تابستان 93

وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • شروع کننده موضوع
  • #1

Aramesh_Z

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
8,245
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
دامپزشکی
خب سلام دوستان. :D
از اونجایی که دیگه تابستون 93 هم داره تموم میشه ، خوبه که بیایم خاطراتمون از این تابستون رو ثبت کنیم.
از اتفاقایی که براتون افتاد بگید ، از کارایی که کردید ، از مسافرت‌هاتون و ...

× فقط نکته ی مهم بچه ها ، لطفا واقعا پستی که میدین خاطره باشه و توضیح بدین درباره ش . [nb]بطور مثال اگه یک نفر بیاد پست بده امسال فلان جا رفتم و تمام ، در جا پستش رو حذف میکنم. :-"[/nb]

امیدوارم تابستون امسال براتون خوب بوده باشه. ؛؛)
 
ارسال‌ها
2,308
امتیاز
63,823
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : تابستان 93

تو غلط می‌کنی. :-" مدیر هم اینقدر مستبد !؟ :))

بنام خدا.

ما هیچ گوری نرفتیم امسال و یحتمل نخواهیم رفت. ( تهران را باید فاکتور گرفت. عین سر کوچه می‌مونه لامصب :)) ) همش نشستیم درس خوندیم، درس نخوندیم، درس خوندیم، درس نخوندیم و عوضش کلی پشتیبان را حرص دادیم. ;;)

و در آخر جهت کضم غیض (خودتون بخونین :)) ) ِ مدیر جان، مزخرف‌ترین تابستون عمرم رو گذروندم. از همون اولش با فوت بابای دوستام و عمه‌ام شروع شد تا رسید به همین‌جا. از عزیزان ِ سرنوشت‌نویس ِ خسته تقاضا داریم تابستون سال بعد عوض امسال خوب باشه. یه رتبه خوب مثلا :-" تهران مثلا :-" شریف مثلا :-"

این بود انشاء من. ;;)

آرامش : چقد دلت پُره حمیده :))
 

alirz-

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
109
امتیاز
423
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شیراز
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : تابستان 93

یه تابستون خسته کننده و داغون.البته اون وسطا روزای خوش و خندون هم هست. ولی بیشترش حرص و جوش و انتظار بود.به علاوه خواب کنکور.انواع و اقسامش!!ولی فهمیدم هرچیزی انتظارش خوشه.انتظار یه رتبه خوب و دانشگاه مورد علاقه که به وقوع نپیوست.انتظارش واقعا خوب بود گرچه خودش نه :D حالا که تموم شده هم کلی خوشحالم. >:D<درحال حاضر هم تصمیم دارم سال دیگع ترم تابستونه بردارم البته در شهر خودم.
یاد تابستون بچگی ها بخیر...اون موقع ها زیاد مسافرت میرفتیم ولی الان بیشتراوقات به توافق نمیرسیم که کجا و کی بریم.هروقت یکیمون کار داره...
 

swz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
903
امتیاز
10,065
پاسخ : تابستان 93

اهم اهم، به نام خدا.
تابستون امسال عجيب غريب بود يه مقدار. يعنى روند عادى هميشگى خودش رو نداشت. اول كه به جبران پارسال، خودم ُ با كلاس هام خفه كردم. حالا نه در اون حد، ولى خب. بعد تصميم گرفتم المپياد بخونم و خب در حد چندصفحه اى خوندم. "-:
زن عموى مامان م چند روز قبل از ماه رمضون فوت كرد. ماه رمضون شد. بابابزرگ م رفت بيمارستان. استخر تعطيل شد، كلاس هاى ورزشى م هم چون روزه بودم نرفتم. اولاى ماه رمضون ميشستم فيلم كره اى ميديدم. بعد هم كه تموم شد سريال ش، وقت م رو با ريفرش سمپاديا سپرى مى كردم. كلى برنامه داشتم براى بعد ماه رمضون و اينا، كه هيچ كدوم عملى نشد تقريبا. بابابزرگ م هفته ى آخر ماه رمضون فوت كرد. >-: خيلى روزهاى بدى بود. خيلى. چند هفته اى درگير فوت بابابزرگ بوديم. آخرهاى مرداد هم اسباب كشى كرديم. خونه اى كه دوازده سال توش زندگى كرديم رو گذاشتيم اومديم. ١٢ سال يعنى تقريبا كل عمر ١٤ سال م خب. خيلى خونه قبلى مون رو دوست داشتم، طبقه ى هشتم بود و ويوى عالى اى داشت، عالى. 8->
به هر حال. تابستون من از شهريور قرار بود شروع بشه. كه چى شد؟ خواهر ٤ساله م به طور عجيبى ديگه دوست نداشت بره مهدكودك. :/ و از اون جايى كه كلاس هاى صبح من تموم شده بود، مامان گفت ش كه پيش من بمونه. خب شما هم با يه آدم چارساله كه هى ميگه "گشنمه."، يا "مامان من ميشى؟" يا "بيا پيش م من ميترسم." نميتونيد كار چندانى بكنيد. خلاصه هيچ كار مفيدى نكردم تو شهريور هم. البته چرا. يه ژله دورنگ درست كردم در راستاى هدف ِ "اين تابستون بايد آشپزى كنم." كه توسط خواهر كه هى مى گفت "گشنمه." پيش از سفت شدن، خورده شد. و يه چند صفحه اى هم از كتاب آقاى bear در باب نوروساينس خوندم. "-:
هم اكنون هم مشهد هستم. وقت م با سر و كله زدن با ٥-٦ تا بچه سپرى ميشه. از اين جا هم ميخوايم بريم شمال. باشد كه رستگار شويم. :دى
دوشوارى؟ دوشوارى نداريم ما. :/
 

sadlove

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,382
امتیاز
31,819
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شـیراز
سال فارغ التحصیلی
93
پاسخ : تابستان 93

بسم الله الرحمن الرحیم :D
بنده هم اول ک هفته اول کنکور و خاطرات بسیار شیرین کنکور..
بعد هم دقیقن روز بعد از کنکور ب مدت سه هفته هر روز بیمارستان بودم واسه اثرات سال کنکور :)))))
بعد هم فهمیدم 4 تا دندون عقل دارم ک درگیر جراحی اونم شدم سه چهار روز این کلینیک اون کلینیک اخرم پیچوندمش واسه پاییز یا سال بعد :))))

بعد هم ک شوک عظیمی از رتبه دل انگیز کنکور و یه هفته هم گریه زاری واسه اون :))))
بعد چند روز رفتم تهران اولین بار تو زندگیم مثلن یه مسافرت تفریحی-کاری . اونجا مریض شدم . سرما خوردم . تمام بدنم واسه الودگی دونه ریخت ک هنوزم رو دستم اثراتش هست و بدبختیای بدی ک اونجا و تو سازمان سنجش کشیدم .
بعدم ک برگشتم جوجوم مرد . :(

بعد هم اینکه بهترین و تنها دوستمو از دست دادم..
(:

بعد دو هفته دعوا و مسائلی ک نمیشه اینجا گفت ولی بعدن ک بخونمش واسه خودم یاداوری خواهد شد . اتفاقایی ک تو 18 سال زندگیم واسه خونوادم نیفتاده بود افتاد.

بعد هم نتایج پر بار تعیین رشته :)))) اونجا هم شوک عظیمی بهم وارد شد ک چرا پردیس شیراز نیاوردم دولتی اونور کشور اوردم و ب فکر لغو و سال دیگع و اینا :))))

الانم ک مریضم . ریه هام و گوشم عفونت کردع :)))

و بهترین خاطراتم :
وقتی با نهال رفتیم حافظیه از اونجا رفتیم هفت خوان 8->
هفته پیش ک با صبا رفتیم باغ ارم یکی از دوستای خوب قدیمیمو دیدم . فالوده اینا هم ک عالی بود :)))) جلومون اومدن ظرف ابلیمو رو با اب حوض ارم شستن ما هم خیلی شیک ظرف فالودمونو گذاشتیم کنار :)))))
چمران منو نگین و صبا باز >:D< سه ساعت فقط غیبت کردیم خندیدیم :))))
خرید با طناز . خرید با نهال .
دیروز سپیدان با مامان بابا >:D<
و دو تا جوجو هایی ک دارمشون ;;) تیر خریدمشون بزرگشون کردم ;;)
گواهینامم ک بار اول قبول شدم :))))) خ ذوق کردم :)))
اون شب هایپر استار :- ایکس (:

بعله . تابستونی سرشار از بدبختی . تابستونی خیلی نحس .
ک هیچوقت تو زندگیم فراموشش نمیکنم .
تابستون 93 (:


پ.ن : این تابستون منو خیلی بزرگ کرد . خیلی مقاوم ترم کرد . خیلی چیزا یاد گرفتم . و باعث شد قدر چیزاییو ک دارم بیشتر بدونم بعدن مثلن تابستون 94 شیرینیش برام لذت بخش تر میشه . اگع سختی نمی کشیدم اون روزا رو قدرشونو نمی فهمیدم
(:
.
 

nilofar banihashem

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,011
امتیاز
11,418
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان/فرهنگ
شهر
بجنورد
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : تابستان 93

خو تابستون امسال خيلي خوب بود به خاطر اينكه ديگه مدرسه نمي رم خوب بود ولي الان ناراحتم :(

خب خاطره از تابستون نود سه اينكه داييم از أمريكا أومد ،وخيلي خوب بود ،ازگود باي پارتي شونم توباغ ُ ،پريدن تو استخر باغُ ،گُل يا پوچ با بچه ها

واينكه يه روز خونه ي مامان بزرگم بوديم بعد شوهر خاله ام با ماشينش اهنگ گذاشت همه خاله ها ودخترها رفتيم وسط رقصيديم ;;)با اهنگ أمين نصرتي :))

حول إخراي تابستونم كه مامانم مريض شد ،كه واقعن خيلي ناراحتم. ،خيلي ،الان هم مُردن دخترعموي بابام كه تعذيه به اون بأكلاسي نديده بودم :))

تابستون نودوسه >:D<
 

1tA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,592
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : تابستان 93

مائم ثبت کنیم تابستون مونو :-"

شروع تابستون امسالم خیلی راضی کننده بود. لپ‌تاپ جدید! 8-> بعدش تبدیل شد به یه تابستون کسل کننده. همش پای اینترنت بودم و سمپادیا رفرش میکردم و فولان. تا این که یکی از دوستان خبر تشکیل یه کلاس سیمولیشنی رو داد بم. کلاسی که باعث شد تا حدودی برای آینده‌م هدف تعیین کنم و یه درجه بهتر از قبل زندگی کنم! کلی هم میخندیدیم سر کلاس و با آدمای جدید اشنا شدم که خیلی خوش‌حالم کرد. یکی از بهترترترترترین اتفاقای این تابستونم اومدن عمه اینام بعد از کللللللی سال به تهران بود. حدود چهار-پنج روز باهم بودیم و من احساس می‌کردم خوشبخت ترین آدم دنیام. جا داره اشاره کنم که با هم رفتیم شهربازی و از شانس عااااالی مون برقش رفت! :)) بعدش هم از پارک ارم مسخره اومدیم بیرون که بهمون یه جای دیگه ای که برق داره خوش بگذره. و رفتیم سینما ۶ بعدی و بستنی خوردیم و کلی بهمون خوش گذشت. بعدش هم که عمه اینام رفتن مبتلا به بیماری "افسردگی پس از لذت" شدم. بازی های والیبالی که همیشه پاش بودم هم خیلی دوست داشتنی بود. معروف :-". بعدش هم با افتخار میگم که هیچ گونه کلاسی جز زبان نرفتم و خوردم و خوابیدم. هیچ درسی هم نخوندم. تعطیل تعطیل! :))
روز های خوبی رو داشتیم. اما جو تابستون امسال برام خیلی کسل کننده بود. همش "خسته" بودیم انگار.
فقط امیدوارم این ترم زبان رو به یاری خداوند منان پاس کنم. باتشکر. :-"
 

fateme.RMA

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,717
امتیاز
8,613
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : تابستان 93

تابستون امسال هم یکی از مزخرف ترین تابستون های عمرم بود و هم یکی از بهترین ها. با کنکور تجربی :-& در روز جمعه 6/4/93 شروع شد. کنکوری که تو ذهن خودم یه چیز خوب بود اما تو واقعیت کاملا متفاوت. میدونستم اونی که میخواستم نشده ولی فکر نمیکردم اینقدرم بد شده باشه! کنکور گذشت... من نه چک کردم که هر درسمو چند زدم و نه حتا ثانیه ای بهش فکر کردم! پس فردای کنکور، روز یکشنبه با دوستام رفتم مدرسه. یه روز فوق العاده! دوباره سر کلاس فیزیک نشستن x: و دینامیک گوش کردن x: اون روز تا مدت ها تو ذهنم میمونه قطعا. اون روز روزی بود که معلمامون با کنار گذاشتن دید معلم و شاگردی حرفاشونو زدن! لحظه ای دبیر شیمیمون منو در نهایت وقاهت از دوستام جدا کرد و این جملات: ((میدونم به همه میگی چک نکردی و اینا ولی حالا راستشو بگو شیمی چند زدی؟!)) حالا بیا و ثابت کن که کنکورتو چک نکردی! روز بسیار خوبی بود درکل!

از حدود یک هفته بعد کارای جشن فارق التحصیلی شروع شد. جشنی که اراده کرده بودیم متفاوت باشه از تمام جشنایی که همه دیدن. 8-> تقریبا هرروز مدرسه. از 8 صبح تا 2 بعد از ظهر! و یک شنبه های جادویی از 2 بعد از ظهر تا 7 شب که میتونستیم بدون مزاحمت مدیر وبه دور از شلوغی مدرسه با خیال راحت کارامونو انجام بدیم! و بعضا خونه بچه ها برای هماهنگی های نهایی. دنیایی بود تو تیم جمع آوری عکسا و تهیه کلیپا که من توش بودم! >:D< کلیپ ساختن از تمام لحظات قشنگ و زشت بچه ها تو این 7سالِ باهم بودنشون... وادار کردن معلما به بازیگری و تیم فوتبال ساختن و الی آخر... روزایی که تو ماه رمضون با اون گرمای شدید با وجود سختی کار خیلی شیرین و قشنگ بودن. بالاخره بعد از یک ماه زحمت کشیدن حدود 25-30 نفر و سنگ انداختن یه عده بیشمار دیگه جشن ما در تاریخ 2/5/93 برگزار شد و شد دقیقا همون چیزی که میخواستیم! 8-> شد بهترین جشنی که همه تو این چندسال اخیر دیده بودن! شد یه شب به یاد موندنی... انتظار نداشتم که مشکل پسند ترین دبیرم که تو کار همش به فکر این بودیم که این آقا ناراحت نشه فرداش یه اس ام اس بهم بزنه و تشکر کنه! بازخورد های مثبتشو تو روزای بعدش میگرفتیم و رضایت اون لحظات به دنیا میرزید... >:D<

روزهایی که یکم استرس چاشنیشون بود همین جوری پشت سرهم گذشتن و رسیدن به شب اعلام نتایج کنکور... :-ss شبی که من با یه عدد چهار رقمی مواجه شدم که تو بدترین کابوسامم نمیدیدمش! همون لحظه اول زنگ زدم به کسی که خیلی برام عزیزه و حتا همین 4رقم رو هم مدیونم بهش...! برای اولین بار با تمام وجودم گریه کردم و پشیمونی از خیلی چیزا... تمام خطاهایی که کرده بودم تو این سال از جلوی چشمم میگذشتن و بیشتر داغونم میکردن... ولی اینم گذشت! :-<

درگیر انتخاب رشته شدم! مشورت با هرکسی که دم دستم بود از دانشجو گرفته تا استاد و گروه آموزش جاهای مختلف و تحقیق برا خوابگاه و غیره! با رتبم کنار اومده بودم تقریبن... خطاهام رو پذیرفته بودم و سعی میکردم تو این مرحله مهم دیگه خطا نکنم... تحقیق و تحقیق و تحقیق و رسیدن به این حقیقت که هنوزم میتونم دکتر باشم...! حالا نه تو مشهد ولی خوب جاهای دیگه! صبح تا شب قکر کردن به دوری از خانواده و سر کردن با غذاهای دانشگاه و زندگی خوابگاهی و الی آخر... انتخاب رشتمو فرستادم با این اطمینان که من دکتر میشم! جهنمِ دانشگاه تیپ دو و سه و این حرفا! بالاخره که دکتر میشم! B-)

از اون به بعد روزای خوب با دوستام شروع شد! 8-> پارک آبی که بالاخره بعد از مدت ها تلاش برنامش جور شد و رفتیم و بسی هم خوش گذشت! شروع شدن مسابقات جهانی والیبال و بازیهای فوق العاده! بازی با امریکا که نگاه کردنش درکنار دوستام فوق العاده بود! /m\ گیم بازانی که منا راه انداخت و بسی اونروز هم بهمون خوش گذشت! حتا قسمت گم شدن من تو پارک ملتم خوب بود! :)) روزای خوب و راحتی که اخراش باز دوباره داشت استرسی میشد و دس رو اف5 شدن رو سایت سنجش! :rolleyes:

نتایج اومد... دوباره بد و زشت! دوباره خلاف انتظار و دوباره خلاف تمام قوانین عدالت! و حالا این منم... کسی که از "پزشکی مشهد رو شاخته به رتبه فک کن" رسیده به انتخاب بین رادیولوژی دانشگاه علوم پزشکی مشهد و پزشکی ازاد مشهد... کسی که قصر رویاهاش جلو چشش خراب شده... کسی که به همه چی بدبینه... کسی که تصورش از ایندش تاره براش... کسی که این وضعیت فعلیش رو نمیخواد! :-<
 

Minority

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
224
امتیاز
1,581
نام مرکز سمپاد
شهید دستغیب
شهر
گلُزوادر
پاسخ : تابستان 93

اُق...در حال بالا آوردن از تابستون بی نهایت کذایی 93؛حتی کذایی تر از 92 و 91 و 90 و 89 و حتی 88. :|
# :-<
گند باد آن روزگاران،گند باد!

×بسیار مفید و مختصر وصفش کردم؛همین بود،چیز خاصی نداشت.
 

M a н d i s

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
182
امتیاز
3,590
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
اراك
رشته دانشگاه
پزشكی
پاسخ : تابستان 93

به نام خدا
بنده مهدیس هستم :د و تابستون ۹۳ را مانند آمیب گذراندم.
در اول تابستان ۴یا ۵ کتاب گرفتم ُ با تلاش فراوان یکی از آن ها را به اتمام رساندم.لازم به ذکر است یک چند تا رمان قدیمی را هم دوره کردم :-".یک چند باری با دوستان رفتیم گردش که خب تنها خاطرات خوب ِ امسال بود.و چند بار هم رفتیم کتاب فروشی[که پول نداشتیم کتاب م بخریم :)) ] اون م خوب بود. 8->
در بقیه موارد تو خونه بیکار بودیم . 8->و الان که اینجانب به مُخم فشار میارم واقعا میبینم "هیچ کاری"نکردم تو این تابستون :))اما چند کار مفید کردیم؛ برایه مثال در آزمون های بیخود ِ قلم شرکت کرده و هفته ای ۱ دقیقه درس خواندیم . :|
اما از چییزای خوب ش نگذریم 8-> گوشی عه جدیدُ دیگه گوشیِ جدید ُ امم خب هیچ چیز ِ خوب دیگه نبود جز گوشی جدید. :|
بعله تنها خاطره ی خوب من همون تاب بازی بود که تاب میخوردم ُ میخندیدم و به هیچی فک نمیکردم.یا مثن موقعی که با یه بچه ی فسقلی ۶ ساله تو باغ بازی کردم . 8-> آخرین شبی که با ستی رفتیم اونجا هم خوب بود .8-> اونقد عکس گرفتیم :)) و کلا هر جایی میخاستیم بریم عکس بگیریم اونجا داغون میشد :)) یا چراغاش خاموش می شد یا مثن جلوعه فواره رفتیم عکس بگیریم فواره خاموش شد :)) و من امسال در حسرت ِ شهر بازی موندم . :-آه .
به طور کلی من اصلا و به هیج وجه باور نمیکنم که من امسال به سوم دبیرستان خواهم رفت و امتحان نهایی خواهم داد و کنکوری خواهم شد. [nb]یه جوری امسال آخرین تابستون ما بود به عنوان دانش آموز ول گرد دیگه؟ سال دیگه که باید درس خوند :-آه[/nb]و اینکه بچه هایی که از من کوچیک ترید از تابستون های باقی مونده که میتونید ول بگردید استفاده کنید :-آه
خسته از امتحانات خرداد تابستون رو شروع کردیم و خسته تر از همه چی داریم تابستون رو تموم میکنیم و میریم مدرسه. :|

پ.ن: من امسال حتی یک بار یه پارک ِ درست حسابی هم نرفتم . درسته عایا ؟ :)) یکی این چن روزِ باقی مونده بیاد منو ببره پارک:))
 

nils

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
10,165
نام مرکز سمپاد
‌‌فرزانگان
شهر
‌مشهد
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : تابستان 93


یعنی من هیچ تابستونیو انقد مفید نگذروندم که این تابستونو !!!
کلاس ویولن و زبان و والیبال و فیزیک و زیست و ...
از 17 مردادم تا 17 شهریور درس خوندم :|
یکی هم که اون وسط مسطا رف :/ (بیخیال این اگه نفهمیدین) :D
پس فردام که تا اخرش اصفهان ^_`
یعنی انقد کار کردم من دارم فک میکنم تابستون های قبلی رو چجوری میگذروندم :|
 
  • لایک
امتیازات: ----

Fireball.II

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,458
امتیاز
8,723
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد II
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی زاهدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : تابستان 93

منتهی برید سپاس بگید هر خدایی که دارید رو ؛ چون یه سری مثل ما تابستون نداشتند که اصلا.

درس خوندیم،خوابیدیم،نت رفتیم،یه دو روزش خاطره بود که اردو رفتیم ((:
بقیش رو هم مریض و سرماخورده بودیم!
××کلی یوتیوب متر کردم!^__^
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

Aramesh_Z

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
8,245
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : تابستان 93

بچه ها ، بچه ها :))
شما میخواین تو دفترچه خاطراتتون خاطره بنویسید اینطوری مینویسید ؟ " امسال تابستون فلان جا رفتم ، همش تو نت بودم ، اصلا درس نخوندم و ... " :)) :-"
باو رعایت کنین دیگه :D
خاطره بنویسید.
 

Pouria.K

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
588
امتیاز
4,694
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد 1
شهر
Tehran-Mashhad
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
پاسخ : تابستان 93

-آقا اجازه ؟

به نام خدا ! "موضوع انشا : تابستان خود رو چگونه گذراندید "
(آقا من فقط مهم ترین قسمتاش رو میگم دیگه ، مشکلی که نیست آرام طولانی باشه یکم ؟ ;;) )
تابستان 93 برای من ، روز های خوب و بد زیادی داشت ! اول تابستان برای من از حساس ترین روز های عمرم بود ! 5 تیر کنکور داشتم ! من رشته ام ریاضی است ! همانطور که میدانید ، شب قبل کنکور بازی ایران-بوسنی در جام جهانی بود ! من میترسیدم ! میگویید از چه چیزی ؟ میگویم که چون ممکن بود ایران صعود کند و مردم عزیزمان بریزند بیرون و سر و صدا کنند و نگذارند ما در حساس ترین شب زندگی ـمان ، راحت و آسوده بخوابیم ! من تصمیم داشتم روز قبل کنکور از بعد از ظهرش ، به بیرون بروم و قدمی بزنم و به همه چیز فکر کنم جز کنکور ، که استرس نگیرم ! از ساعتای 7 اینا رفتم بیرون ، قدم میزدم و مغاره ها را نگاه میکردم و تو چشم ملت زل میزدم و رد میشدم با حالت پوکر فیس البته ! شکر ، استرس نگرفتیم زیاد ، موقع برگشت ، ساعتای 9 بود ، یه تلویزیون بزرگ گذاشته بودن و ملت جمع شده بودند و تماشا میکردن ! یه نگاهی کردم و رد شدم ! خلاصه اش کنم ، ساعت 10:30 رفتم توی تخت خواب و بدون استرس خوابم برد و صبحم پاشدم و رفتم سر جلسه ! از دین و زندگی شروع کردم عمومی ها را ، به معنای واقعی گه بود سوالات ! یه مقدار استرس ایجاد شد ، رفتیم و رفتیم و زدیم و زدیم تا رسیدیم به اختصاصی ها ! از فیزیک شروع کردم ، شکر ، سخت نبود ، استرس نگرفتم ، رفتم شیمی ، کار دستم آمد که قرار است روز سختی رو پیش رو داشته باشیم ! آهان ، راستی ، همانطور که قبلا گفته ام ، من درست در کنار یه فن کوئل بی پدر نشسته بودم ! 4 ساعت و 10 دقیقه باد میخورد تو کمرم ! خدا با من همراه بود که آب بینی ام راه نیافتاد ! خلاصه ، رفتیم شیمی ، دیدیم قراره مثل سنجش و حتی خیلی بدتر باشه ! بعد سپس رفتیم به سمت ریاضی ! دیدیم اونم قراره روز قشنگی رو برای ما دانش آموزان ریاضی رقم بزند ! پایان آزمون شد و رفتیم بیرون ! نیاز به گفتن نیست که داغون بودم ! داغون ! سگ ! بی اعصاب ! بگذریم ! چند روز بعدش تنهایی رفتم گناباد ! آنجا پسر عمه ام و اینا بودن ، خوش و خرم تا 4،5 صبح فیفا میزدیم و ورق بازی میکردیم ! بدون ذره ای فکر به نتیجه کنکور لعنتی ! رانندگی را هم کمی آموختم در نزد ایشان ! و چقدر اوایل سخت بود پایم را از روی کلاج بردارم تا ماشین راه بیفتد ! اینم بگذریم ! اتفاق بعدی ، سفر به ساری بود ، خانواده مادرم آنجا زندگی میکند ! خبر خاصی نبود که برایتان تعریف کنم ، جز آنکه ثانیه به ثانیه این سوال به گوش میرسید که " نتیجه کنکور را زدند یا خیر ؟ " که با جواب :خیر متاسفانه " رو برو میشدند ! از این هم بگذریم ! آمدیم مشهد ، نزدیک اعلام نتایج بود ، گفتند فردا ساعت 2 ظهر میاید ، و به وضوح واضح بود که چرت میگویند ! مشغول چرت و پرت گفتن در چت باکس سمپادیا بودم ، که سایت سنجش رو نیز در تب دیگری باز کرده بودم که هر از چند گاهی رفرش کنم ! یک لحظه رفرش کردم ، دیدم که زده است نتایج اولیه کنکور سراسری 93 ! نیاز به گفتن است که قلب در کدوم منطقه از بدنم بود آیا ؟ مَردُم ؟ باز کردیم ، با تپش قلب و لرزش دست و اینا ، صفحه باز شد ، یه راست تا ته صفحه رفتم پایین ، دیدم نوشته رتبه در کشور ، بدون اعمال سهمیه ، 720 ! رتبه در سهمیه را کمی آنورتر دیدم ، نوشته بود 425 ! نمیدانستم باید چه بگویم و چه کنم ! خوشحال یا ناراحت ! صرفا با یه حالت وحشت زده رفتم در آشپزخانه و با رنگی به شبیه گچ ، گفتم به آنها که 425 شده ام ! خوشحال شدند گویا ! شکر ! از این نیز بگذریم ! اتفاق بعدی سفر به تبریز ، جلفا ، کندوان ، اسکو ، ارومیه و سرو بود ! خوب بود همه چیزش ، جز هوای گرمش ! و ما در کف آن بودیم که چگونه شد که چندین دست لباس آستین بلند و گرم برداشته بودیم ! سرو نیز خوب بود ، لباس های خوب با قیمت مناسب ! بالغ بر 1 تومن لباس خریدیم فکر میکنم ! من که به شخصه ، همانطور که گفتم ، تا آخر دوره لیسانس ساپورت شده ام ! درضمن ، هیچ وقت سعی نکنید از شرق کشور به غرب کشور را با قطار بروید ! در هنگام رفت ، 30 ساعت و در برگشت 25 ساعت در راه بودیم ! یعنی معادل 1 روز ! پوسیدیم ! پوسیدیم ! اتفاق بعدی نیز که آخرین اتفاق بود ، آمدن نتایج کنکور بود که هیجان خاصی نداشت برایم ، چون تقریبا میدانستم مهندسی صنایع شریف قبول میشوم و شدم ! البته ، نبادید فراموش کرد که 1 ساعت قبل از آمدن نتیایج ، اینترنت بنده شارژش تمام شد ! حال نیز ، منتظر آن هستم که سازمان سنجش اس ام اسی به پدرم دهد و نتایج انتخاب رشته ای که به دلیل وجود سهمیه هیئت علمی داشته ام را اعلام کنم تا بعد از آن به تهران برویم ثبت نام کنیم !

پایان 24/6/1393
پوریا کریمی

ها ، موشکلیه اینقدر چرت و پرت نوشتم ؟ >:p :))
 

ماهِ ـشاد

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
916
امتیاز
3,061
نام مرکز سمپاد
فرزانگان هفت تهران
شهر
تهران
دانشگاه
شهيد بهشتى تهران
رشته دانشگاه
اقتصاد
پاسخ : تابستان 93

به نام خدا​

تابستون امسال برای من معنای تابستون نداشت زیاد.ولی خوش گذشت خیلی خوب بود!
یک دو سه هفته بعد از امتحانات ترم رفتیم کلاسای تابستونی مدرسه؛سه هفته توی ماه رمضون بود و دوهفته روزای عادی.اولین روز که رفتیم روزه بودم و فکر میکردم راحت میشه گذروند کاری نداره و فلان ولی توی اون سه هفته کباب شدم!بعد از ظهرها که بابا میومد دنبالم اولین کاری که میکرد این بود که کولر ماشین رو روشن میکردم منم صندلی رو میخوابوندم و میخوابیدم تا خونه که البته یک ربع بیشتر زمان نمیبرد بعد هم میمومدم خونه و چیلر اتاق رو میذاشتم روی 18 و میخوابیدم تا افطار و بعدش بیدار میموندم تا سحر درس میخوندم،آخر این سه هفته عید فطر بود و ما مثل همیشه شمال بودیم ( :rolleyes: ) روز تولد خواهرم مامان و بابا بیرون بودند و منو خواهرم هم زدیم بیرون و تولد گرفتیم خیلی خوب بود،رستوران بابای یکی از دوستای خواهرم که دم دریا بود رفتیم کلی خوش گذشت.بعدش هم مامان بابام هم اومدند و با کیک و گل و کادو و کلی جشن و سوت.البته اینم بگم که جشن فارغ التحصیلی ـش هم گرفتیم :د چند روز بعد عموم اینا هم اومدن که کلی باهم جوریم با بچه هاش بیرون میرفتیم تمشک میچیدیم و کلی شیطنت کردیم.بعد همگی باهم رفتیم «سد خاکی آبیدر» و عموم یک مار گرفت و کلی عکس گرفتیم و میرزا قاسمی خوردیم و والیبال و بدمینتون بازی کردیم.بعدش اومدیم تهران و بازم مدرسه شروع شد.بعد کلاسای مدرسه قرار بود کلاسای المپ شروع بشه و من مونده بودم برم یا نه و اگر میخواستم برم باید یک صحبت طولانی با خانواده میکردم بخاطر خاطرات بسیار زشتی که از المپ داشتم.بالاخره بعد از صحبت های زیاد المپ هم ثبت نام کردیم و رفتیم.تو این حین با خواهرم رفتیم باشگاه ثبت نام کردیم برای ورزش های روزانه :-" اما هر جلسه که من میرفتم آسیب میدیدم و بخاطر همین خانواده تصمیم گرفتن من همون شنا رو برم برام بهتره :)) بین کلاسای المپ یک روزی تولدم افتاده بود که کلاس نداشتیم،یک روز بچه ها اس ام اس دادن فردا شیرینی بیار.شیرینی فروشی محلمون خانمش فوت کرده بود و من ترجیح دادم شکلات ببرم که باز نشد و اسنک دادم بهشون :D اونروز کلی تو مدرسه سر و صدا کردند و آبروم جلوی دبیرا رفت اما کلی کادوی خوب خوب گرفتم که واقعاً به تک تک شون عشق میورزم. یک روز خیلی خوب هم داشتیم با خواهرم عکس های دوران کودکی و میدیدیم که خونمون انقلاب بود.یادش بخیر سر کوچه مون ساختمون اصلی نشر افق بود و من همیشه عاشق گل های باغچه شون بودم.اونروز با خواهرم رفتیم انقلاب تجدید خاطرات.رفتیم دم در خونه قبلیمون که فقط یکی از همسایه ها مونده بود.رفتیم خونه شون و کلی حرف زدیم و یاد خاطرات خوب چهارشنبه سوری ها و مخصوصاً خاطرات 88 که من خونه تنها بوده گاهی اوقات کوچمون شلوغ میشد و این همسایمون میومد خونه ما از من حفاظت کنه :)) یادش بخیر.
آخر این کلاسا هم باز رفتیم شمال خوب بود خوش گذشت کلی گشتیم و خرید کردیم و کلی سبزی هامون و درختامون به بار نشسته بود.مادربزرگ من عاشق سبزی ها و میوه های اونجاست و براش کلی بردیم که بسی خوشحال شد و کلی از اون میوه ها رو خوردیم که یکی از بهترین روزای 93 بود به نظرم 8->
این بود از تابستون 93 ما که با تمام مشغله ها عالی بود.
 

زﮩرا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
706
امتیاز
8,250
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کِرمان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : تابستان 93

به نام خدا
*همین اول بگم من حوصله نوشتن زیاد ندارم یه خورده مینویسم بعد میام زیادش میکنم :D


خب تابستون 93 رو قرار گذاشتیم که بترکونیم با چنتا از این ریاضیا قرار بود بریم کتابخونه و مثل خر بخونیم ولی مثل خر تو گل گیر کردیم... :D عتی قرار بود روی 2 تا موضوعی که برای مقالم داشتم بشینم کار کنم که دوست نفهمم مخالفت کرد و برای پروژه ی بعدی تا الانم بهم جواب نداده که حاضره بهم کمک کنه بانه :D ~X( اولش که ماه رمضون بود و ما مجبور بودیم ساعات مطالعاتیمونو بندازیم برای نصف شبا تا کشش داشته باشیم و روزارو فقط بخوابیم :D اما دریغ که همش بعد 4 ساعت خوندن به خواب ناز هدایت میشدیم.فقط وقتایی تا صبح بیدار بودم که قرار بود فیلم کره ای ببینم...بعدش که بچه ها اینجا استرس نتایج کنکورو اینارو داشتن ماهم باهاشون همراه شدیم و یکم با جو کنکور خر آشنا شدیم و دیدیم اونجورا هم بد و خر نیست.حتی بعضی شبا به سرم میزد که المپیادو ول کنم بشینم واسه کنکور بخونم که خداروشکر یه صلوات میفرستادمو شیطان همان لحظه ازمن دور میشد...بعد ماه رمضون یه چند جلسه رفتیم کلاسای المپیادو برای چند روزی خوب بودیم...بعد الان که درخدمتتون حضور دارم از بعد ماه رمضون هیچ تلاشی برای المپیاد نداشتم...بعدشم که قرار بود بشینم فکر کنم تابستون کجا بریم؟؟؟ هرچی فکر کردیک به نتیجه ای نرسیدم و مسافرت افتاد برای آبان...البته قابل گفتنه شوهر عمم ورداشت مارو گفت ما تاحالا میمند شهر بابک نرفتیم خیلی جای قشنگیه و اینا ماهم پاشدیم 3 ساعت هلکوهلک رفتیم اونجا که از نظر من خیلی جای چرتی بود ...فقط اونجا دو تا فرانسویو دیدم که باهوشون حرف زدم که خوب اینجاش خدایی خوب بود.... :) هفته ی پیش هم دوتا تایلندی رو دیدم که خوب حرف زدن باهاشون خیلی خوب بود...
کلا که تابستون مسخره ای بود به غیر از هفته ی پیش...هم تولد دختر عمه ام بود و هم عروسی بودیم...دیگه موجبات شادی مارو این اسپیکراشون فراهم آووردن...
عرضم به خدمتتون که 3 روز دیگه هم باس رفت مدرسه و این آخرین تابستون مدرسه ای و تحصیلی من بود که امیدوارم اگه یه روزی برگشتم و یه نیم نگاهیی بهش زدم اشک ذوق تو چشاک باشه نه اشک حسرت :-s


به امید روزای بهتر واسه هممون


زهرا عرب پور
29/6/1393
13:03:50
 

آیدا :)

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
858
امتیاز
2,639
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا(ع)
شهر
لاهیجان
پاسخ : تابستان 93

اهم اهم... به نام خدا ;;)
تابستون امسال به گندی هر چه تمام تر شروع به کار کرد و الان هم دارد میرود که تمام شود ;;)
اول تابستان به مدت دو هفته تنها زمانی بود که بنده رنگ استراحت را به خود دیدم ;;) بعد از آن با آغاز به کار کلاس های عزیز و گرامی تابستان عزیز تمام تلاشش را برای کوفت کردن خودش برای بنده شروع کرد :-"
ماه رمضان بدون هیچ اتفاق خاصی در حال گذر بود ;;) به جز کلاسا بیرون جایی تشریف نمی بردم و در خانه همواره مشغول تماشای هفت سنگ و والیبال می بودم :-"
در اواخر ماه رمضان برای کامل شدن خوشیمان مدرسه آغاز به کار کرد و تا یازده شهریور با نمرات زیبا :-" سعی داشت کاملا به ما مزه ی خوشی را بچشاند :-" البته نا گفته نماند که دوست عزیزمان ، آرامش )همین مدیر عزیز :-" ( با تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیرش با کمک دوست عزیز تر از جانمان یعنی "کولر" که نام "شوفاژ" برایش برازنده تر است ؛ سعی در آزار و اذیت روح و جانمان داشت :)) :-"
بعد از اتمام دوره شیرین مدرسه :-" باز هم کلاس های بیرون ما را ول نمی نمودند ؛ هر چه قدر ما تلاش می نمودیم آن ها نیز همین کار را می کردند ;;) تا وقتی که بالاخره به پایان رسیدند و حالا نوبت آزمون های عزیز بود تا تلاش خود را بکنند ;;) در نتیجه تابستان همه روزه با حضور افتضاحش ، زندگی را به کاممان شیرین و شیرین تر می کرد :-" با تشکر از ایشان ;;)
+مسافرت هم جایی تشریف نبردیم چون برادر گرامی امسال کنکوری هستند و همراه با خودشان ما را نیز در خانه زندانی نمودند :-"
این بود سرگذشت تابستان دل انگیز ما ;;) با تشکر از صبر و حوصله ی زیادتان :-"
 

N.KH

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
269
امتیاز
883
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سنندج
دانشگاه
دانشگاه کردستان
رشته دانشگاه
مهندسی برق - الکترونیک
پاسخ : تابستان 93

یا حق
تابستونی که با دادن کنکور شروع بشه خدا تهشو ختم به خیر بکنه !
الان یه 2 روزی ازش گذشته و من خیلی خوشحال از تموم شدنش.خوب شد که تموم شد از همون اواش هی فک میکردم کیِ که تموم بشه.
پر از استرس بود ، انتظار بود، تهشم که یه پایان تلخ بود ....
اصن تابستون باید از فصول سال حذف بشه
خوب ترین قسمتش این بود گه بعدش پاییز میاد .

نتیجه گیری : از همیشه مزخرف تر بود ،
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا