- شروع کننده موضوع
- #1
Salriam
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 118
- امتیاز
- 305
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی
- شهر
- اراک
- دانشگاه
- شهید بهشتی
- رشته دانشگاه
- علوم اقتصادی گرایش صنعتی
کارگردان:آلخاندرو گونزالس ایناریتو
ستارگان:مایکل کیتون , ادوارد نورتون
برنده ی 4 جاییزه اسکار
بدون مقدمه به نقد فیلم میپردازم , فرضم بر این میذارم که همه دیدن فیلو 2 بار (من خودم هر فیلمیو 2 بار باید ببینم حداقل )شیوه ی قصه گویی ایناریتو توی این فیلم از بابل و 21گرم جسورانه تر بودو البته بدون نماد های بیرونی و واضح!
به نظر من ساختار فیلم بردمن توی سینمای خود ایناریتو چیز جدیدی نیست و تازگی نداره مثل همین پذیرفتن سرنوشت , تغییر ناپذیری بی رحمانه حقیقت و البته رویا پردازی و قدرت فوق العاده ی اون.
داستان فیلم هم داستان تازه ای در سینمای هالیوود نیست, ماجرای مرد سالخورده ای که تلاش میکنه با شاهکاری, اعتباری درخور برای خود دست و پا کنه که آدم رو یاد قصه ی قدیمیه دن کی شوت میندازه!
یکی از اولین چیزایی که من با دیدن این فیلم به ذهنم رسید شباهت داستان فیلم به داستان ها و کتاب های گابریل گارسیا مارکز بود , مثل داستان "مردی بسیار سالخورده با بالهایی عظیم" که از اسمش معلومه جریان داستان چیه یا قسمتی از کتاب صد سال تنهایی که مرد یه لیوان شیرکاکائو میخوره و چند متر از زمین بلند میشه و ریگان هم توی یه صحنه از فیلم به یه پروژکتور نگاه میکنه و بعد میوفته توی سره بازیگری که ازش خوشش نمیاد و فکر میکنه که این اتفاق به خاطر نگاه اونه!! اما فضای فیلم کاری کرده که ما انقدر با شخصیت ریگان ارتباط برقرار کنیم که این تصورات تخیلی و ابلهانش رو باور کنیم؟ اگه اینجوری باشه پس تکلیف صحنه ی آخر فیلم چی میشه؟؟ ینی واقعا از پنجره ی بیمارستان پرواز کرد؟
همین پرسش هایی که ایناریتو مارو وادار میکنه از خودمون بپرسیم , باعث میشه که داستان از جهان جدی فاصله بگیره و توش زهر خنده هایی داشته باشه!
اینا همه میان و در راهروی باریکی از فانتزی و واقعیت که در نهایت دیوانگی و حماقت با وقار تمام ساخته شده و دست به دست هم میدهند و معادل های عینی پیدا میکنن!
چیزی که کار های ایناریتو رو از دیگر کسایی که سعی میکنن به اصطلاح از روی دست او فیلم بسازند جدا میکنه, فضا سازیه و حال و هوای تجربیه که توی فیلم پیاده میکنه
ایناریتو روی کاغذ کار چندان عجیبو انجام نمیده ینی از لحاظ کاربرد ابزار فیلم سازی و خط کلی داستان و دیالوگ ها و غیره, مثل بقیه عمل میکنه اما در عمل, استعداد فوق العادش در تزیین و میزانسن صحنه ها و توجه زیادش به عناصر حاشیه ای و پس زمینه ها-مثل دیالوگ های پس زمینه و حاشیه توی همین فیلم- اونو از بقیه جدا میکنه!
فیلم در بیان و شیوه های اجراییش و همینطور در قصه گویی بسیار جسور است و به همین دلیل موفقیتش توی کسب جایزه اسکار اونم با وجود فیلم کم خطر تره تک تیر انداز آمریکایی عجیبه!
البته ناگفته نمونه که انتخاب بازیگر هم توی موفقیت این فیلم خیلی تاثیر داشت به طوری که به نظر من هیچکس بجز ادوارد نورتون نمیتونست کاراکتر مایک شاینرو انقد خوب بازی کنه!!( مدیونیت اگه فک کنید علاقه شخصی دارم بش )
مورد دیگه ای که من از اول فیلم و حتی بعد فیلم بهش فکر میکردم, مفهوم اسم نمایشی بود که ریگن سعی داشت اجرا کنه "What we talk about, when we talk about Love?" به نظرم بینندرو وادار میکنه که به این موضوع هرچند واسه مدت کم , فکر کنه!
امیدوارم که خوب بوده باشه چیزی که نوشتم