- شروع کننده موضوع
- #1
mgh-nano
کاربر خاکانجمنخورده
- ارسالها
- 1,411
- امتیاز
- 3,170
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان یک
- شهر
- کرمان
- دانشگاه
- شهید بهشتی
- رشته دانشگاه
- cs
آرمین، دانش آموز سوم دبیرستان سمپاد، در سن 17 سالگی در یک حادثه مرتکب خطایی غیر قابل جبران میشود. او که سابقا فاقد پیشینه کیفری بوده است، با فردی دوست میشود که بعدا در نتیجه این دوستی سر از یک انبار در میآورند. دوست آرمین او را اغفال کرده بود تا با هم از انبار دزدی کنند. نگهبان انبار متوجه آنها میشود و یک درگیری شکل میگیرد. متاسفانه در این درگیری نگهبان که مرد میان سالی بوده کشته میشود. آرمین قتل را به گردن میگیرد. اکنون از آن زمان 10 سال گذشته است. اولیای دم میخواهند بزرگواری کنند و از حق قصاص که سالها پیش قانون به آنها داده بود بگذرند... فرصتی پیش آمده که ما نیز میتوانیم در این بخشش سهیم شویم.
مددکاران جمعیت امام علی مدت کمتر از دو سال است که در جریان این پرونده قرار گرفتهاند. روز نخست در این پرونده آشوبی برپا بود. افراد زیادی در این سالها سراغ خانواده اولیای دم رفته بودند. بعضی به زخم آنها نمک پاشیده بودند و بعضی هم همدرد یا همکلامشان شده بودند. هفت فرزند مرحوم و همسرش همگی در همه این سالها داغدار بودهاند. آنها یک لحظه آرامش را جستجو میکردهاند و یک نگاه پر از مهر که شاید بتواند اندکی رنج نبود پدر را در این سالها از یادشان ببرد. قانون بارها سراغشان رفته بود تا برای اجرای حکم آماده شوند. گروههای مختلفی نیز سراغ این خانواده رفته بودند. اعضای جمعیت هم یکی از این گروه ها بودند که راهی خانواده اولیای دم شدند. مددکاران جمعیت میگویند: «از همان روز نخست خانواده محترمی را یافتیم که پر از درد و رنج بود. خانواده ای که تنها مانده بود و باید برای آرامش شان قدمی بر میداشتیم. بیش از یک سال طول کشید تا به ما اعتماد کردند و حالا در نخستین روز محرم در سال 1394 یکبار دیگر نشستیم و با هم صحبت کردیم. آنها تصمیم به بخشش گرفتهاند. ما هم ابتدا قدردان بزرگواری شان شدیم و سپس قول دادیم در همین ماه محرم در حدود یک دیه کامل و کمی بیشتر یعنی 200 میلیون تومان به عنوان وجه المصالحه تهیه کنیم. و پس از آن اولیای دم میآیند و رضایت میدهند که آرمین دیگر حکمش اجرا نشود. آنها زندگی را دوباره به آرمین میبخشند به امید اینکه طبق قولی که جمعیت به آنها داده، این پسر سر به راه زندگی کند و در اجتماع فردی سالم باشد. خانواده محترم اولیای دم به ما یک فرصت کوتاه داده اند که در محرم این کار به نام امام حسین تمام شود و این پرونده بسته شود. خانواده آرمین توانایی پرداخت این مبلغ را ندارند. آنها مستاجر هستند و زندگیشان با بازنشستگی اندک پدر میگذرد. حالا دیگر مردم باید بیایند و کمک کنند. هر کس هر چقدر که میتواند. باور داریم که قطره قطره این ذره های مهر ما جمع میشود و بعدا دریای مهر و محبت و عشقی خواهد شد که بخششی را رقم میزند و زندگی تازه ای را و آرامشی را برای هر دو خانواده پس از ده سال رنج به بار مینشاند...»
درباره خانواده اولیای دم:
مرحوم که یک کارگر نگهبان ساده و بسیار محترم بوده، هفت فرزند داشت که ده سال پیش همگی آنها یتیم میشوند. سختی های فراوان پیش روی خانواده اولیای دم قرار میگیرد. طی ده سال، بار سنگین غم از دست دادن پدر را این خانواده بر دوش میکشند. آنها بخاطر رنجی که کشیده بودند، کمتر مایل بودند درباره این حادثه صحبت کنند. اما در ده سال گذشته این خانواده تصمیمی هم برای اجرای حکم قصاص که حق شان بوده نگرفتند. خانواده با صبوری بسیار در این سالها، فشارهای مختلف و نگاه ها و قضاوت های مردم که میگفتند چرا انتقام نمیگیرید و دیگر حرف و حدیث های مشابه را تحمل کرده اند. پسر بزرگ شان میگوید: «ده سال است که هر آخر هفته سراغ مزار پدر میرویم. ده سال است که هر سال برایش یادبود میگیریم. کسی در این ده سال سراغ ما را نگرفت. کسی هم درد مان نشد. کسی هم کلام مان نشد. مادرم و خواهرهایم هنوز چشمان شان پر از اشک است...»
درباره خانواده آرمین:
از سوی دیگر خانواده چهارنفری آرمین با این اتفاق از هم میپاشد. این خانواده به هم میریزد طوری که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. پدر آرمین که کارمندی محترم بوده، در شوک برچسبی که به پیشانی فرزندش خورده میماند و از شرم پدرگونه بیمار میشود. سرطان را به جان می خرد و سرانجام کمتر از دو سال پیش رخت از جهان میبندد زیرا دیگر تحمل این همه نگاه را نداشته است. آرمین حتی نمیتواند یکبار پیش از خاکسپاری صورت پدرش را ببیند.
*** آرمین، نام مستعار ممدجو میباشد.
مددکاران جمعیت امام علی مدت کمتر از دو سال است که در جریان این پرونده قرار گرفتهاند. روز نخست در این پرونده آشوبی برپا بود. افراد زیادی در این سالها سراغ خانواده اولیای دم رفته بودند. بعضی به زخم آنها نمک پاشیده بودند و بعضی هم همدرد یا همکلامشان شده بودند. هفت فرزند مرحوم و همسرش همگی در همه این سالها داغدار بودهاند. آنها یک لحظه آرامش را جستجو میکردهاند و یک نگاه پر از مهر که شاید بتواند اندکی رنج نبود پدر را در این سالها از یادشان ببرد. قانون بارها سراغشان رفته بود تا برای اجرای حکم آماده شوند. گروههای مختلفی نیز سراغ این خانواده رفته بودند. اعضای جمعیت هم یکی از این گروه ها بودند که راهی خانواده اولیای دم شدند. مددکاران جمعیت میگویند: «از همان روز نخست خانواده محترمی را یافتیم که پر از درد و رنج بود. خانواده ای که تنها مانده بود و باید برای آرامش شان قدمی بر میداشتیم. بیش از یک سال طول کشید تا به ما اعتماد کردند و حالا در نخستین روز محرم در سال 1394 یکبار دیگر نشستیم و با هم صحبت کردیم. آنها تصمیم به بخشش گرفتهاند. ما هم ابتدا قدردان بزرگواری شان شدیم و سپس قول دادیم در همین ماه محرم در حدود یک دیه کامل و کمی بیشتر یعنی 200 میلیون تومان به عنوان وجه المصالحه تهیه کنیم. و پس از آن اولیای دم میآیند و رضایت میدهند که آرمین دیگر حکمش اجرا نشود. آنها زندگی را دوباره به آرمین میبخشند به امید اینکه طبق قولی که جمعیت به آنها داده، این پسر سر به راه زندگی کند و در اجتماع فردی سالم باشد. خانواده محترم اولیای دم به ما یک فرصت کوتاه داده اند که در محرم این کار به نام امام حسین تمام شود و این پرونده بسته شود. خانواده آرمین توانایی پرداخت این مبلغ را ندارند. آنها مستاجر هستند و زندگیشان با بازنشستگی اندک پدر میگذرد. حالا دیگر مردم باید بیایند و کمک کنند. هر کس هر چقدر که میتواند. باور داریم که قطره قطره این ذره های مهر ما جمع میشود و بعدا دریای مهر و محبت و عشقی خواهد شد که بخششی را رقم میزند و زندگی تازه ای را و آرامشی را برای هر دو خانواده پس از ده سال رنج به بار مینشاند...»
درباره خانواده اولیای دم:
مرحوم که یک کارگر نگهبان ساده و بسیار محترم بوده، هفت فرزند داشت که ده سال پیش همگی آنها یتیم میشوند. سختی های فراوان پیش روی خانواده اولیای دم قرار میگیرد. طی ده سال، بار سنگین غم از دست دادن پدر را این خانواده بر دوش میکشند. آنها بخاطر رنجی که کشیده بودند، کمتر مایل بودند درباره این حادثه صحبت کنند. اما در ده سال گذشته این خانواده تصمیمی هم برای اجرای حکم قصاص که حق شان بوده نگرفتند. خانواده با صبوری بسیار در این سالها، فشارهای مختلف و نگاه ها و قضاوت های مردم که میگفتند چرا انتقام نمیگیرید و دیگر حرف و حدیث های مشابه را تحمل کرده اند. پسر بزرگ شان میگوید: «ده سال است که هر آخر هفته سراغ مزار پدر میرویم. ده سال است که هر سال برایش یادبود میگیریم. کسی در این ده سال سراغ ما را نگرفت. کسی هم درد مان نشد. کسی هم کلام مان نشد. مادرم و خواهرهایم هنوز چشمان شان پر از اشک است...»
درباره خانواده آرمین:
از سوی دیگر خانواده چهارنفری آرمین با این اتفاق از هم میپاشد. این خانواده به هم میریزد طوری که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. پدر آرمین که کارمندی محترم بوده، در شوک برچسبی که به پیشانی فرزندش خورده میماند و از شرم پدرگونه بیمار میشود. سرطان را به جان می خرد و سرانجام کمتر از دو سال پیش رخت از جهان میبندد زیرا دیگر تحمل این همه نگاه را نداشته است. آرمین حتی نمیتواند یکبار پیش از خاکسپاری صورت پدرش را ببیند.
*** آرمین، نام مستعار ممدجو میباشد.