آرشام - ۲۰۴۰۸
خب قیلم اول
sin city (شهر گناه)
imdb: 8.1
خب در نظر بگیرید که منتقد نیستم و صرفا بیننده ام
دهنم سرویس شد تا این همه نوشتم...ببخشید اگه خوب نیست!
قول میدم بهتر بشه تو فیلمای بعدی
و لازم به ذکره که فیلم از چیزی که من نوشتم خیلی بهتره!
یه نئو نوار بر اساس یه داستان مصور از فرانک میلره که تو کارگردانی هم نقش داشته...
فیلم فضای خیلی خاص و منحصر به فردی داره و جلوه های بصری و فیلم برداری سیاه و سفید با کنتراست بالا و بعضی قسمتای رنگی خاص با معانی خاص تو فیلم وجود دارن...
تو فیلم 3 داستان روایت میشه...
بنظرم داستان اول و دوم خیلی بهتر از داستان آخر هستن...
اول فیلم بخاطر فضای فیلم و تصاویر ممکنه آدم زده شه و نتونه ارتباط برقرار کنه اما چند دقیقه که میگذره با فضا ارتباط برقرار میشه و خیلی خوب و جذاب میشه حتی!
فیلم حالتی نیمه فانتزی هم داره (آدمایی که به سختی میمیرن و تیر میخورن و زنده میمونن و ...) و حتی قسمتایی سورئال!
خب فیلم یه فیلم سیاه، اکشن، عاشقانه و ماجراییه...
تارانتینو در کارگردانی همکاری کرده پس حتما خون زیادی تو فیلم ریخته میشه، کمدی موقعیت و جذابیت روایت هم چیزایی که همیشه تو فیلمای تارانتینو هست که باعث میشه اگه 10 دقیقه رو نگاه کردید، بقیش رو هم حتما ببینید
ازونجایی که بنظرم بزرگترین نقطه قوت فیلم، داستان فیلمه ترجیح میدم بیشتر درباره ی داستان و پرداخته شدن بهش حرف بزنم...
اگه خوندن داستان باعث میشه جذابیت فیلم کم بشه نخونید داستانو چون کامل نوشتم!
داستان اول: پلیسی به نام هارتیگن با بازی بروس ویلیس تو آخرین شب ماموریتش قبل از بازنشستگی دختر 11ساله ای رو از دست پسر سناتور که قصد تجاوز به دختر رو داشته نجات میده...
اما خب آخرین شب کارش باعث میشه که خودش رو به جرم تجاوز دستگیر کنن (توطئه) و چون اعتراف نمیکنه مدت زیادی تو زندان میمونه و شرط آزادیش اعتراف کردنه
تنها ارتباطش با بیرون از طریق نامه هاییه که همون دختر واسش مینویسه...و البته یه وکیل
نامه ها متوقف میشن و مجبور میشه اعتراف کنه تا بره بیرون و دنبال دختر بگرده و ببینه چه بلایی سرش اومده
بیرون میره و دختر رو پیدا میکنه و خب پسر سناتور هم که ازین طریق میخواسته اون دختر رو پیدا کنه با تعقیب کردن هارتیگان اونو پیدا میکنه...
در نهایت هارتیگان پسر سناتور رو میکشه و بخاطر در امان نگه داشتن نانسی در آخر خودکشی میکنه و قبلش به نانسی (همون دختر) این جمله رو میگه:
یك پیرمرد می میره، یه دختر كوچولو زنده می مونه. معامله منصفانه ایه
و خب هارتیگان کامل ترین قهرمان تو شهر گناه هست
داستان دوم: مارو با بازی میکی رورک
یه گلادیاتوره که تو یه قرن اشتباهی به دنیا اومده و خب جوری که داستانش شروع میشه مرد زشت و بد قیاف و درشت هیکلیه که تنهاست و هیچ زن یا دختری حاضر به نزدیکی با اون نیست و یه شب فاحشه ای به نام گلدی (که از اجزای رنگی فیلمه) به اون پناه میاره و وقتی که میخوابن و مارو بیدار میشه، گلدی رو میبینه که کنارش مرده...
این داستان داستان انتقام مارو از قاتل معشوقه اش گلدیه...مارو کسیه که خیلی راحت آدم میکشه و لذت میبره و با این وجود وقتی فیلم رو نگاه میکنید همه قتل ها بنظر منطقی میرسه و شما مارو رو یه عاشق میبینید و نه یه قاتل!!
در نهایت مارو رو صندلی برقی با آرامش اعدام میشه و اونو در آغوش گلدی میبینیم
داستان سوم: دوایت مک کارتی با بازی کلایو اوون که وظیفه اش حفاظت از فاحشه ای به نام گیل وز شهر قدیمی oldtown یا شهر فاحشه هاست که در اونجا قانون قانون اوناست و تنها کاری که نمیتونن انجام بدن کشتن پلیسه که اتفاقا تو فیلم یه پلیس به نام جکی بوی که فاسد ترین پلیس شهر گناه هست رو میکشن و دوایت در کنار اونا میجنگه و درنهایت پیروز میشن
خب نکاتی درباره ی فیلم: پسر سناتور که احتمالا منفورترین و بدترین شخصیت تو فیلمه با رنگ زرد و بویی بد نمایش داده شده...
خون مارو قرمز رنگه و فکر میکنم چون عاشقه!
و تنها جایی که فیلم کمی رنگی میشه کلاب نانسیه که اتفاقا تو 3 داستان مشترکه
جایی که اتفاق بدی داره میفته یا گناهی رخ میده کنتراست فیلم زیاد میشه!
شخصیت ها پذیرفتنی و دوست داشتنی و صد البته اغراق آمیز هستن...
سخن نهایی:
برهنگی و فاحشگی و آدم کشی و قتل و ... تو فیلم خیلی عادی اتفاق میفته و اصلا بد جلوه نمیکنه و شما هم به هیچ وجه سرزنش نمیکنید!ثابت میکنه که شهر، شهر گناه هست و نه جای دیگه!
_______________________________________________
سری دومی از sin city هم در سال 2014 ساخته شد، با همون سبک و البته جلوه های بصری بهتر با نام sin city, a dame to kill for که خب دیگه تارانتینو همکاری نداشته و تو این فیلم داستان نانسی و مارو به هم پیوند میخوره و البته داستانی هم درباره دوایت روایت میشه که البته فکر میکنم به هیچ وجه قابل مقایسه با قسمت اول نیست!