ردّ مبهم

  • شروع کننده موضوع
  • #1

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
سلام : )

چهار، پنج ماهِ پیش شروع کردم به خوندنِ «عروض و قافیه» اما نه به قصد شعر گفتن، مثل همیشه از سر کنجکاوی و شاید به تعبیر برهنه تر و گویاتری به خاطر حس فضولی !

یادمه روزی دوست شاعری ازم خواست یه جمله ای رو به یه بیت شعر تبدیل کنم، راستش خیلی سخت به نظر میومد ! خیــلی ! ولی به هر زوری که شده اون بیت شعر [بهتره بگم اون دنباله ی کلمات وزن دار !] رو گفتم. و خب مسلما بعد از اون تجربه ی کاهنده ی اعتماد به نفس علاقه ای به تجربه ی دوباره نداشتم. اما بعد چند وقت سر اثباتِ «من هم میتونم !» و یه جورایی به دنبال ایجاد جذابیت ! دوباره سراغی از شعر گرفتم. البته بهتره بگم "تلاشی برای شعر گفتن"، چون یادم نمیاد توی این یکساله شبی بدون خوندن شعری سر شده باشه. : )

حقیقتا میدونم کارهایی که تا الان دارم اصـــلا خوب نیستن و اصلا «شعر» نیستن. و خب این هم اصلا و ابدا از روی تواضعِ نداشته ی من نیست!

دوست نداشتم اینجا تاپیکی بزنم چون دوست نداشتم با نظرات بقیه مایوس بشم. اما حالا احساس میکنم برای برگشتن به مسیری که دوماهی هست کنارش گذاشتم به «انگیزه» احتیاج دارم. شاید این تاپیک و نظرهای شما -که به هیچ وجه نمیخوام چیزی جز حقیقت باشه- بتونه این انگیزه ی دوباره رو بهم بده، گرنه محکومیم به جبرِ زمان !

این آخر -گرچه اولِ این مطلب هم نمیتونست حق این کلمات رو ادا کنه- میخوام از «دوست» خوبی تشکر کنم. احسان که الفبای شعر رو به من یاد داد -گرچه درست یاد نگرفتم !- .

از این که همراهیم میکنید سپاسگزارم : )
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
اوّلین چارپاره (شماره‌ی یک)

خسته‌ام از تمام آدم‌ها
از تب التهاب این غم‌ها
روزگاریست بی تو می‌ترسم
ساده از لرزه‌های این بم‌ها

مثل نبض کبودِ یک رویش
زیر ریل قطارِ دل‌خسته
پیرهن را کفن تو می‌پوشی
در تکاپوی جبرِ وابسته

وهم نفرینِ دسته‌ای گندم
در خیال مترسکی دلسوز
روزگاریست او که می‌بیند
چشم در راه گندمی هرروز

عاشقِ یک کلاغِ دل‌مرده
تاروپود از نفیر، رنجیده
می‌سپارد به باد خود را تا
به رهایی رسد، که غم دیده

خیره تقویمِ پرعلامت را
در سکوتی شبیهِ آوارم
مست آبان که خود لگدکوبست
زیر این خاطراتِ بیمارم

لهجه‌ات را به یاد آوردم
دلهره در تنم به رقص آمد
«لهجه‌ات را غلاف کن ای عشق» [nb] لهجه ات را غلاف کن ای عشق، زخمی ام از زبان نوک تيزت، شمس مولای بي‌کسی ها باش، بی خیال شکوه تبریزت
علیرضا آذر[/nb]
کوکِ سازِ نفس به نقص آمد

ناامید از قلم که متروکست
بغضِ من در برِ شکست آمد
ناگزیر از کسوف آبانم
بن در این کوچه هم به بست آمد

- اولین چارپاره ای که گفتم، خرداد 93 -

پ.ن 1: بعد ها ادامه پیدا کرد :D
پ.ن 2: بعد ها اصلاحم شد ولی این اورجینالشه :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
ادامه 1 (شماره‌ی دو)

دوزخِ سایه‌های تکراری
ناگهان گم شدیم ما در ظل
گل گرفتند قاب و بابش را
عشق را در زمانِ مستقبل

مشتق تابع وجود عشق
حد مبهم ز حال و روزم غم
بی تو در انتظار پیشامد
با قلم روی کاغذی رقصم

در دو راهی سکوت نوشیدن
مرد بودم که ژرف زن بودن...
در هجوم کبیر تنهایی
تا ابد هم اسیر تن بودن ...

در فرار از سقوطِ بعد از تو
خلسه بی‌راهه ی وخیمی هست
یک همه قرص‌هایش افسرده
حال هم در غمم سهیمی هست؟

منظره را عبور سهمم شد
مقصد من هبوط پاییزست
غرق در این سراب بودن ها
قطره تنها درون کاریزست

- خرداد 93 -
 

tinaradvand

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
325
امتیاز
3,075
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره دوره 11 المپیاد نجوم و اخترفیزیک
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : ردّ مبهم

خیلی قشنگ بود ...
من چیزی از شعر سرم نمیشه ولی خیلی برام معنی داشت ...
عالی بود
مرسی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
ادامه 2 (شماره‌ی سه)

پرسه در کافه‌های بالاشهر
نقطه چین سکوت می‌چینم
چالش دردهای بی‌پروا
وهم خود را سقوط می‌بینم

ای دربغ از جنازه‌ای خوشبخت !
در تنم بی تو عشق می‌لولد
در پس انهدام بغض من
از تن عشق شعر می‌روید

پوچی سایه‌های سرگردان
ترس از یک غروب بی پایان
رخنه‌ی این صدای بی انگار
در سرم زنده می‌شود هذیان

میگریزم ز طعم بیداری
راهی یک جنون اجباری
سوی کابوس های بی منت
زخمی از تیشه های بیزاری

پوچی حجم های لاکردار
از فضای فشرده در بغلم
مستِ جنسِ خیالِ آغوشت
خفته ای در میانه ی غزلم

یک فرار از نبود آغوشت
زیر حجم عروسکی تنها
در فراق کلاغ این قصه
غم نوازد مترسکی تنها

- پراکنده های به هم چسبانده شده ! مرداد 93 -
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : ردّ مبهم

به نقل از Tina Radvand :
خیلی قشنگ بود ...
من چیزی از شعر سرم نمیشه ولی خیلی برام معنی داشت ...
عالی بود
مرسی
منم چیزی سرم نمیشه :D
ممنون از این که نظر دادی ;;) (;
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
از دوبیتی های قدیمی (شماره‌ی چهار)

ز من بگذشته ای یارا و رفتی در برش تا چه ؟
بسوزم یا بمیرانم گداز سینه را، با چه ؟
گر از کس می گرفتش دل به تو می گفتمش یارا،
دلی کز تو بگیرد را دگر بگشایمش با چه ؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
از رباعی های قدیمی (شماره‌ی پنج)

گویند که عشق حاصلی بی همتاست
پژمرده شود که ریشه اش پا بر جاست
گویم که به آدم ها اعتماد نیست،
شاید این همه دسیسه ی هورمون هاست !
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
از رباعی های قدیمی (شماره‌ی شش)

از عشق بگو، حادثه را مرهم باش
دل را بستان فاجعه را مردم باش
آغوش شو در لحظه ی عاشق شدنم
بر راز دل خسته ی من محرم باش
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
از رباعی های قدیمی (شماره‌ی هفت)

آرایه ی آفرینشی در غزلم
مهرت چه کند با دلِ این اهلِ قلم
در بیت دلم قافیه را نبض تویی
من عشقِ تو را در ابدم از ازلم
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
از دوبیتی های قدیمی (شماره‌ی هشت)

به تنهایی گرفتارست دل
و می گرییم از درد سکوت
نباشد قافیه چندان مهم
که معنی کرده ای آن را سقوط
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : ردّ مبهم

به نقل از کهــربا :
اولن سلام... خیلی وقته تاپیک زده بودی منتظر بودیم! بالاخره اومدی
دویّمن این چه وضعشه؟ :D خب یکی یکی بذار مگه قرار نیست نظر بدیم... اینطوری سخته من پیشنهاد میکنم حذف کن اینا رو یکی یکی بذار... اکسسم که دارن ملت :-"
سیّمن تو چارپاره هات یه زبان خاصی وجود داره یه جابجایی هایی تو ارکان جمله و اینا که برام جالبه... این که اینا عمدیه یا ایراد زبانیته نمیدونم... شفاف سازی کن!
سلام ;;)

راستش اینا هیچکدوم جدید نیست، فقط قسمت انتهایی چهارپاره تقریبا جدیده، یه جورایی به عنوان دفتر شعر از تاپیک استفاده کردم که شعرام رو داشته باشم، به هیچ وجه علاقه ای به نوشتن تو دفتر و دفترچه و نوت های موبایلم نداشتم :D شماره گذاری کردم، از این به بعد یکی یکی میذارم.

حقیقتش بعضا اشکالا، یه مشکل جدی ای که وجود داره اینه که من وزن سماعی رو خوب بلد نیستم، و زمانی اصلا بلد نبودم، اون موقع رکن های یه مصراع برام مثه یه قالب بود که پُرشون میکردم، بعد ممکن بود این وسط یه هجا خالی بمونه مجبور شم با یه حرف ربطی چیزی پُرش کنم. مثلا «پیرهن را کفن تو می‌پوشی» اشکال زبانیه. ولی بعضا هم قصدی بوده.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : اوّلین چارپاره (شماره‌ی یک)

به نقل از کهــربا :
تو شعر اول...
تعابیرت خیلی خوبه... اون زبان خاصی که گفتم، واسه من یه جورایی شیرین شده ینی یه جاهایی به دلم میشینه... هرچند من اصولا با اینکه شعر خیلی آدمو درگیر معنیش کنه و اصن در خوانش اول چیزی ازش دریافت نکنی مخالفم و از قضا بعضی قسمت های شعرت این حالت رو داشت، ولی در عین حال وقتی دقیق تر میشدم و به طرح ذهنیت می رسیدم شیرین می شد برام.
با این حال پیشنهاد میکنم ساده تر بنویسی... خیلی مفاهیم رو بسته و پیچیده تحویل نده...
این دو قسمتی که نقل قول کردمو نفهمیدم چی میگه... اصراری ندارم که توضیح بدی چیه چون خیلی جالب نیست این کار ولی لااقل من نفهمیدم
وزنت خوبه.
تا بعدی حالا...
کاملا قبول دارم که یه سری مفهوم های موجود خیلی بسته مطرح شدن و این خیلی اتفاق خوبی در نگاه عموم مخاطب ها نیست، حتی خیلی از قسمت های شعرا کاملا تحت تاثیر خاطرات شخصی ان و فقط به نظر خودم مفهموم دارن و از نظر بقیه این طور نیستن، قبول دارم که اشکال هستن ولی راه رفع و حلشون رو خوب بلد نیستم.

اولین دوبیتی همچین مفهومی رو داره : مثل رویشی که زیر ریل های قطار اتفاق میوفته و محکوم به نابودیه، تو هم زندگی کردنت محکوم به نابودیه، زندگیت وابسته به جبره، جبر نابودی. با این تعبیر بیان شده که پوشیدن پیرهن برای تو (مجازی از زندگی) مثل پوشیدن کفنه (مجازی از مرگ).

توی دوبیتی دوم داستان گویی شروع میشه و توی داستان مترسکی که دلسوز یاد میشه، از نفرین گندم ها میترسه ! از نفرین گندم هایی که چشم در راه کلاغن و به کلاغ دلمرده ای دل بستن. مراد عشق کورکورانه هستش.

از نظراتت ممنونم : )
 

amir h

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
988
امتیاز
1,820
نام مرکز سمپاد
سلطانی
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : ردّ مبهم

منتظر شعرات بودم
فکر کنم قبلاً بهت گفتم که چقدر به نظرم استعداد داری و نسبت به سنی که داری تو جای خیلی خوبی قرار داری و ...
الان اگه بخوام چیز جدید بگم اینه که ایران جز علیرضا آذر شاعرای دیگه هم داره، چرا انقد تحت تاثیر آذری خب؟ :))


بعدم این که همه چهار پاره هات تو یه وزن بود که البته پر تکرار ترین وزن چهار پاره س و آذر هم تو این وزن شعر زیاد داره :-"
در آخرم این که همونطور که کهربا گفت تک تک بزار شعراتو تمرکز کنیم روش نظر بدیم و مث الان دچا کلی گویی نشیم :D
 

پژواک

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
585
امتیاز
3,656
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : ردّ مبهم

این تحت تاثیر آذر بودن رو منم میخواستم اشاره کنم اتفاقا!
بعد این که خلاقیتات خوبن ولی با واژه ها و مفاهیم یکم پیچیده . سعی کن روون تر بنویسی.
شعر وقتی از همون بیت اولش روونیشو نشون میده خواننده بیشتر برای خوندن ادامش ترغیب میشه بعد حالا مابینش مفاهیمی که باید برا فهمیدنشون روشون فکر کرد رو هم جا بده علاوه براینکه اینجوری خواننده هم با داستان کلی شعر ارتباط بهتری برقرار میکنه .
حتی احساس میکنم علیرضا آذر هم تا این حد پیچیدگی بکار نبرده تو شعراش. (که البته تو اینکار آخرش بیشتر این پیچیدگی ها دیده میشه فکر کنم :-" )

این کار اخرش "اتاق" رو هم اگه گوش نکردی گوش کن :-" اتاق
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : ردّ مبهم

به نقل از amir h :
منتظر شعرات بودم
فکر کنم قبلاً بهت گفتم که چقدر به نظرم استعداد داری و نسبت به سنی که داری تو جای خیلی خوبی قرار داری و ...
الان اگه بخوام چیز جدید بگم اینه که ایران جز علیرضا آذر شاعرای دیگه هم داره، چرا انقد تحت تاثیر آذری خب؟ :))


بعدم این که همه چهار پاره هات تو یه وزن بود که البته پر تکرار ترین وزن چهار پاره س و آذر هم تو این وزن شعر زیاد داره :-"
در آخرم این که همونطور که کهربا گفت تک تک بزار شعراتو تمرکز کنیم روش نظر بدیم و مث الان دچا کلی گویی نشیم :D
ممنونم

چرا آذر؟ :)) خب ببین من خیلی زیاد آذر گوش میدم و تقریبا همه ی شعراشو چندین بار خوندم، زیر ذره بین هم خوندم، مثلا این مدلی که میخوندم یه اشکال پیدا کنم بعد بدوم برم بهش بگم :)) به خاطر همین هم روی وزناش راحت ترم، کلمه هایی هم که استفاده میکنم تحت تاثیر همون شعراست. سعی میکنم سراغ شاعرهای دیگه هم برم :D
چشم، از این به بعد یکی یکی میذارم.
ممنون از این که نظر دادی : )
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : ردّ مبهم

به نقل از ::پژواک:: :
این تحت تاثیر آذر بودن رو منم میخواستم اشاره کنم اتفاقا!
بعد این که خلاقیتات خوبن ولی با واژه ها و مفاهیم یکم پیچیده . سعی کن روون تر بنویسی.
شعر وقتی از همون بیت اولش روونیشو نشون میده خواننده بیشتر برای خوندن ادامش ترغیب میشه بعد حالا مابینش مفاهیمی که باید برا فهمیدنشون روشون فکر کرد رو هم جا بده علاوه براینکه اینجوری خواننده هم با داستان کلی شعر ارتباط بهتری برقرار میکنه .
حتی احساس میکنم علیرضا آذر هم تا این حد پیچیدگی بکار نبرده تو شعراش. (که البته تو اینکار آخرش بیشتر این پیچیدگی ها دیده میشه فکر کنم :-" )

این کار اخرش "اتاق" رو هم اگه گوش نکردی گوش کن :-" اتاق
راستش پیچیدگی برام جذابیت زیادی داره و کلا صحبت کردنمم همین جوریه :)) ولی خب قصدم پیچیده شعر گفتن نبوده، روون گفتن نیاز به تجربه و تمرین بیشتری داره که من فعلا ندارم.

ممنون از لینک :D
مرسی از این که نظر دادی : )
 
بالا