کاربر حذف شده 8031
مهمان
شاید این رو خیلی شنیده باشید-البته تو ایران خیلی میشنوید.- که چون فیلم ما هنری بود نتونست بفروشه؛ فیلم ما مخاطب خاص داشت و اصلا مناسب عام نبود. این بهونه رو اخیرا توسط خیلی از کارگردانها که فیلمهاشون موفق به فروش خوب تو گیشه یا اینکه منتقدها رو راضی نمیکنن، زده میشه. هر چند که این حرف خیلی مزخرفه، چون خیلی از این کارگردانها نهایت فیلمی که دیدن از نولان و ایستوود بوده! پس نباید زیاد ازشون توقع داشته باشیم.
امّا در اصل این موضوع واقعا وجود داره و یه چیز غیر قابل انکاره که ما هر دو نوع این سینماها رو داریم. به عنوان مثال: ترنس مالیک با فیلم درخت زندگیش تونست نخل طلاییِ کن رو هم بدست بیاره ولی از لحاظ فروش یه پروژه شکست خوره کامل بود، تا حدی که نمرهIMDB این فیلم تا نمره ضیعیف شش هم اومد! من خودم این فیلم رو دیدم و واقعا به این فیلم میشه گفت یه فیلم هنری و خاص پسند بود. که پر از حرفهای قلمبه سلمبه اونم گهگاهی با استعاره. اما یه دسته دیگه از فیلمها هستن که صرفا فروش خوب تو گیشه دارن و به قولی دیگه بهشون میگن سینمای عوام؛ مثل فیلمهای مسعود دهنمکی. خب خیلی طبیعی هست که این فیلماها کمترین جنبه هنری ممکن رو دارن ولی خوب به هر حال فروش خوبی دارن. البته این رو بگم که پر فروش بودن ملاک خیلی مهمی برای یه فیلم و در نگاه کلان تر برای سینمای یه کشور هست. مثلا همین فیلم کلاه قرمزی یه کمک خیلی بزرگی به سینماداران کرد تا ورشکست نشن. پس مهمه!
حالا مسئله اینجاست. آیا میشه طوری فیلم ساخت که هم منتقدان و هم تماشگران رو راضی نگه داشت؟ شاید هیچکاک، کوبریک و فرهادی رو بتونیم تحلیل کنیم، بشه به جواب سوالمون برسیم. به نظرتون همچین فیلمی که بخواد منتقدان رو راضی نگه داره، میتونه قابل فهم برای عوام تماشاگران باشه؟
به نظرتون ده نمکیها چی دارن که تونستن عوام رو راضی کنن؟ و آیا ترنس مالیکها نمیتونن حرفهای بزرگشون رو یه جوری بزنن که مردم عام هم بتونن با فیلم رابطه برقرار کنن. به هر حال سینما با تماشگرانش زنده است!
اصلا اینکه بخوایم سینما رو اینجوری دسته بندی کنیم درسته؟
امّا در اصل این موضوع واقعا وجود داره و یه چیز غیر قابل انکاره که ما هر دو نوع این سینماها رو داریم. به عنوان مثال: ترنس مالیک با فیلم درخت زندگیش تونست نخل طلاییِ کن رو هم بدست بیاره ولی از لحاظ فروش یه پروژه شکست خوره کامل بود، تا حدی که نمرهIMDB این فیلم تا نمره ضیعیف شش هم اومد! من خودم این فیلم رو دیدم و واقعا به این فیلم میشه گفت یه فیلم هنری و خاص پسند بود. که پر از حرفهای قلمبه سلمبه اونم گهگاهی با استعاره. اما یه دسته دیگه از فیلمها هستن که صرفا فروش خوب تو گیشه دارن و به قولی دیگه بهشون میگن سینمای عوام؛ مثل فیلمهای مسعود دهنمکی. خب خیلی طبیعی هست که این فیلماها کمترین جنبه هنری ممکن رو دارن ولی خوب به هر حال فروش خوبی دارن. البته این رو بگم که پر فروش بودن ملاک خیلی مهمی برای یه فیلم و در نگاه کلان تر برای سینمای یه کشور هست. مثلا همین فیلم کلاه قرمزی یه کمک خیلی بزرگی به سینماداران کرد تا ورشکست نشن. پس مهمه!
حالا مسئله اینجاست. آیا میشه طوری فیلم ساخت که هم منتقدان و هم تماشگران رو راضی نگه داشت؟ شاید هیچکاک، کوبریک و فرهادی رو بتونیم تحلیل کنیم، بشه به جواب سوالمون برسیم. به نظرتون همچین فیلمی که بخواد منتقدان رو راضی نگه داره، میتونه قابل فهم برای عوام تماشاگران باشه؟
به نظرتون ده نمکیها چی دارن که تونستن عوام رو راضی کنن؟ و آیا ترنس مالیکها نمیتونن حرفهای بزرگشون رو یه جوری بزنن که مردم عام هم بتونن با فیلم رابطه برقرار کنن. به هر حال سینما با تماشگرانش زنده است!
اصلا اینکه بخوایم سینما رو اینجوری دسته بندی کنیم درسته؟