نامه هایی به بابا لنگ دراز

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Reihaneh.a

کاربر فعال
ارسال‌ها
46
امتیاز
151
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
نامه ای به بابا لنگ دراز ناشناخته!
نامه ی اول
بابا لنگ درازِ عزیز!
وقتی کوچک بودم... یعنی آنقدر کوچک که جودی ابوت ببینم، همیشه حسودیم میشد به او که چرا جودی بابا لنگ درازی دارد که برایش نامه بنویسد و از مشکلاتش یگوید ولی من ندارم! حسودیم میشد که چرا جودی بابا لنگ درازی دارد که برایش جوراب های ابریشمی بگیرد ولی من ندارم! و حسودیم میشد که چرا جودی با بابا لنگ دراز عزیزش عروسی کرد و من بابا لنگ درازی ندارم که بابای عروسک هایم بشود {از همون بچگی آینده نگر بودم :) }

بابای خیالیِ من!
این ها نامه های ریحانه ی کوچک است با کمی تغییر! این ها درد و دل های ریحانه ی کوچکیست که کمی بزرگ شده! این ها تلخ نویس و شاد نویس های ریحانه ی حسود آن روز ها و ریحانه ی دلتنگ این روزهاست!
بابای عزیزم!
دوستت دارم!
با احترام
ریحانه

 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Reihaneh.a

کاربر فعال
ارسال‌ها
46
امتیاز
151
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
پاسخ : نامه هایی به بابا لنگ دراز

نامه ی دوم
بابا لنگ دراز عزیز!
این روز های تکراری بی هیچی عجله ای میگذرند. این روزها خیلی خسته ام... این روزها من روزمرگی هایم را که زندگی می کنم، خسته می شوم... خسته ام بابا! خسته از این تکرارِ روزهای تکراری! خیلی وقت بود که نامه ای برایت ننوشته بودم... آنقدر سرگرم زندگی کردن روزمرگی هایم بودم که دیگر وقتی برای فکر کردن به تو نداشتم.
13 روز از عید گذشت... روز های اول آن مسافرت اجباری لعنتی خسته ام کرد و این روز های آخر، این سکون تکراری.... شاید من زیادی بهانه گیر شده ام.
تو چطوری بابا؟! برای عید جایی رفتی؟! خوش گذشت؟!
دلم برای خنده هایم تنگ شده... شاید تکرار روزهای تکراری خنده هایم را دزدیده است... آه...
دلم یکهو بی هوا، هوای نامه نوشتن به سرش زد.... ببخش بابا اگر نامه ام زیادی کوتاه و بی معنیست... کار دل است دیگر!
هوا سرد شده... مواظب خودت باش بابا!
دوستت دارم!
با احترام
ریحانه!
 
بالا