- شروع کننده موضوع
- #1
- ارسالها
- 1,373
- امتیاز
- 10,555
- نام مرکز سمپاد
- شهید هاشمی نژاد II
- شهر
- مشهد
- سال فارغ التحصیلی
- 94
- دانشگاه
- شهید باهنر
- رشته دانشگاه
- دامپزشک / سیاست
مغالطه
مقدمه:
استدلالی است که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد.
* نخست آنکه دستکم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
*دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.
مغالطه جزئی از برهان است که به طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کل برهان را نامعتبر میسازد.
مغالطه ممکن است برای وارونه کردن حقیقت(ها) به کار رود. مغالطهگر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست
رسیدهاست و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجهگیریهای دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی غلط مشتق شده است
– استدلالی است که درآن فساد معنوی وجوداشته باشد، و تفاوت سَفسَطهگر بامَغلَطهگر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به
انحراف میشود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود میگراید.
منبع مقدمه: ویکی پدیا
بررسی پاره ای از مغالطه ها و مثال هایی از آن ها:
1- مغالطه ترکیب یا تالیف:
اسناد حکم متعلق به تک تک افراد یک مجموعه، به کل آن مجموعه.
مثال اول: این ارکستر بهترین است، چون تک تک نوازندگان آن بهترین نوازندگان هستند.
مثال دوم: لیبرالیسم اقتصادی شعارش آن است که : (( مردم را در فعالیت های اقتصادی، آزاد بگذارید تا هر گونه می خواهند عمل کنند.)) پیروان این عقیده دلیلشان این است که: هر فردی فطرتا در پی کسب منافع خودش است، پس اگر افراد آزاد باشند، هر کس در پی تحصیل منفعت خود می رود، و وقتی هر فرد جامعه دنبال منافع خود باشد، کل جامعه نیز به سوی منفعت خود می رود.
2-مغالطه انقسام یا تجزی:
اسناد دادن حکم متعلق به کل مجموعه، به تک تک افراد آن.
مثال اول: این فیل در حال انقراض است، چون نسل فیل در حال انقراض است.
مثال دوم: در مقام ارائه آمار مثلا گفته می شود: از هر سه فرزند یکی در چین متولد می شود، - حاکی از آن که یک سوم جمعیت جهان در چین زندگی می کنند - حال اگر به کسی که دو فرزند دارد گفته شود: دیگر بچه نیاور، چون بچه سوم در چین متولد می شود، مغالطه انقسام صورت گرفته است.
3- مغالطه تجوهر یا واقعیت عینی دادن:
هر لفظی را دارای جایگزین عینی و خارجی دانستن.
مثال اول: وقتی گفته می شود: هنگام غروب سرخی آسمان را فرا گرفت، گمان شود که سرخی که یک حقیقت عرضی است، دارای ذات جوهری می باشد.
مثال دوم: برای معقولات ثانویه، مانند علیت و معلولیت، جایگزین مستقلی فرض شود.
4- مغالطه اشتراک لفظی:
استعمال یک لفظ در دو معنا، در دو مقدمه.
مثال اول: مرگ غالیت زندگی است. غایت زندگی سعادت است. پس مرگ سعادت است.
مثال دوم: در باز است. باز پرنده است. پس در پرنده است.
5- مغالطه ایهام یا ممارات:
به کار بردن عبارتی که چند گونه می تواند خوانده و معنا شود.
مثال اول: چون از او گشتی همه چیز از تو گشت **** چون از او گشتی همه چیز از تو گشت
مثال دوم: عفو لازم نیست اعدامش کنید.
6- مغالطه تکیه کلام:
تغییر دادن تکیه و لحن کلام، به گونه ای که موجب تغییر معنا شود.
مثال اول: اگر گفته شود : (( سیگارت را روشن کن)) و تکیه کلام روی سیگار باشد، معنایش آن است که مثلا پیپ یا چپقت را روشن نکن، در حالی که اگر این جمله را بدون تکیه کلام بگوید، چنین مفهومی ندارد. ( در مواردی شخص پس از مواجه شدن با اعتراض، همان جمله مورد اعتراض را به گونه ای ادا می کند که دیگر آن مفهوم مورد اعتراض را نداشته باشد).
مثال دوم: هیتلر در آغاز روی کار آمدنش در مقام نفی خشونت طلبی گفت: (( اگر من حکومت را در دست بگیرم کاری نمی کنم که خون از بینی کسی بیاید)). بعد ها که بر اوضاع مسلط شد دستور داده بود که: (( هیچ وقت شکنجه ای نکنید که از بینی کسی خون بیاید. دستش را قطع کنید، پایش را ببرید، هر کاری می خواهید بکنید، اما کاری نکنید که از بینی او خون بیاید، چون من به ملت شریف آلمان قول داده ام.))
7- مغالطه عدول از تعریف:
بر اساس یک معنایی لفظی را ادا کند و آنگاه که با مشکل مواجه می شود، معنا را مضیق تر از آن چه بوده تفسیر کند.
مثال اول: کسی بگوید: (( علی اصلا به خارج از کشور سفر نکرده است.)) و وقتی اعتراض می شود که او دیروز از کویت آمد، در پاسخ بگوید: مگر کویت هم خارج از کشور به شمار می رود؟
مثال دوم: کسی بگوید: (( آزادی برترین ارزش انسانی است.)) بعد که به او اعتراض می شود که همه تهاجم ها و تجاوز هایی که یک گروه نسبت به گروه دیگری مرتکب می شوند، بر اساس آزادی هایی است که گروه اول برای خود قائل است، در پاسخ بگوید: (( مقصود من از آزادی، آزادی مشروع یا آزادی قانونی است.))
8- مغالطه رد مثال:
تمسک به رد مثال برای رد دلیل.
مثال: کسی مدعی می شود که مطالعه کتاب بسیار سودمند است، سپس از کسی نام می برد که کتاب می خواند و بهره فراوان می برد. آنگاه به او اعتراض می شود که فرد یاد شده چندان کتاب نمی خواند. معترض به جای ارزیابی اصل ادعا، به مناقشه در مثال یاد شده می پردازد و با رد آن مثال می خواهد کل مدعای شخص را ابطال کند.
9- مغالطه پهلوان پنبه:
ارائه یک تصویر ضعیف از یک مدعا و رد کردن آن.
مثال: برای برهان نظم تقریرهای گوناگونی صورت پذیرفته که برخی مخدوش و برخی بسیار متقن است. اگر کسی تقریر ضعیف این برهان را ارائه و سپس آن را نقد و رد کند و از آن مخدوش بودن برهان نظم را نتیجه بگیرد، ، مرتکب مغالطه پهلوان پنبه شده است.
10- مغالطه از راه جهل:
جهل به وقوع چیزی را دلیل بر وقوع مقابل آن قرار دادن.
مثال اول: کسی امر عجیبی را ادعا نماید، آنگاه به مخاطب، که در وقوع آن اظهار شک و تردید می کند، بگوید: اگر وقوع آن را مسلم نمی داری، اثبات کن وجود ندارد! در حالی که مدعی وقوع باید دلیل بر وقوع بیاورد نه آن که کسی که در وقوع تردید دارد بر عدم وقوع آن دلیل آورد.
مثال دوم: کسی ادله وجود A را بررسی و رد کند، آنگاه نتیجه بگیرد که A وجود ندارد! در حالی که منطقا نتیجه فقط تردید در وجود A است. مثل آن که منکران وجود خداوند، بی آن که هیچ دلیلی بر عدم وجود خداوند اقامه کنند، فقط از صرف مخدوش بودن ادله خدا پرستان ( به زعم ایشان) نتیجه بگیرند: پس خداوند وجود ندارد.
مقدمه:
استدلالی است که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد.
* نخست آنکه دستکم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
*دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.
مغالطه جزئی از برهان است که به طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کل برهان را نامعتبر میسازد.
مغالطه ممکن است برای وارونه کردن حقیقت(ها) به کار رود. مغالطهگر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست
رسیدهاست و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجهگیریهای دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی غلط مشتق شده است
– استدلالی است که درآن فساد معنوی وجوداشته باشد، و تفاوت سَفسَطهگر بامَغلَطهگر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به
انحراف میشود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود میگراید.
منبع مقدمه: ویکی پدیا
بررسی پاره ای از مغالطه ها و مثال هایی از آن ها:
1- مغالطه ترکیب یا تالیف:
اسناد حکم متعلق به تک تک افراد یک مجموعه، به کل آن مجموعه.
مثال اول: این ارکستر بهترین است، چون تک تک نوازندگان آن بهترین نوازندگان هستند.
مثال دوم: لیبرالیسم اقتصادی شعارش آن است که : (( مردم را در فعالیت های اقتصادی، آزاد بگذارید تا هر گونه می خواهند عمل کنند.)) پیروان این عقیده دلیلشان این است که: هر فردی فطرتا در پی کسب منافع خودش است، پس اگر افراد آزاد باشند، هر کس در پی تحصیل منفعت خود می رود، و وقتی هر فرد جامعه دنبال منافع خود باشد، کل جامعه نیز به سوی منفعت خود می رود.
2-مغالطه انقسام یا تجزی:
اسناد دادن حکم متعلق به کل مجموعه، به تک تک افراد آن.
مثال اول: این فیل در حال انقراض است، چون نسل فیل در حال انقراض است.
مثال دوم: در مقام ارائه آمار مثلا گفته می شود: از هر سه فرزند یکی در چین متولد می شود، - حاکی از آن که یک سوم جمعیت جهان در چین زندگی می کنند - حال اگر به کسی که دو فرزند دارد گفته شود: دیگر بچه نیاور، چون بچه سوم در چین متولد می شود، مغالطه انقسام صورت گرفته است.
3- مغالطه تجوهر یا واقعیت عینی دادن:
هر لفظی را دارای جایگزین عینی و خارجی دانستن.
مثال اول: وقتی گفته می شود: هنگام غروب سرخی آسمان را فرا گرفت، گمان شود که سرخی که یک حقیقت عرضی است، دارای ذات جوهری می باشد.
مثال دوم: برای معقولات ثانویه، مانند علیت و معلولیت، جایگزین مستقلی فرض شود.
4- مغالطه اشتراک لفظی:
استعمال یک لفظ در دو معنا، در دو مقدمه.
مثال اول: مرگ غالیت زندگی است. غایت زندگی سعادت است. پس مرگ سعادت است.
مثال دوم: در باز است. باز پرنده است. پس در پرنده است.
5- مغالطه ایهام یا ممارات:
به کار بردن عبارتی که چند گونه می تواند خوانده و معنا شود.
مثال اول: چون از او گشتی همه چیز از تو گشت **** چون از او گشتی همه چیز از تو گشت
مثال دوم: عفو لازم نیست اعدامش کنید.
6- مغالطه تکیه کلام:
تغییر دادن تکیه و لحن کلام، به گونه ای که موجب تغییر معنا شود.
مثال اول: اگر گفته شود : (( سیگارت را روشن کن)) و تکیه کلام روی سیگار باشد، معنایش آن است که مثلا پیپ یا چپقت را روشن نکن، در حالی که اگر این جمله را بدون تکیه کلام بگوید، چنین مفهومی ندارد. ( در مواردی شخص پس از مواجه شدن با اعتراض، همان جمله مورد اعتراض را به گونه ای ادا می کند که دیگر آن مفهوم مورد اعتراض را نداشته باشد).
مثال دوم: هیتلر در آغاز روی کار آمدنش در مقام نفی خشونت طلبی گفت: (( اگر من حکومت را در دست بگیرم کاری نمی کنم که خون از بینی کسی بیاید)). بعد ها که بر اوضاع مسلط شد دستور داده بود که: (( هیچ وقت شکنجه ای نکنید که از بینی کسی خون بیاید. دستش را قطع کنید، پایش را ببرید، هر کاری می خواهید بکنید، اما کاری نکنید که از بینی او خون بیاید، چون من به ملت شریف آلمان قول داده ام.))
7- مغالطه عدول از تعریف:
بر اساس یک معنایی لفظی را ادا کند و آنگاه که با مشکل مواجه می شود، معنا را مضیق تر از آن چه بوده تفسیر کند.
مثال اول: کسی بگوید: (( علی اصلا به خارج از کشور سفر نکرده است.)) و وقتی اعتراض می شود که او دیروز از کویت آمد، در پاسخ بگوید: مگر کویت هم خارج از کشور به شمار می رود؟
مثال دوم: کسی بگوید: (( آزادی برترین ارزش انسانی است.)) بعد که به او اعتراض می شود که همه تهاجم ها و تجاوز هایی که یک گروه نسبت به گروه دیگری مرتکب می شوند، بر اساس آزادی هایی است که گروه اول برای خود قائل است، در پاسخ بگوید: (( مقصود من از آزادی، آزادی مشروع یا آزادی قانونی است.))
8- مغالطه رد مثال:
تمسک به رد مثال برای رد دلیل.
مثال: کسی مدعی می شود که مطالعه کتاب بسیار سودمند است، سپس از کسی نام می برد که کتاب می خواند و بهره فراوان می برد. آنگاه به او اعتراض می شود که فرد یاد شده چندان کتاب نمی خواند. معترض به جای ارزیابی اصل ادعا، به مناقشه در مثال یاد شده می پردازد و با رد آن مثال می خواهد کل مدعای شخص را ابطال کند.
9- مغالطه پهلوان پنبه:
ارائه یک تصویر ضعیف از یک مدعا و رد کردن آن.
مثال: برای برهان نظم تقریرهای گوناگونی صورت پذیرفته که برخی مخدوش و برخی بسیار متقن است. اگر کسی تقریر ضعیف این برهان را ارائه و سپس آن را نقد و رد کند و از آن مخدوش بودن برهان نظم را نتیجه بگیرد، ، مرتکب مغالطه پهلوان پنبه شده است.
10- مغالطه از راه جهل:
جهل به وقوع چیزی را دلیل بر وقوع مقابل آن قرار دادن.
مثال اول: کسی امر عجیبی را ادعا نماید، آنگاه به مخاطب، که در وقوع آن اظهار شک و تردید می کند، بگوید: اگر وقوع آن را مسلم نمی داری، اثبات کن وجود ندارد! در حالی که مدعی وقوع باید دلیل بر وقوع بیاورد نه آن که کسی که در وقوع تردید دارد بر عدم وقوع آن دلیل آورد.
مثال دوم: کسی ادله وجود A را بررسی و رد کند، آنگاه نتیجه بگیرد که A وجود ندارد! در حالی که منطقا نتیجه فقط تردید در وجود A است. مثل آن که منکران وجود خداوند، بی آن که هیچ دلیلی بر عدم وجود خداوند اقامه کنند، فقط از صرف مخدوش بودن ادله خدا پرستان ( به زعم ایشان) نتیجه بگیرند: پس خداوند وجود ندارد.