منصور، از مراد، آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه، حافظ را، چو می‌خوانند، می‌رانند
8/ در این حضرت، چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این درد، اگر در بندِ درمان‌ند، درمانند...!

اندکی شفّاف‌سازی:
بیت1/ هم‌نشینی با معشوق، غبار غم رو از بین می‌بره.
بیت4/ سرشک گوشه‌گیران = اشک عاشقان.
بیت5/ لعل رمّانی = اشک خونین. (اشک زیادی!)
بیت7/ همون منصور حلّاج. گفت: «انا الحق»! به خاطر این حرف به دار آویختن‌ش! پس به وصال رسید! (میوه‌ی مراد را برداشت!)
پ.ن.:
1. مرسی فامیل ِ دور!
2. بیایید ایمان آوریم به حافظ! :)
3. و امّا عنوان؛ دنگ شدن = عقلِ خود را از دست دادن... رهایی از عقل!
 
پاسخ : با شعر دنگ شویم!

به کهربا:

بدیهیتاً (!)، نع! ;;)

حافظ.
 
Back
بالا