- شروع کننده موضوع
- #1
- ارسالها
- 688
- امتیاز
- 6,766
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- مشهد
- سال فارغ التحصیلی
- 94
- رشته دانشگاه
- دندانپزشکی
کوله باری از غم
و توانی که در این شانه ی رنجور نماند
و دلی کز نفسش آه بخاست
و خزانی که در این باغ خزید
سرو سنگین سایه ی دشت تنش
اندر این آشوب خشکید،شکست
چشم های ناگذیر و خسته اش
اندر این ظلمت به خاموشی نشست
آه ای مرد،ای مسافر
آشوب،ظلمت،غم همه از بهرِ چه بود؟
خنده ای کز چشم گریانش چکید
گفت:از عشق گلی سرخ بخاست
من به آن دل بستم
بعد آن دانستم
که گل سرخ دِگر سرو نخواست
خواست از کلّ من،"من" کم شود
پس به دل پاییز کاشت
میخواست نگاهم جز به رویش
بر رخ دیگر نَشیند
پس کشید او پرده ای بر چشم من
خواست دنبالش بگردم زیرو بالای جهان را
پس به دوشم آویخت،یادِ سوزانش را
و از آن دم که به او دل بستم
شدم آواراه ی این عالم پست
در پی یک"گل سرخ"
و دِگر بار بخندید بگفت،
آشوب،ظلمت غم همه از بهرِ دل است
وای بر این دلِ بیچاری من
که به یک گل دل بست...
+خوشحال میشم نظراتتونو بگید:)
و توانی که در این شانه ی رنجور نماند
و دلی کز نفسش آه بخاست
و خزانی که در این باغ خزید
سرو سنگین سایه ی دشت تنش
اندر این آشوب خشکید،شکست
چشم های ناگذیر و خسته اش
اندر این ظلمت به خاموشی نشست
آه ای مرد،ای مسافر
آشوب،ظلمت،غم همه از بهرِ چه بود؟
خنده ای کز چشم گریانش چکید
گفت:از عشق گلی سرخ بخاست
من به آن دل بستم
بعد آن دانستم
که گل سرخ دِگر سرو نخواست
خواست از کلّ من،"من" کم شود
پس به دل پاییز کاشت
میخواست نگاهم جز به رویش
بر رخ دیگر نَشیند
پس کشید او پرده ای بر چشم من
خواست دنبالش بگردم زیرو بالای جهان را
پس به دوشم آویخت،یادِ سوزانش را
و از آن دم که به او دل بستم
شدم آواراه ی این عالم پست
در پی یک"گل سرخ"
و دِگر بار بخندید بگفت،
آشوب،ظلمت غم همه از بهرِ دل است
وای بر این دلِ بیچاری من
که به یک گل دل بست...
+خوشحال میشم نظراتتونو بگید:)