- شروع کننده موضوع
- #1
Radikal
کاربر خاکانجمنخورده
درود به همه ی دوستان
اغلب ما در زندگی به کلمه های فطرت ، ذات ، سرشت و ... برخوردیم و تا حدودی هم تعریفی از این کلمات داریم
حتی در کتاب های دین و زندگی دبیرستان هم از فطرت(سرشت خدا آشنا) نام برده شده
برای این که بحث به سمت سوال اصلی کشیده چند مثال میزنم
فرض کنید کودکی که تا به حال گنجشک و موش ندیده همراه پدرش در حال قدم زدن هست در همین لحظه یک موش و یک گنجشک رو توی آسمون میبینه که هر دو پرواز میکنن! قبول دارید برای این کودک هر دو(موش و گنجشک) به یک اندازه شگفت انگیز هست !؟
اما برای پدر کودک چی؟ آیا اون تعجب نمیکنه از دیدن موش پرنده در حالی که برای اون پرواز پرنده کاملاً معقول به حساب میاد؟
حالا مثالی دیگه بزنم دختری رو تصور کنید که در یکی از قبایل منزوی آفریقا زندگی میکنه و تقریباً برهنه هست و اطرافیانش هم برهنه هستند
برای این دختر سفر به کشوری مثل عربستان که زنانش با برقع پوشیده شدن احتمالاً عجیب و باور نکردنی هست! و برعکس یک دختر عرب اگر در همون قبیله بره شاید براش خیلی عجیب باشه پوشش اون افراد
اغلب هم شاید تجربه ش کرده باشید که کاری که برای فرد اول خوشایند هست برای فرد دیگری ممکنه نوعی توهین به حساب بیاد!
مثلاً ممکنه یک رفتار که در ایران نوعی بی احترامی محسوب بشه در کشوری دیگه به معنای احترام گذاشتن باشه مثلاً عارق بعد از غذا رو اغلب کاری ناپسند میدونن در حالی که چینی ها بر عکس این باور رو دارند
و امثال این چیز ها بسیار هست!
و هدف از زدن این تاپیک بحث سر ساختار گرایی اخلاقی هست نه طبیعی یعنی خوب و بد هایی که جامعه و خانواده برای فرد تعریف میکنه
و چند سوال :
آیا اخلاقیات زاده ی ساختار ها هست یا سرشت ؟( لطفاً دلیل هم ارائه بدید!)
اگر انسان در محیطی بدون ساختار اخلاقی رشد کنه باز هم کلمه ی فطرت و سرشت و... برای اون صادق هست؟
دنیای فاقد ساختار اخلاقی چطور دنیایی میبینید؟
انسانی که در محیط بی ساختار رشد کنه با چه اخلاقیات و روحیاتی بزرگ خواهد شد ؟
آیا اصلاً میشه یک انسان رو در محیطی فاقد ساختار اخلاقی پرورش داد؟
اغلب ما در زندگی به کلمه های فطرت ، ذات ، سرشت و ... برخوردیم و تا حدودی هم تعریفی از این کلمات داریم
حتی در کتاب های دین و زندگی دبیرستان هم از فطرت(سرشت خدا آشنا) نام برده شده
برای این که بحث به سمت سوال اصلی کشیده چند مثال میزنم
فرض کنید کودکی که تا به حال گنجشک و موش ندیده همراه پدرش در حال قدم زدن هست در همین لحظه یک موش و یک گنجشک رو توی آسمون میبینه که هر دو پرواز میکنن! قبول دارید برای این کودک هر دو(موش و گنجشک) به یک اندازه شگفت انگیز هست !؟
اما برای پدر کودک چی؟ آیا اون تعجب نمیکنه از دیدن موش پرنده در حالی که برای اون پرواز پرنده کاملاً معقول به حساب میاد؟
حالا مثالی دیگه بزنم دختری رو تصور کنید که در یکی از قبایل منزوی آفریقا زندگی میکنه و تقریباً برهنه هست و اطرافیانش هم برهنه هستند
برای این دختر سفر به کشوری مثل عربستان که زنانش با برقع پوشیده شدن احتمالاً عجیب و باور نکردنی هست! و برعکس یک دختر عرب اگر در همون قبیله بره شاید براش خیلی عجیب باشه پوشش اون افراد
اغلب هم شاید تجربه ش کرده باشید که کاری که برای فرد اول خوشایند هست برای فرد دیگری ممکنه نوعی توهین به حساب بیاد!
مثلاً ممکنه یک رفتار که در ایران نوعی بی احترامی محسوب بشه در کشوری دیگه به معنای احترام گذاشتن باشه مثلاً عارق بعد از غذا رو اغلب کاری ناپسند میدونن در حالی که چینی ها بر عکس این باور رو دارند
و امثال این چیز ها بسیار هست!
و هدف از زدن این تاپیک بحث سر ساختار گرایی اخلاقی هست نه طبیعی یعنی خوب و بد هایی که جامعه و خانواده برای فرد تعریف میکنه
و چند سوال :
آیا اخلاقیات زاده ی ساختار ها هست یا سرشت ؟( لطفاً دلیل هم ارائه بدید!)
اگر انسان در محیطی بدون ساختار اخلاقی رشد کنه باز هم کلمه ی فطرت و سرشت و... برای اون صادق هست؟
دنیای فاقد ساختار اخلاقی چطور دنیایی میبینید؟
انسانی که در محیط بی ساختار رشد کنه با چه اخلاقیات و روحیاتی بزرگ خواهد شد ؟
آیا اصلاً میشه یک انسان رو در محیطی فاقد ساختار اخلاقی پرورش داد؟