1. The Hateful Eight
[ltr]
Violence is one of the most fun things to watch.
-Quentin Tarantino
[/ltr]
من کلاً دوتا فیلم آخری تارانتینو رو دیدم، «جانگوی رها شده» و «هشت نفرتانگیز».
ببینید، *دستهایش را جوری که انگار میخواهد چیز جدیدی را توضیح دهد باز میکند* چیزی که درباره تارانتینو هست، اینه که مثل اکثریت قریب به اتفاق فیلمهای هالیوودی، پایان خوش داره؛ چون اگه نداشتهباشه، به یه احتمال خوب فروش خوبی هم نخواهد داشت؛
[ltr]
But it's not about whether the good guys win or not, it's about how the good guys win.
[/ltr]
یکی از چیزهایی که تارانتینو موفق میشه به نحوهی بسیار خوبی توی فیلماش نشون بده، اینه که
و واقعاً هم قضیه همینه، دربارهی کریس دقیقاً همین بود، از لحظهی اولی که این شخص وارد فیلم میشه آدم با خودش میگه «یهچیزی دربارهی این بشر درست نیست.»، و رفتار نژادپرستانهی جانی ربل بودنش هم این رو مداوماً تقویت میکنه، اما ما توی آخر داستان میبینیم که تنها کسیه که با ساموئلالجکسون که آدم خوب ماجراست میمونه.
فیلم به ما نشون میده که گاهی وقتا مهم نیست حقیقت چیه، حقیقت میتونه کاملاً در اتفاقاتی که میافته توی زندگی بیتاثیر باشه، ما هیچوقت نفهمیدیم که کریس واقعاً قراره کلانتر رد راک بشه یا نه، تنها چیزی که ما میفهمیم اینه که کریس به «اون چیز خوب» اعتقاد داشت توی وجودش، بدون توجه به این که به اندازهای آدم خالیبندی هست که دروغش رو تا لحظات مرگش بگه یا داشته راست قضیه رو میگفته، مهم نیست که ما چه Vibe ای میگیریم وقتی با یه نفر مواجه میشیم، مهم نیست قیافهش شبیه یه گانگستر باشه یا یه فرد مظلوم (مثلا خود تارانتینو رو ببینید، بیشتر شبیه یه Hitman یا یه Drug Dealer نیست تا یه کارگردان؟)، مهم اینه که اون آدم توانایی انجامدادن چه کارهایی رو داره.
شخصیت کریس معرف خیلی چیزاست، ما میبینیم با وجود این که افکار رسوخکردهی سنتش دربارهی Nigger ها توی وجودش هست، اما به همون Nigger کمک میکنه تا گانگسترها رو بکشه. چون آدمها هم همینن، تو دنیای امروز، موردی نداریم که یا کاملاً خوب باشه یا کاملاً بد. (میگم دنیای امروز چون نمیخوام افرادی که از دید ادیان ابراهیمی بیگناه حساب میشن رو وارد قضیه کنم.) یا مثلاً آخر فیلم شخصیتهای خوب داستان به «به دار آویختهشدن» شخصیت بد از ته دل میخندن.
دلیل این که تارانتینو یکی از کارگردانهای موردعلاقهی منه، اینه که از ابراز کردن چیزی که بخواد بگه نمیترسه، چه موقعی که واضحاً -و نه مثل دیکاپریو در لفافه
- میدل فینگر نشون میده، چه موقعی که بخواد توی فیلمهاش سفیدپوستا کلمهی Nigger رو جلوی یه سیاهپوست تا سرحد ممکن بگن (و حتماً دیدین که چهقدر هالیوود تلاش کرده تا سفیدپوستا نگن اون کلمه رو)، چه موقعی که از کشتن آدما با تیرزدن توی قلبشون خسته بشه (جانگو) و مغز هرکی که دلش بخواد رو از هم بپاشونه، چه موقعی که بخواد بلوجابکردن زوری یه مرد برای یه مرد دیگه رو توصیف کنه. That Guy ain't afraid of shit! (با صدای الجکسون بخونید.)
نکتههای ریز و ظریف فیلم خیلی خوب بود، مثلاً لحظهای که گروه جان به اون خونهی سرراهی میرسه و دوربین به سمت چاه آبی میره که اصلاً قرار نیست مهم باشه، یا اون شطرنج نیمهکاره موندهی ژنرال، یا وقتی که برخلاف بقیه فیلمها به شعور بیننده احترام میذاره و روی خون ریختهشده روی زمین کلوزآپ نمیکنه که ما خودمون بفهمیم که گانگستره داره میره خدمتکاره رو بکشه.
یهچیز دیگه *میخندد* هم که خیلی خوب نشون داده شد توی فیلم، خشونتی بود که جان نسبت به گروگانش داشت. الان همهی جا رو ببینید، انواع و اقسام کمپین حمایت از زنان و بلاهبلاه راه انداختن. (مثلاً کمپین HeForShe که به نظرم چیز احمقانهایه) و همهش میگن که خشونت علیه زنان چنینه و چنانه، ولی زنها هم مثل مردها آدمن، و گاهی اوقات People need to get their asses handed to them تا بفهمن قرار نیست هرکاری که دلت خواست رو انجام بدی. این ساختارشکنی بهشدت چیز خوب و لازمیه.
یه چیز دیگه هم که تا حالا ندیده بودم، ریختن این مقدار اعضای منفجرشدهی داخلی بدن روی صورت یهنفر بود، یعنی من فکر نمیکنم صحنهای از فیلم بوده باشه که صورت گروگانه روش خون نباشه.
تا یادم نرفته، یه دیالوگ خیلی خوب دیگه که داشت، این بود که داره با یه لحن خیلی جدی و بیاحساس، به آدمها میگه نباید احساس رو داخل تصمیمهای منطقی کرد.
اینجا رو هم دقت کنید، این اوج رند بازی تارانتینو رو میرسونه که در حالیکه الجکسون به بقیه گفته بود تا اون کفشها رو از دیوار بندازن پایین، دوباره اونا رفتن سرجاشون و همچین صحنهای رو ساختن.
[ltr]Doesn't she look like a beautiful angel?[/ltr]
برای اینکه فقط تعریف نکرده باشم از فیلم و نقد منصفانه باشه، اونجا که الجکسون داشت درباره بلوجاب پسر ژنرال براش حرف میزد، صداش کاملاً احساس تحقیرکردن رو منتقل میکرد، ولی صورتش اصلاً نه، بازیگر کریس هم یهمقدار از این مشکلها داشت.
و من واقعاً عاشق اون صحنهایام که گروگانه در اوج فلاکت (که بعداً میفهمیم اونقدرام فلاکت نبوده) شروع میکنه به گیتار زدن و آواز خوندن به اون خوبی که به معنای واقعی کلمه محشر بود.
+ اینکه بعد کلی مدت، یه فیلم سینمایی درستحسابی دیدیم، از همین تریبون از جناب تارانتینو و همکاران کمال تشکر رو داریم.