- شروع کننده موضوع
- #1
Reihaneh.a
کاربر فعال
- ارسالها
- 46
- امتیاز
- 151
- نام مرکز سمپاد
- دبیرستان فرزانگان 1
- شهر
- تهران
نامه ای به بابا لنگ دراز ناشناخته!
نامه ی اول
بابا لنگ درازِ عزیز!
وقتی کوچک بودم... یعنی آنقدر کوچک که جودی ابوت ببینم، همیشه حسودیم میشد به او که چرا جودی بابا لنگ درازی دارد که برایش نامه بنویسد و از مشکلاتش یگوید ولی من ندارم! حسودیم میشد که چرا جودی بابا لنگ درازی دارد که برایش جوراب های ابریشمی بگیرد ولی من ندارم! و حسودیم میشد که چرا جودی با بابا لنگ دراز عزیزش عروسی کرد و من بابا لنگ درازی ندارم که بابای عروسک هایم بشود {از همون بچگی آینده نگر بودم :) }
بابای خیالیِ من!
این ها نامه های ریحانه ی کوچک است با کمی تغییر! این ها درد و دل های ریحانه ی کوچکیست که کمی بزرگ شده! این ها تلخ نویس و شاد نویس های ریحانه ی حسود آن روز ها و ریحانه ی دلتنگ این روزهاست!
بابای عزیزم!
دوستت دارم!
با احترام
ریحانه
نامه ی اول
بابا لنگ درازِ عزیز!
وقتی کوچک بودم... یعنی آنقدر کوچک که جودی ابوت ببینم، همیشه حسودیم میشد به او که چرا جودی بابا لنگ درازی دارد که برایش نامه بنویسد و از مشکلاتش یگوید ولی من ندارم! حسودیم میشد که چرا جودی بابا لنگ درازی دارد که برایش جوراب های ابریشمی بگیرد ولی من ندارم! و حسودیم میشد که چرا جودی با بابا لنگ دراز عزیزش عروسی کرد و من بابا لنگ درازی ندارم که بابای عروسک هایم بشود {از همون بچگی آینده نگر بودم :) }
بابای خیالیِ من!
این ها نامه های ریحانه ی کوچک است با کمی تغییر! این ها درد و دل های ریحانه ی کوچکیست که کمی بزرگ شده! این ها تلخ نویس و شاد نویس های ریحانه ی حسود آن روز ها و ریحانه ی دلتنگ این روزهاست!
بابای عزیزم!
دوستت دارم!
با احترام
ریحانه