سینما چیست؟

  • شروع کننده موضوع
  • #1

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
چرا چیزی به اسم سینما وجود داره؟
ما دقیقا با چه چیز سینما ارتباط برقرار میکنیم؟
چرا سینما مهمه؟
سینما چه نقشی در فرهنگ یک جامعه داره؟
سینمای ایران تا کجا تونسته نقشش رو در ارتقا سطح فرهنگ اجرا کنه؟ (یا کلا وضعیت سینمای ایران رو چه طوری میبینید؟)
احساس بیننده به فیلم بیشتر مهمه یا این که اصول در ساخت فیلم رعایت شده باشن؟

و تمام بحث‌های مرتبط به سینما به عنوان یک موضوع کلی.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : سینما چیست؟

میدونم که خیلیا فکر میکنن وظیفه ی هنر در درجه ی اول سرگرم کردنه. :-" ولی من اعتقادم بر اینه که هنر برای هنرمند با هنر برای بقیه دوتا چیز مختلفه.

من هنوز روی حرف خودم هستم که هنرمند (یا در این جا کارگردان) فقط و فقط باید به اکسپرس کردن خودش فکر کنه در پروسه ی ساخت فیلم. هدفش نباید سرگرم کردن بیننده باشه. اگر کرد که خب خیلی هم عالی، همه کارش رو پسندیدن. اگر نکرد دلیل بر بد بودن فیلم نیست. چرا؟ چون کارگردان یه چیزی میخونه، یا یه ایده ای داره و اون رو میخواد به تصویر بکشه. این کار فقط برای ارضا کردن خودشه و دیگر هیچ. هنر اینه. راهی برای رسوندن صدات به گوش مردم، نه زدن حرفای خوشایند به مردم. اون لحظه ای که کارگردان بخواد دنبال مخاطب بدوئه و رضایتش رو جلب کنه، کارش fake و بی روح میشه و ارزشش رو از دست میده.

مرحله ی دوم، ارتباط برقرار کردن من با فیلمه.این ارتباط برقرار کردن یه چیز کاملا شخصیه. احتمالا میدونید چی میگم چون همه حداقل یه فیلم دارن که اصلا فیلم خوب یا مشهوری نیست و حتی خیلی خیلی عادیه ولی روی شما یه تاثیری داره که روی بقیه نداره.

خب پس چه معیاری میتونیم داشته باشیم که ارزش فیلما رو بسنجه و دقتش هم بالا باشه؟

یا این پست هم شروع خوبیه:
به نقل از Weeping Angel :
@علیرضا من راجع به سینما علم خاصی ندارم فقط از این حرفای خودت یه سری نکات رو می خوام استخراج کنم و به نتیجه گیری برسم : خو برداشت من از اینا به این صورته که سینما برای سرگرمی ه و باید به دنبال راضی کردن مخاطب عام باشه حالا چجوری بفهمیم که مخاطب عام راضی شده اینکه بیایم میزان فروش رو ببینیم. (می دونم گفتی هرچی معروف شد الزاما خوب نیست ولی خو آیا راه حل دیگه ای برای بررسی میزان رضایت مخاطب عام داری؟!)با این تفاسیر من مثلا می تونم به این نتیجه برسم که پس اخراجی ها یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایرانه. و خو الان مثلا نیا بگو کلا سینمای ایران همینه چون قطعا فیلم های بهتری وجود دارن که فروش کمتری هم داشتن توی کل جهان هم همینه یعنی مثلا اصلا نباید انتظار داشت که فیلم های کسی مثل Alejandro Jodorowsky فروش بالایی داشته باشه در حالی که واقعا از فیلم های خوبه.
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
سینما و مخاطب

شاید بهتر باشه اول یه نیم‌نگاهی به تاریخ سینما هم داشته باشیم. سینما وقتی که با برادران لومیر کار خودش رو آغاز کرد. صرفا وسیله‌ای بود برای مجذوب کردن و سرگرمی مردم. کم‌کم سینمای صامت شکل جدی به خودش می‌گیره و اسطوره‌هایی مثل چاپلین، آیزانشتاین، لانگ و ... ظهور می‌کنن. کم‌کم سینمایی که برای سرگرمی محض بود- منظورم از سرگرمی، سرگرمی‌ای هست که تماشاگر با دیدن تصاویر متحرک به وجد می‌اومده و ..- توسعه پیدا می‌کنه. سینما دیگه سرگرمی‌ای بر اساس احساسات شد. به نظرم اینجا به بعده که ما می‌تونیم بگیم هنر سینما شکل گرفت. وقتی که هنر شکل گرفت، حالا گام به گام ابزار و امکانات به مدد سینما اومدن - از ورود صدا گرفته تا رنگی شدن تصاویر - تا این حس به نحو احسن به ببینده منتقل بشه. و به قولی هنر خالص‌تری به مردم برسه. و این فیملسازه که می‌بایست ما رو در احساساتی که خودش تجربه کرده، صادقانه شریک کنه.
«برخلاف ديگر محصولات هنری كه تماشاگر برای آن‌ كه محو تماشا آن‌ها شود، در خود فرو میرود، در اين‌جا فيلم است كه در تماشاگر رسوخ می‌كند و تماشاگر با نوعی هويت‌يابی، احساس مشاركت در رويداد فيلم، هر نوع فاصله نظاره‌گری را از دست می‌دهد و به بطن رويداد پرتاب می‌شود. تماشاگر هويت جمعی خود را در آن چيزی كه بر پرده می‌گذرد، می‌جويد. مشاركت او به علت افسونی است كه تصوير از نيروی بيانگری و القای غيرقابل مقاومت‌ش می‌گيرد و از همين جا است كه تماشاگر در مسير و روند و جريان فيلم، در روند روحی ـ روانی آن ادغام می‌شود.
ارتباط بلافصل، شرط اوليه هستی سينما ـ و تئاتر ‌ـ است. ادبيات، شعر، نقاشی می‌توانند منتظر بمانند تا ارتباط ميان اثر هنری و مخاطب برقرار شود، اما سينما ـ و تئاتر ـ از اين امتياز بی‌بهره است. اين مهم‌ترين مسئله برای خالق فيلم است و نيز دشوارترين مسئله. بی‌اعتنايی به آن، حتی سبک، را تحت‌الشعاع قرار داده، به‌ هم می‌ريزد. اين، يک بحث اخلاقی نيست، در اساس بحث زيبايی‌شناختی است. واكنش زيبايی‌شناختی، واكنش اخلاقی به بار می‌آورد، اما لذت ‌زيبايی‌شناختی، خدمت اخلاقی است كه هنر به جا می‌آورد.
»[nb]قسمتی از مقاله علیه ببینده-آفریننده؛ مسعود فراستی[/nb]

حالا به موازات پیشرفت روزافزون سینما، و رسوخ اون بین مردم. کم‌کم این هنر به صنعت سینما هم تبدیل شد. و از اینجا به بعد پای مسائل اقتصادی هم به سینما باز شد. فیلمسازان فیلم می‌ساختند و اون رو در معرض دید عموم قرار می‌دادن ولی پول رو در ابتدای تماشای فیلم از بییننده گرفته بود؛ پس این موضوع نشون دهنده این موضوعه که مردم صاحبان واقعی فیلم و سینما و در نگاه کلان‌تر هنر هستند. و فیلمسازان مثل یه کارگر در خدمت مردم. فیلمساز باید نظر مردم رو در نظر بگیره. هم بنا به دلایل اقتصادی و هم بنا به به اقتضای سینما. سینما این فرصت رو در اختیار فیلمساز قرار داده تا فیلم خودش رو، روی پرده نقره‌ای سینما به نمایش عموم بذاره. حالا اگه قرار باشه مردمی نیان و فیلمی رو ببین، و سالن‌های سینما خالی بمونن؛ پس سینما چه نیازی بودش؟! خب فیلمساز می‌تونست برای دل خودش فیلم بسازه و اون رو توی خونه‌اش برای خودش اجرا کنه. و اگه خواست برای رفیق‌های انتلکت‌ش هم یه اکران کوچیک با ویدئو پروژکتور بذاره. سینما یه رابطه دوطرفه بین فیلمسازان و تماشگران هست. و طبیعتا میل باطنی هر فیلمسازی این هست که مردم بیشتری بیان و فیلم‌ش رو ببین و با اون حس ایجاد شده در فیلم‌ش همذات پنداری کنن.
حالا یه عده معتقدن که سینما فقط سرگرمی مبتنی بر احساسات نیست. و روی محتوای سینما تمرکز می‌کنن. و چه قشنگ سوزان سانتاگ میگه:
«به بیان امروزی ، هر اثر هنری طبق تعریف بیاد چیزی برای گفتن داشته باشه- چیزیکه این اثر هنری می‌خواهد بگوید این است که... یا این اثر هنری سعی دارد بگوید که... یا آنچه آن اثر هنری می‌گفت این بود که... و غیره- هیچ یک از ما هرگز نمی‌تواند به آن دوران پاکدامنی پیش از تمام تئوری‌ها بازگردد، به ان زمانی که هنر هیچ لزومی نمی‌دید خود را توجیح کند. کسی نمی‌پرسید هر اثر هنری چه می‌گوید، چون همه می‌دانستند یا می‌پنداشتند که می‌دانند اثر کار اثر هنری چیست. از حالا تا نهایت آگاهی بر ذمه ماست که از هنر دفاع کنیم.
دقیقا مسأله روز در مورد اصل فکر محتوا همین است. فکر محتوا در گذشته هر چه که بوده باشد، امروزه در اصل نوعی مانع، مایه دردسر، بی فرهنگی ظریف یا نه چندان ظریف است. گر چه چنین به نظر می‌رسد که توسعه‌های واقعی در عرصه‌ی بسیاری از هنرها، ما را از این اندیشه دور می‌کند که جوهر هنر در محتوای آن خلاصه شده است، اما هنوز این عقیده، سلطه خیره کننده‌ای دارد. به عقیده من این امر به آن خاطر است که این اندیشه، خود را به جامه نوع خاصی از مواجهه با آثار هنری درآورده است و در میان اغلب کسانی که هنر را جدی می‌گیرند ریشه دوانده و خود را جاودانه کرده است. آنچه تاکید بیش از حد بر اندیشه اهمیت محتوا در بر دارد، مسأله همیشگی و هیچ وقت به طور کامل انجام نشده تفسیر است. و بر عکس، عادت رو به رو شدن با آثار هنری به نیت تفسیر آنهاست که این توهم را ایجاد می‌کند که اسا چیزی به عنوان محتوای اثر هنری وجود دارد.
»[nb]کتاب دیالکتیک نقد؛ مسعود فراستی؛ انتشارات موسسه فرهنگی هنری سناء دل؛ صفحه۹۸[/nb]
در چندین صفحه بعد، سوزان سانتاگ وظیفه ما و مفسران رو مشخص کرده و میگه:
«کاری که تفسیر می‌کند این است که تجربه‌ احساسی اثر هنری را بدیهی فرض می‌کند و نقطه‌ی شروع حرکت خود قرار می‌دهد. حالا نمی‌توان چینین تعداد آثار هنری، که دائما رو به تزایدند قرار داریم و به آن ذوق و سلیقه‌ها و بینش‌های محیط شهری را هم که از هر سو احساس ما را بمباران می‌کنند اضافه کنید تا به وضع روز برسید. فرهنگ ما فرهنگ مبتنی بر اسراف و تولید اضافی است؛ نتیجه آن است که تجربه‌ی احساسی ما روز به روز حساسیت و تیزی خود را از دست می‌دهد. تمام ویژگی‌های زندگی مدرن-وفور مادی، شلوغی و ازدحام آن- دست به دست هم داده‌اند تا نوک تیز و حساس تجربه‌ احساسی ما را کند کنند. در حال حاضر آنچه اهمیت دارد، بازیابی احساسات ماست. باید یاد بگیریم بیشتر ببینیم، بیشتر بشنویم و بیشتر حس کنیم. وظیفه ما یافتن حداکثر محتوا در اثر هنری نیست چه برسد به آنکه محتوایی بیش از آنچه در اثر هنری هست به زور از آن بیرون بکشیم. وظیفه ما قطع رابطه با محتواست، تا بتوانیم خود اثر را تماشا کنیم.»[nb]کتاب دیالکتیک نقد؛ مسعود فراستی؛ انتشارات موسسه فرهنگی هنری سناء دل؛ صفحه۱۱۰[/nb]

مردم عادی در بین هنرها معمولا سینما رو ترجیح میدن. حتّی اقبال عمومی به تئاتر در سراسر دنیا به مراتب کمتر از سینماست. دلیل‌ش هم یه جورایی واضحه. ابزار و شیوه بیان تو سینما به شدت چیز قابل فهم و دم‌دستی هست. فرضا همون تئاتر رو میگم. ما توی سینما بیشتر کنش‌های برونی شخصیت‌ها رو می‌بینیم، در حالیکه در تئاتر ما بیشتر کنش‌های درونی شخصیت رو می‌بینیم. هنر باید نشأت گرفته از زندگی باشه. شما همون سمفونی ششم بتهوون رو در نظر بگیرید. چقدر حس خوبی بهتون دست میده موقع گوش دادن‌ش؟ صرفا یه حس خوب!
حالا توی سینما هم، ما با شخصیت‌هاست که داریم همذات‌پنداری می‌کنیم. لزوما قرار نیست ما اون موقعیت ایجاد شده در فیلم رو تجربه کرده باشیم. همین کافیه که شخصیت‌ها به ما شناسونده بشن. اون وقت در یه موقعیت ایجاده شده در فیلم ما اگر خودمون رو جای اون شخص بذاریم، باید اون کاری رو که شخصیت در اون موقعیت کرد، انجام بدیم. البته با این شرط که برای تک‌تک اعمال و رفتارمون در اون موقعیت بتونیم از ویژگی‌های شخصیت ایجاده شده مدد بگیریم. و چیزی که سینما برای ما به ارمغان آروده، تصویره. پایه و اساس سینما تصویره. تصویر از موقعیت‌های مختلف. در سینما ما باید هر چیزی رو ببینیم تا بتونیم باش ارتباط برقرار کنیم. و با صدا این موضوع راحت‌تر میسر میشه. ببینید این رو میدونم که خیلی‌ها این رو درک نمی‌کنن و قبول‌ش ندارن. امّا بذارید یه مثال براتون بزنم. بیاید فرض کنیم که سمفونی ششم بتهوون آهنگی بود. و حالا بعدها یه کسی می‌خواست این آهنگ رو با یه کلیپی خوش آب و رنگ به ما نشون بده و نظر ما رو برگردونه. مثلا میومد یه کلیپ می‌ساخت و با هنر فیلمبرداری و خلق لوکیشن‌های خوب مثل یه رودخانه جاری و یه چوپانی که بغل رودخانه داری فلوت میزنه و ... اینجا بود که شما اعتراض می‌کردید و می‌گفتید ای بابا ! تو داری تقلب می‌کنی این اثر اصل‌ش یه موسیقی هست و موسیقی شما بده. امّا دارید با ابزار دیگه سعی می‌کنید به هدف و حس نهایی آهنگ برسید! توی سینما هم اینه. من ابدا مخالف موسیقی متن و این چیزا نیستم ولی معتقدم یه اثر بدون این‌ها هم باید بتونه حس رو منتقل کنه و با این ابزار این حس‌ها تقویت میشن.

و جواب دایان:
آره، آره این رو قبول دارم که ممکنه صاحب اثر هنری و حالا اینجا به خاص فیلمساز، هدف‌ش صرفا برای ساخت یه فیلم ممکنه سرگرمی نباشه. و بخواد یه حرفی رو بزنه. امّا این حرف برای مردم باید جذاب باشه. و نمی‌دونم چقدر با این حرف مشکل دارید. خب اگه یه فیلم اصول فیلمسازی رو رعایت کنه، فیلم‌ش یقینا جذاب خواهد بود. مثلا فیلم مهم هفتم برگمان؛ فیلم نه طنزه، نه اکشن‌ه و نه دارای اتفاق خاصی ولی شاهکاره. و دارای جذابیت. شما اگه این فیلم رو دیده باشید هنر برگمان رو از نزدیک حس خواهید کرد. وقتی که با مفاهیم انتزاعی و سختی بتونید تماشاگر جذب کنید، خیلی حرفه! باید برای فیلمساز مهم باشه که تماشاگرش چه حالی پیدا می‌کنه. در ضمن مدیوم سینما هم کوچیک هست. شما قرار نیست توی دو ساعتی که توی صندلی‌تون نشستید اتفاق خاصی بیفته و دیدتون نسبت به جهان عوض بشه. سینما برای انتقال مفاهیم فلسفی و اینجور چیزا نیست. خب طبیعی هم هست. فیلمی اگه ادعاهای این چنین کاری داشته باشه، کتاب‌ش که خیلی بهتر کارکرد داره. اگه قراره شما به مردم فلسفه یاد بدید، برید کتاب بنویسید. و اون وقت مخاطب حق انتخاب خواهد داشت. یه فیلم دو ساعته ناتوان‌ه برای خیلی از کارها. نهایت کار یه فیلم اون‌م گاها ممکن رخ بده و اگه نده هم اصلا چیز بدی نیست. اینه که به آدم تلنگر بزنه. تلنگری که بر اساس ضمائر ناخودآگاه شکل می‌گیره. فرضا میگم اگه یه فیلمی بیاد و بگه مردم! با باباهاتون خوب رفتار کنید. هیچ تاثیری نخواهد داشت. ولی هنر سینما می‌تونه جوری این قضیه به صورت غیر محسوس برای مخاطب به تماشا بذاره که تاثیر بذاره روی رفتار تماشاگر. و حتّی ممکن این شدت غیر محسوسی اینقدر باشه که تماشاگری که اخلاق‌ش اصلاح شده، نفهمه سر منشا این تغییر و این تحول از سینما براش آغاز شده.

و جواب Weeping Angel :
یادم نیست؛ ولی فکر کنم یه جایی توی همین تاپیک هم من گفتم که هر چیزی که خوب بفروشه، فیلم خوبی نیست. ولی هر فیلم خوبی، خوب هم می‌فروشه. ولی حالا این قانون حتمی نیست. استثنا هم داره که توی تمامی موارد قابل بحث‌ان و حوصله این بحث در اینجا نیست فعلا. امّا من همچنان سر حرف‌م هستم. حالا بیا بحث رو از حد ایران فراتر ببریم. ببین فرضا اکران جنگ ستارگان بود چند وقت پیش و رکورد فروش و اینا رو زد دیگه؟! آیا این فیلم خوبی بود. ابدا نه! من با این حرف شعور مخاطب رو زیر سوال نمی‌برم. نه، معتقدم که احساسات مردم مدرن امروزی در اثر دریافت آثاری هنری آشغال وعواملی که سوزان سانتاگ بالا برشمرده یکم اوضاع‌ش بد شده. فرضا اینقدر صدا و سیما و یا هر رسانه‌ی دیگه‌ای سریال‌ها آشغال‌ی درست کردن و به خورد مردم دادن که خواه یا ناخواه روی ذائقه مردم تاثیر گذاشته و باعث شده متوجه آثار خوب هنری نباشند. اینجاست که منتقد و مخاطب خاص بیاد و به کمک هنر بشتابه. یا هالیوود خیلی روی سکس و اکشن بودن فیلم‌هاش متمرکز شده. حالا تو فرض کن یه کسی بیاد و سینمای کلاسیک رو ببینه. نه سکس داره، نه صحنه اکشن. خب مخاطب عام اثر رو پس می‌زنه - حالا بر این فرض که اگه بتونه با کیفیت پایین تصویر و گاها سیاه و سفید بودن اثر کنار بیاد.
در مورد مثال‌های خاصت. من ابدا اخراجی‌های یک -فقط یک- رو فاجعه نمی‌دونم. فیلم بدی بود صرفا. حالا چرا اینکه اینجوری فکر می‌کنم خیلی قابل بحثه. ولی صرفا این رو بدون که نه زیادم بد نیست. ولی آره خب بعضی فیلم‌های بیخود زیاد فروختن و من هم اون فیلم‌ها رو قابل دفاع نمی‌دونم. و راجع خودورفسکی! به نظر من فیملساز خیلی بدیه. و با توجه به شناخت خیلی کمی که ازت دارم، می‌تونم این حدس رو بزنم که خودورفسکی رو برای چی دوست داری. و این دوست داشتن تو اصلا بر اساس اصول سینمایی نیست. می‌دونی چی میگم دیگه؟! وقتی بحث سینمایی میشه. باید مخاطب عام باشید و دغدغه‌هاتون هم عام باشه و بعد مخاطب رو کم سواد یا خوش‌بینانه کم ذوق نشون بدید. اینکه خودوروفسکی دوست داری، باشه اشکالی نداره. ولی نباید انتظار داشته باشی بقیه هم ازش خوش‌شون بیاد. خودوروفسکی دغدغه‌های منحصر به فردی داره. و این دغدغه‌ها از دیدگاه عموم مردم نه تنها جالبن نیست بلکه حال بهم زن هم هست.

× در مورد خودم! من از هر فیلمی خوشم اومده، به نظرم قابل دفاع هم بوده. بهترین مثال‌م هم همون اخراجی‌هاست. شاید همه بد بگن ولی با استدلال می‌تونم از انتخاب خودم دفاع کنم. و به نظرم حتما حتما حتما اگه کسی پاش رو از مخاطب عام بودن جلوتر می‌ذاره باید برای انتخاب‌هاش دلیل داشته باشه... حالا ممکنه بقیه نپذیرن ولی مهم اینه که برای دوست داشتن باید دلیل داشت. دلیل سینمایی البته! ولی اگه مخاطب عام هر انتخابی بکنه، قابل ایراد گرفتن نیست.
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : سینما چیست؟

این رو قبول دارم که ممکنه صاحب اثر هنری و حالا اینجا به خاص فیلمساز، هدف‌ش صرفا برای ساخت یه فیلم ممکنه سرگرمی نباشه. و بخواد یه حرفی رو بزنه. امّا این حرف برای مردم باید جذاب باشه. و نمی‌دونم چقدر با این حرف مشکل دارید. خب اگه یه فیلم اصول فیلمسازی رو رعایت کنه، فیلم‌ش یقینا جذاب خواهد بود. مثلا فیلم مهم هفتم برگمان؛ فیلم نه طنزه، نه اکشن‌ه و نه دارای اتفاق خاصی ولی شاهکاره. و دارای جذابیت. شما اگه این فیلم رو دیده باشید هنر برگمان رو از نزدیک حس خواهید کرد. وقتی که با مفاهیم انتزاعی و سختی بتونید تماشاگر جذب کنید، خیلی حرفه! باید برای فیلمساز مهم باشه که تماشاگرش چه حالی پیدا می‌کنه. در ضمن مدیوم سینما هم کوچیک هست. شما قرار نیست توی دو ساعتی که توی صندلی‌تون نشستید اتفاق خاصی بیفته و دیدتون نسبت به جهان عوض بشه. سینما برای انتقال مفاهیم فلسفی و اینجور چیزا نیست. خب طبیعی هم هست. فیلمی اگه ادعاهای این چنین کاری داشته باشه، کتاب‌ش که خیلی بهتر کارکرد داره. اگه قراره شما به مردم فلسفه یاد بدید، برید کتاب بنویسید. و اون وقت مخاطب حق انتخاب خواهد داشت. یه فیلم دو ساعته ناتوان‌ه برای خیلی از کارها. نهایت کار یه فیلم اون‌م گاها ممکن رخ بده و اگه نده هم اصلا چیز بدی نیست. اینه که به آدم تلنگر بزنه. تلنگری که بر اساس ضمائر ناخودآگاه شکل می‌گیره. فرضا میگم اگه یه فیلمی بیاد و بگه مردم! با باباهاتون خوب رفتار کنید. هیچ تاثیری نخواهد داشت. ولی هنر سینما می‌تونه جوری این قضیه به صورت غیر محسوس برای مخاطب به تماشا بذاره که تاثیر بذاره روی رفتار تماشاگر. و حتّی ممکن این شدت غیر محسوسی اینقدر باشه که تماشاگری که اخلاق‌ش اصلاح شده، نفهمه سر منشا این تغییر و این تحول از سینما براش آغاز شده.
اگر فیلم ساز تمام تمرکزش رو بذاره روی خوشایند مردم که هویت خودش رو زیر سوال برده. سلیقه ی مخاطب خود به خود بهتر نمی شه، این یکی از وظایف هنر سینما ست که درکِ هنری مردم رو ارتقا بده.
شاید بهترین کاری که یه فیلم ساز می تونه انجام بده زدن حرفای خودش با مدنظر قرار دادن خواسته ی مردمه اما فکر می کنم همیشه و هر جایی وجود آدمایی که قانون شکنی کنن لازمه. یه فیلم ساز حتا اگر کم ترین تاثیر رو از خواست و خوشایند مردم بگیره، باز هم اثرش خالص نیست. دست کاری شده تا یه چیزایی به اجبار کم و زیاد بشه. اگر سینما همیشه با مردم پیش بره چطور می تونیم انتظار پیشرفت و تغییر رو داشته باشیم؟ سلیقه ی هنری مردم چطور تغییر می کنه؟ جز این که خود سینما می تونه روی سلیقه ی مردم تاثیر بذاره؟! فیلم سازی که بدون توجه به مخاطب دغدغه ی خودش رو بیان می کنه حتمن مخاطب هم پیدا می کنه و می تونه انتظار داشته باشه که به تدریج دغدغه ش برای بقیه هم قابل درک باشه.
با این که می گید فیلم اصولی باشه یقینن جذاب خواهد بود هم کاملن موافق نیستم. غیر از رعایت اصول و تکنیک های فیلم سازی عوامل دیگه ای هم هستند که روی جذابیت فیلم تاثیر می ذارن. ضمن این که برای مخاطب بی اطلاع از سینما رعایت اصول اهمیتی نداره! اگر محتوای فیلم مورد پسند مخاطب نباشه اهمیتی نداره چقدر خوب و درست ساخته شده. فیلم مُهر هفتم برگمان شاید در ظاهر هیچ کدوم از عناصر جذب مخاطب رو نداشته باشه اما موضوعی رو انتخاب کرده که هر آدمی رو تحت تاثیر قرار می ده؛ مرگ، رویارویی با مرگ و بازی کردن باهاش. درسته مرگ مفهوم انتزاعی ه، ولی مفهومیه که هر آدمی با هر سطحی از درک تو زندگی ش باهاش رو به رو شده. من جذابیت مهر هفتم رو برای "همه" ناشی از تکنیک های فیلم سازی برگمان نمی دونم. فکر می کنم موضوعی که انتخاب کرده همه پسند ه.
نه یه فیلم قرار نیست در عرض دو ساعت جهان بینی مخاطب رو تغییر بده اما کل سینما چرا، می تونه. هر فیلمی ممکنه به کمک یه فیلم یا فیلم های دیگه تاثیر عمیقی روی زندگی مخاطب ش بذاره و فیلم ساز باید اینو مدنظر قرار بده. وقتی فیلم ساز یه دغدغه ی فلسفی یا روان شناسی رو بیان می کنه، در طول مدت فیلم مخاطب رو تغییر نمی ده، اما مفهومی که بیان کرده همراه با کتاب هایی که ممکنه مخاطب خونده باشه، فیلمای دیگه ای که دیده و تجارب زندگی ش می تونه باعث تغییر بشه.
منظورم اینه که همه ی اینا به هم مربوط ن. پس درست نیست فیلم ساز صرفن به فکر ظواهر فیلم ش باشه و بگه من که نمی تونم مردمو تغییر بدم پس بهتره یه چیز پر زرق و برق بسازم که همه دوست داشته باشن!

راجع به سنجیدن ارزش فیلم ها؛ سایت های امتیاز دهی تا چه حد قابل اتکا ن؟ :-?
 

Weeping Angel

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,416
امتیاز
4,219
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
پاسخ : سینما چیست؟

و جواب Weeping Angel :
یادم نیست؛ ولی فکر کنم یه جایی توی همین تاپیک هم من گفتم که هر چیزی که خوب بفروشه، فیلم خوبی نیست. ولی هر فیلم خوبی، خوب هم می‌فروشه. ولی حالا این قانون حتمی نیست. استثنا هم داره که توی تمامی موارد قابل بحث‌ان و حوصله این بحث در اینجا نیست فعلا. امّا من همچنان سر حرف‌م هستم. حالا بیا بحث رو از حد ایران فراتر ببریم. ببین فرضا اکران جنگ ستارگان بود چند وقت پیش و رکورد فروش و اینا رو زد دیگه؟! آیا این فیلم خوبی بود. ابدا نه! من با این حرف شعور مخاطب رو زیر سوال نمی‌برم. نه، معتقدم که احساسات مردم مدرن امروزی در اثر دریافت آثاری هنری آشغال وعواملی که سوزان سانتاگ بالا برشمرده یکم اوضاع‌ش بد شده. فرضا اینقدر صدا و سیما و یا هر رسانه‌ی دیگه‌ای سریال‌ها آشغال‌ی درست کردن و به خورد مردم دادن که خواه یا ناخواه روی ذائقه مردم تاثیر گذاشته و باعث شده متوجه آثار خوب هنری نباشند. اینجاست که منتقد و مخاطب خاص بیاد و به کمک هنر بشتابه. یا هالیوود خیلی روی سکس و اکشن بودن فیلم‌هاش متمرکز شده. حالا تو فرض کن یه کسی بیاد و سینمای کلاسیک رو ببینه. نه سکس داره، نه صحنه اکشن. خب مخاطب عام اثر رو پس می‌زنه - حالا بر این فرض که اگه بتونه با کیفیت پایین تصویر و گاها سیاه و سفید بودن اثر کنار بیاد.
در مورد مثال‌های خاصت. من ابدا اخراجی‌های یک -فقط یک- رو فاجعه نمی‌دونم. فیلم بدی بود صرفا. حالا چرا اینکه اینجوری فکر می‌کنم خیلی قابل بحثه. ولی صرفا این رو بدون که نه زیادم بد نیست. ولی آره خب بعضی فیلم‌های بیخود زیاد فروختن و من هم اون فیلم‌ها رو قابل دفاع نمی‌دونم. و راجع خودورفسکی! به نظر من فیملساز خیلی بدیه. و با توجه به شناخت خیلی کمی که ازت دارم، می‌تونم این حدس رو بزنم که خودورفسکی رو برای چی دوست داری. و این دوست داشتن تو اصلا بر اساس اصول سینمایی نیست. می‌دونی چی میگم دیگه؟! وقتی بحث سینمایی میشه. باید مخاطب عام باشید و دغدغه‌هاتون هم عام باشه و بعد مخاطب رو کم سواد یا خوش‌بینانه کم ذوق نشون بدید. اینکه خودوروفسکی دوست داری، باشه اشکالی نداره. ولی نباید انتظار داشته باشی بقیه هم ازش خوش‌شون بیاد. خودوروفسکی دغدغه‌های منحصر به فردی داره. و این دغدغه‌ها از دیدگاه عموم مردم نه تنها جالبن نیست بلکه حال بهم زن هم هست.

اون بخش اول رو هم خودمم گفتم که گفتی هر فیلم معروفی الزاما خوب نیست ولی بازم معیاری مشخص نکرده واسه این موضوع که مثلا الان کدوم کاگردان به فکر عوام بوده و عوام از فیلمش راضین و کدوم فیلما نه؟ چرا به نظرت فروش گیشه معیار مناسبی برای مقبولیت عوام نیست؟ :-?
بعدم حرفات تناقض داره از یه طرف می گی سینما وسیله سرگرمیه صرفا و کارگردان باید چیزی بسازه که عوام خوششون میاد بعد از اون ور می گی عوام خر و گاون و نمی فهمن فیلم خوب چیه و خواص باید بیان حالیشون کنن که چی خوبه. اگه سینما صرفا سرگرمیه خو پس مشکل اینکه یه فیلم هالیوودی پر از صحنه های اکشن و سکس باشه؟ چیه من مطمئنم که واسه عوام خیلی هم سرگرم کنندس و بر اساس معیار هایی که گفتی میشه گفت یه فیلم عالیه چون عوام کلی باهاش حال کردن و سرگرم شدن. :D
گویا کلا با هرکی ته اسمش Owski داره مشکل داری :-" تارکوفسکی ، خودورفسکی ، کیشلوفسکی :-"
خو من ادعای علم سینما نکردم ولی خو احمق هم نیستم طبیعتا و تفاوت فیلم ها و نحوه ی کارگردانیش رو می فهمم. :D
بعد سوال بعدی خودورفسکی رو دقیقا واسه چی دوست دارم؟ :D :-/
برخلاف تو من به این قضیه ی توجه به عوام اعتقادی ندارم واسه همینم انتظارم ندارم که اگه مثلا من از Santa Sanger خوشم اومد بقیه هم خوششون بیاد چون فکر می کنم هر اثر هنریی (نه فقط فیلم بلکه حتی نقاشی و موسیقی) مخاطب خاص خودش رو داره و اگه فیلمساز برای صرف هنر بخواد کار کرده باشه (و نه پول!) خودش رو نباید همرنگ اکثریت کنه. تو خود فیلم های پرفروش هم همین طوره مثلا قطعا یه فیلمی که تم فانتزی داره مخاطبش معمولا از یه سنی پایین تره و فیلم های درام اکثریت مخاطبش سن های بالاتری رو تشکیل می ده. در کل اینکه نمیشه همه رو راضی کرد در نتیجه فیلمساز باید اون چیزی رو بسازه که دلش می خواد نه اون چیزی که ازش درخواست میشه. ته تهش اینه که فیلمش می مونه گوشه خونش فقط خودش و خانوادش می بینن :D
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : سینما چیست؟

در جواب...moOn...:
حس می‌کنم من و تو داریم سعی می‌کنیم به یه چیز برسیم ولی در سطح یک سری کلمات با هم اختلاف داریم و این موضوع شاید باعث نرسیدن ما به نتیجه است. وقتی که من میگم فیلمساز باید مخاطب احترام بذاره، و حتما حتما خواسته‌های اون رو لحاظ بکنه منظورم این نیست که مثلا بیاد یه کمدی سخیف بذار تو فیلم‌ش، صحنه اکشن داشته فیلم‌ش و ... من تمام حرف‌م اینه که وقتی شما تمام اصول و تکنیک‌های سینمایی رو رعایت کنی، یقینا یه فیلم خوب با مخاطب خواهید ساخت. ابدا توی این پروسه هویت فیلمساز زیر سوال نمیره. اصلا برای اینکه خودم و خودتون رو راحت کنم. شما یه فیلم با فرم درست بسازید، بقیه‌اش حله! توی رابطه‌ی فیلمساز و تماشاگر فرم هست که بین این دو قرار داره؛ پس فیملساز باید فرم خوبی ایجاد کنه. هم برای جذب مخاطب و هم بری اینکه به تمامی خواسته و محتوای مدنظرش برسه.

و راجع اینکه این فکر ممکنه خلاقیت و نوآوری رو از سینما بگیره. اصلا این طوری نیست. من هیچ وقت نخواهم گفت که فیلم‌های مدرن با ساختار پست مدرن فیلم‌های بدی خواهند شد. فیلم رو نگاه می‌کنم و بعدا نظر میدم. تماشاگر هم همین طوره. تماشاگر اتفاقا از نوآوری بدش نمیاد. فرضا همون فیلم‌های مهر هفتم و راشامون. سال تولیدشون کی هست؟! اون موقع اون‌ها با اون شیوه روایت مدرن به استقبال تماشاگر رفتن. و تماشاگر هم جواب مثبت داد بشون. فیلمساز آزاده هر چیزی رو توی فیلم‌ش تغییر بده. به این شرط که به فرم برسه. اگر بخوام یه مثال دم دستی‌تر بزنم. فیلم پذیرایی ساده مانی حقیقی. فیلم واقعا شیوه روایت‌ش هم برای سینما ایران وهم برای سینمای جهان چیز جدیدی هست و تماشاگر هم ابدا با این موضوع مشکلی نداشت. منتقدها هم مشکلی نداشتن ولی ایرادهایی به فیلم وارد بود که از شخصیت پردازی‌های فیلمنامه نشأت می‌گرفت. یا یا یا فیلم همشهری کین اورسن ولز - از اون فیلم‌هاست که تماشاگر استقبال نکرد ولی قابل توجیه بود این امر- شیوه روایت فیلم رو کلا یه تکون اساسی داد فیلم. و حتّی منتقدهای اون زمان هم از فیلم خوش‌شون می‌اومد. و کم‌کم در گذر زمان جای خودش رو پیدا کرد فیلم و به صدر بهترین فیلم تاریخ سینما برای بسیاری از آدم‌ها را پیدا کرد.

در ضمن توی فیلم مهر هفتم مرگ موضوع جذابی هست. بله! ولی این همه فیلم توی تاریخ سینما هست راجع مرگ چرا اون‌ها ماندگار نشدن. البته بیشتر فیلم‌های برگمان راجع مرگ بوده و مرگ جزو دغدغه‌هاش بوده. مثلا فیلم درخت زندگی ترنس مالیک. حتّی کن رو هم گرفت ولی تماشاگر اصلا خوش‌ش نیومد از فیلم. اون هم راجع یه جورایی مرگ و قیامت و خدا بود. هر موضوعی می‌تونه جذاب باشه. این تکنیک هست که تعیین‌کننده مقدار جذابیت خواهد شد. توی همون فیلم مهر هفتم یکی از موضوعات فیلم وجود/عدم وجود خداست. موضوع جذابه، خیلی هم جذابه ولی به غیر برگمان کس دیگه‌ای رو ندیدم که اینقدر خوب به این موضوع پرداخته باشه. فقط برگمان هست که تونسته این جنس دغدغه‌ها رو با مخاطب درمیون بذاره و مخاطب هم از این اشتراک اندیشه و فکر لذت برده. چون اصولی‌ه. چون واقعی‌ه. برگمان به دور از هر گونه روشفنکری ظاهری هست. تمامی مطالبی رو که توی فیلماش میگه، خودش لمس‌شون کرده و دغدغه‌ش بوده. و به همین خاطره که تماشاگر این صداقت رو در کلام برگمان پیدا می‌کنه و جذب فیلم میشه. دغدغه‌هایی که برای هر کسی ممکن رخ داده باشه. پس لزومی نداره که یه فیلم پر زرق و برق ساخته بشه تا مخاطب جذب بشه. هر دغدغه‌ی راستینی متعالی‌ه و تماشاگر ابدا هیچ مشکلی با این موضوع نداره. نحوه رسیدن به این دغدغه ها و نحوه به نمایش گذاشتن این ها مهمه. ابدا هیچ کسی حق این رو نداره فیلمسازی رو مجبوره کنه به ساختن فیلمی یه غیر دغدغه خودش.

رعایت اصول رو مخاطب عام خواهد فهمید. شاید مخاطب عام نتونه مشکل بده کجای کار ایراد داشته ولی متوجه میشه یه چیز بدی توی فیلم وجود داشته و همین حس هم باث خوش اومدن یا نیومدن از یه فیلم میشه. فرضا تماشاگر با فیلم‌های برگمان به شدت ارتباط برقرار می‌کنه ولی کمتر تماشاگری با فیلم‌های تارکوفسکی ارتباط برقرار می‌کنه.(برید به میزان فروش و اکران و رضایت‌مندی و اینا دقت کنید!) در حالیکه که جنس حرف‌ها و دغدغه‌های دو فیلمساز به هم شبیه هست. اصول، چیزهایی هستن خیلی بدیهی و دم‌دستی، ابدا با التزام به این اصول فیلمساز محدود نمیشه. من نمی‌دونم اصول رو شما چی فکر کردید هست ولی منظورم رو شما اینجوری دریافت کنید که فیلمساز باید برای هر اقدام‌ش توی فیلمسازی یه توجیه سینمایی داشته باشه. فرضا توی فیلم‌های هیچکاک. ما معمولا شاهدیم که گره فیلم توی همون اواسط داستان باز میشه! و هیچکاک این کار رو اینجوری توجیه می‌کنه که این کار باعث میشه که تماشاگر از شخصیت‌های فیلم جلوتر باشه و بتونه در موقعیت‌های ایجاد شده در داستان شخصیت‌ها رو بهتر درک کنه. شما هر جور خواستید فیلم بسازید ولی توجیه داشته باشید! توجیه بر اساس تعاریف سینمایی و سلایق مخاطب عام.

و راجع سینما و نقش‌ش! صد در صد سینما می‌تونه تاثیر گذار روی مردم باشه. معمولا خیلی از جاها میگن که فیلمسازهای ایتالیایی بعد جنگ‌جهانی دوم نقش خیلی مهمی رو در بازسازی [روحی] و پاک کردن لکه‌های ننگ فاشیست ایفا کردن. این رو کسی نمی‌تونه منکرش بشه. امّا من بحث‌م سر این هست که فرضا سینما می‌تونه بیاد و تبلیغات اندیشه فرویدی رو توی جامعه بکنه -این جادوی سینما و تصویره. ولی این کل خواسته سینماگران هست؟ همه موافق این اندیشه هستن؟ و خب اینجوری میشه که یه اندیشه از طریق سینما امکان رشد نداره. به همین خاطر سینما جز در موارد خیلی خاص و مشترک انسانی نمی‌تونه در جا انداختن یه مطلب کمک کنه. و به همین خاطر هست که میگم وقتی یه فرم خوب ایجاد بشه، محتوا هم ایجاد شده. چون آدم‌های توی فیلم واقعی‌ان و به خوبی شکل گرفتن، پس از یه زندگی با فراز و نشیب اون آدما میشه محتوا ساخت.
امّا فیلمی اگه بخواد یه مبحث فلسفی یا روان‌شناسی رو بیان کنه. به نظرم از فرم‌ش میزنه بیرون. به نظر من سینما جوابگو نیست. بهتره با کتاب اینجور انتقال مفاهیم شکل بگیره. و اگه قراره باشه هر چیزی منتقل بشه با همون کتاب می‌تونه منتقل بشه. چون کتاب مخاطب خاص خودش رو داره. وابدا با یه فیلم کارش لنگ نمی‌مونه. پس بهتره فیلمی که مخاطبان‌ش قبلا انتخاب خودشون رو کردن، فکرشون رو کردن ساخته نشه. یا حداقل اگه ساخته شد. ادعای سینمای نداشته باشه. از اینجور فیلم‌ها داریم‌ها که یه اکران برای افراد محدود دارن. اینا صرفا فیلم ساختن. و به هیچ ربطی هم به سینما نداره.
فیلمسازان و سینما هیچ وقت نتونستن در زمینه‌ای که مردم به اون اقبال نداشتن- حتی مخالف هم نبودن- اقدام به زمینه‌سازی و خلق چیز جدید در مردم بشن.

در جواب Weeping Angel:
اون بخش اول رو هم خودمم گفتم که گفتی هر فیلم معروفی الزاما خوب نیست ولی بازم معیاری مشخص نکرده واسه این موضوع که مثلا الان کدوم کاگردان به فکر عوام بوده و عوام از فیلمش راضین و کدوم فیلما نه؟ چرا به نظرت فروش گیشه معیار مناسبی برای مقبولیت عوام نیست؟ :-?
من فکر کنم جواب این رو دادم. احتمالا منظورت رو نمی‌فهمم راهنمایی‌م کن در پ.خ. :D

ببین اینکه سینما صرفا سرگرمی هست به این معنا نیست که به هر قیمتی بیایم و مردم رو سرگرم کنیم! خب شاید تماشاگر امروزی که گفتیم چه بلاهایی سرش اومده، از فیلم بزن و بکوب و سخیف خوش‌ش بیاد. ولی این برای فیلمساز و منتقد مهم نیست! فیلمساز و منتقد هر دو به بر این عقیده‌ان که سینما می‌تونه جذابیت داشته باشه ولی هز چیز جذابی هم سینما نیست. بعدش من نگفتم که باید خواص بیان و حالی کنن و... من گفتم توی زمان حال وظیفه خواص کمک به هنره. شما کمک کن به هنر ناب تا بتونه در معرض دید قرار بگیره، تماشاگر انتخاب‌ش می‌کنه. من ابدا توی هیچ جا از حرفام توهینی به مخاطب عام نبود. و واقعا هم حق میدم به اونا که به اینجا رسیدن و واقعا انتظار بیجایی هست که بخوایم ازشون هنر شناس باشن. صرفا میان یه فیلم می‌بینن و برن. امّا ما می‌تونیم یه فیلمی رو توی اون مدت زمان نشون‌ش بدیم که هم هنری تره و هم بش بیشتر خوش می‌گذره. این نهایت احترام‌ه به نظرم.

خود سوالی و خود جوابی؟! :D
راجع خودورفسکی. ببین من آدمایِ فیلم‌های این بشر رو اصلا نمی‌تونم درک کنم یا حداقل بشناسم‌شون. اصلا نمی‌تونم همذات پنداری کنم با شخصیت فیلم‌هاش. فیلم‌هاش عصبی کننده ان. نه منتقل کننده حس! بذار یه دو مثال از سکانس‌های فیلم خون مقدس‌ش بزنم- فیلم رو خیلی وقت پیش دیدم، اسم شخصیت‌ها یادم نیست. :-" یه جایی که دختر کر و لاله از خونه فرار کرده، یهو یه مردی میاد و گوش‌ش رو می‌کّنه. اون چی بود آخه؟! این رو یه وقت نگی سورئال بود، پس اینا هم عادی بودن. هیچ دلیلی نداره ما توی سورئال هر کاری بکنیم! یا یکی از سکانس‌های مهم فیلم دفن فیل مرده بود. درست؟ توجه می‌کنی چجوری مردم رو نشون میده. فیلم ضد مردمه. من اونجا ابدا با پسره که داشت برای فیل گریه می‌کرد همذات پنداری نکردم. اون سکانس به شدت من رو عصبی کرد. نه ناراحت! حالا بگذریم از تحمیل عقائد فیلم که هیچ شعوری برای مخاطب کم فیلم خودش هم قائل نشده بود! من هر فیلمی رو یقینا بدون در نظر گرفتن مردم خواهم دید و نظر خواهم داد ولی نتیجه معمولا همیشه یه چیزه. مردم خوش‌شون اومده باشه، خوشم میاد و بلعکس.

* من فقط توی سینما - و تئاتر- اینقدر روی مردم تاکید می‌کنم‌ها. چون چیز خاصی‌ه. چون تنها هنری هست، یه مکالمه همزمان شکل می‌گیره بین فیلمساز و تماشاگر.
* نه سایت‌های امتیازدهی و نه میزان فروش گیشه دلیل حتمی بر خوب بودن یه فیلم نیست. ولی فیلم خوب باید هم امتیازش توی اینجور سایتا بالا باشه و هم فروش‌ش در گیشه. امّا اگه منظورتون اینه که چجوری حالا توی بین این فروش‌بالاها و نمره‌بالاها فیلم خوب رو پیدا کنیم. جواب اینه که باید بشینید و فیلم‌ها رو تک به تک نگاه کنید و قضاوت کنید. :D
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : سینما چیست؟

@علیرضا ح.
من این حرف ها رو تا حد زیادی پذیرفتم ولی هنوزم فکر می کنم اگر فیلمی از لحاظ موضوع و محتوا خوشایند مردم نباشه، هر چقدر هم که فرم مناسبی برای ارتباط با مخاطب انتخاب کرده باشه، شانس زیادی نداره. باید تو محتوا هم نظر مردم رو اعمال کنه! مگر این که یه نفر ریسک کنه و صرفن با تفکرات و خواسته ی خودش جلو بره. یا نظر مردم رو به دغدغه ش جلب می کنه و خوب می فروشه یا فیلم می مونه برای گوشه ی خونه ش . : دی
وقتی روبر برسون شروع به ساختن فیلمای معناگرا (حرص نخور : دی می خوام منظورمو برسونم : -") کرد، جو جامعه همگام با این دغدغه ها نبود. حتا مردم یه موج عظیم خرافه پرستی و تعصب رو پشت سر گذاشته بودن. اگه همه ی فیلم سازهای اون دوران میومدن دغدغه های جامعه و اوضاع حال رو به تصویر می کشیدن تا مردم با دیدن چیزی که براشون ملموسه و تجربه کردن به هیجان بیان، ممکن بود سینمای معناگرا اصلن به وجود نیاد! اگر فیلمساز ها صرفن اقبال مردم رو در نظر داشتن که تمام فیلم ها می شد فیلمای کمدی و اکشن و ... . چه بسا فیلمی جرقه ای بشه برای مخاطب عام که بره در اون مورد کتاب بخونه.
این که آدمای کتاب خون! هم بهتره برای مفاهیم مدنظرشون به کتاب اکتفا کنن خیلی غیرمنصفانه ست. کتاب احتیاجی به فیلم نداره اما فیلم می تونه مفاهیم رو ملموس تر به نمایش بذاره یا تکمیل کننده ی کتاب باشه. یا اصلن نمی شه کتاب رو با فیلم مقایسه کرد! هر کدوم به نوعی می تونن تاثیرگذار، آموزنده و لذت بخش باشن.
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : سینما چیست؟

صد در صد، صد در صد! بابا شرایط خاصی رو مثال می‌زنی ک طبیعی‌ه منظور من اون اوقات نبوده. قبلا هم گفته بودم که محتوا و فرم پیوند تنگاتنگی دارن. و طبیعی هست که فیلم‌هایی با محتواها و اهداف خیلی خاص هر چند موفق در فرم زیاد به جایی نمی‌رسن - هر چند معتقدم اینجور فیلمسازی هنوز نیومده یا لااقل من نمی‌شناسم‌ کسی رو که توی فرم خوب عمل کرده باشه ولی از نظر محتوایی مشکل داشته باشه فیلم‌ش. شاید بهتر باشه بگیم جنس دغدغه و محتوای پشت سر فیلم باید از زندگی روزمره نشأت گرفته باشه. دغدغه معشوقه، دغدغه مرگ و ...
و روبر برسون بزرگ! نمونه واقعی‌ه یه فیلمساز مولف‌ه. دقیقا توی شرایط خیلی بدی کشورش قرار و جامعه‌ش قرار داشت. و اگه برسون فیلمی به غیر اون فیلم‌ها می‌ساخت باید بش خرده می‌گرفت. فرضا به همین خاطره که من میگم یه فیلمساز قرار نیست به هر چی که مخاطب دوست داره تن بده. ولی می‌تونه چیزی بگه که خوشایند باشه براش. و مردم اون زمان از برسون تاثیر گرفتن. اینجا یه نمونه خیلی خاصی رو داریم بررسی می‌کنیم.
من تمام حرف‌م اینه که با سینما نمیشه زیاد حرف‌های قلمبه سلمبه زد. فیلم محتوا زده میشه. توی سینما صرفا از روی کتاب‌ های ادبی میشه کاری کرد. و برای من غیر قابل درکه که بشه مفاهیم فلسفی خاصی رو توی فیلم گنجوند. ببین میگم مفاهیم. و الا که خیلی از فیلم‌های برگمان از اصول فلسفی و روان‌شناسی استفاده می‌کنه و این محتوا به طور ناخودآگاه روی مخاطب هم تاثیر می‌ذاره. یادمون نره که برگمان اولین کسی بود که تونست مفاهیم اگزیستانسیالیسم‌ی رو توی فیلم‌های خودش حل بکنه و با فرم مناسبی به تماشاگر تحویل بده. ابدا نیومد کار خاصی بکنه. صرفا شخصیت‌ها و کنش و واکنش‌هاشون بر اساس این فلسفه بود. خب اینجاست که میگن فیلم هم تونسته مخاطب عام رو راضی کنه و هم مخاطب خاص رو.
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : سینما چیست؟

پس می تونیم نتیجه بگیریم به طور کلی سه دسته فیلم ساز داریم؟
گروهی که صرفن برای گیشه فیلم می سازن؛ کارهاشون فرم و محتوای مناسب نداره، صحنه های اکشن تخیلی، طنزهای مبتذل و ... .
گروهی که در کنار بیان دغدغه ها و مفاهیم مدنظر خودشون، خواست مردم رو هم در فرم و محتوا اعمال می کنن. مثلن استفاده از مفاهیم رایج و ملموس، بازیگرهای مطرح، شیوه ی روایی جذاب و پویا و ... .
گروهِ محدودی که ساختار شکنی می کنن و نتیجه ی کارشون یا شکست می خوره و فقط عده ی کمی رو جلب می کنه یا باعث نوآوری و تغییر و ارتقای هنر سینما می شه.
درسته این تقسیم بندی به نظرتون؟
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : سینما چیست؟

نه مخالف‌م.
کلا خیلی از جاها شنیدیم و این دسته‌بندی خیلی مرسومه که معمولا، دو دسته میشن فیلمساز‌ها. فیلمسازهای گیشه یا بدنه و فیلمسازهای کاربلد، غیر بدنه و اصلی حالا اسم‌شون زیاد مهم نیست دیگه. :D
و دسته‌بندی تو با توجه به بحث‌هایی کردیم یه جورایی غلطه. ساختارشکنی چیز زیاد خاصی نیست توی سینما. کلی فیلمساز مولف داشتیم که نمونه‌ی بارز ساختارشکنی بودن. و کلی فیملساز دیگه هم داشتیم که ساختار شکنی کردن ولی شکست خوردن. اینا یه دسته‌ان. هر دو دسته به خواست مردم احترام می‌ذارن. هر دو دسته فرم و محتوا بلدن. فرضا همین جان فورد بالای صدتا فیلم ساخته! ولی خب کارهای خوب‌ش زیر ده تاست. تقریبا همه کارگردان‌ها طعم شکست رو چشیدن تا تونستن درس فیلمسازی رو یاد بگیرن و کلا چیز طبیعی‌ه این شکست. همین تارکوفسکی خیلی آدم باسوادی توی سینما بوده. خیلی‌ها! ولی خب خواسته اینجوری فیلم بسازه دیگه. حرفی هم نیست.
در ضمن من با ارتقا هنر هم خیلی مشکل دارما. :D آقا صرفا یه راه تازه‌ای رو پیدا می‌کنن و نشون میدن که اونجوری هم میشه فیلم ساخت. همین!
 

moOn:)

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
335
امتیاز
2,483
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ارومیه
پاسخ : سینما چیست؟

متوجه شدم. دسته بندیِ غیرقابل انعطافیه. (البته تو این دسته بندی صرفن نتیجه ی کار و عمل کرد فیلم سازها مدنظر ه و نه سواد سینمایی شون که اشاره کرده بودید.) با این حال کارگردان هایی که تو هر دو دسته هستن، ممکنه از گروهی به گروه دیگه منتقل بشن (!) یا کارهاشون ویژگی های بیشتر از یک دسته رو داره، شامل نمی شه.

در ضمن من با ارتقا هنر هم خیلی مشکل دارما. :D آقا صرفا یه راه تازه‌ای رو پیدا می‌کنن و نشون میدن که اونجوری هم میشه فیلم ساخت. همین!
بله، درست تر بود می نوشتم ارتقا تکنیک های سینمایی برای ابراز کامل تر و بهتر هنر سینما یا یه همچین چیزی. : دی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : سینما چیست؟

ای کسانی که میگید فیلم باید پرایمریلی حس رو با تصویر انتقال بده، (و هرکس دیگه ای که این جا رو میخونه)
نظرتون درمورد فیلم های موزیکال چیه؟
آیا اونا رو به عنوان "فیلم" قبول دارید؟
چرا بعضی از فیلمسازها تصمیم میگیرن یه اثر رو موزیکال بسازن؟ بعضیاش خب لازمه، یا مثل مری پاپینز فیلم کودکه یا درمورد موسیقی و نمایش و ایناست مثل مولان روژ. اما خب چی باعث میشه یکی بیاد فیلمی مثل شیکاگو بسازه؟ یا بی نوایان رو موزیکال کنه؟
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : سینما چیست؟

به نقل از Poria1999 :
این سوالات در موردِ سینما نیستن. در موردِ بشر اند[nb]حداقل بخشی از بشر که با سینما رابطه‌ای داره.[/nb]. جوابِ سرراست یا بدونِ مناقشه‌ای هم ندارند.من حالا کاری به بقیه‌ی سوالات ندارم؛ ولی ارتقای سطح فرهنگ یعنی چی آخه؟ چه فرهنگی بهتره؟ اونی که من بیشتر دوست دارم؟بستگیِ به هدفِ کسی که فیلم رو می‌سازه داره. کلاً در نگاهِ من هیچ فضیلتِ خاصیِ نیست نسبت به رعایتِ اصولی خاص، به صرفِ رعایت کردنِ اصولی خاص.

نمیدونم چقدر در جریانی. هدف سوالای اول تاپیک صرفا این بود که بگم توی این تاپیک درمورد مسائل کلی تر سینما حرف میزنیم. دقیقا چیزی مثل رابطه ی بشر (!) با سینما. اگر جاش این جا نیست کجاست خب؟ اما به هر حال اگر حوصله داشتی پستا رو بخون، منم یه موضوعی مطرح کردم بالای پست خودتت که درمورد یه بخش خیلی کوچیک از حرفای علیرضا بود. منظورم در کلا ایجاد مکانی برای بحثای این مدلی بود.

ارتقای سطح فرهنگ هم معنیش با دگرگون شدن فرهنگ فرق میکنه. مثلا تاثیر سینما تو میزان آگاهی و سواد مردم درمورد مسائل اطرافشون. این که دید مردم وسیع بشه. ببینن کجاها چه خبره و بعد بتونن با ذهن باز تصمیم بگیرن حالا کدوم سیستم، کدوم عقیده، کدوم انتخاب.الان من نمیدونم بحث تو درمورد چیه. اگه درمورد فرهنگ غرب و شرقه که خب جوابت همین پنج شیش خط بود. اما یه چیزایی دیگه ای هم به عنوان فرهنگ وجود داره که در دنیا واحده. مثلا جنگ بده، صلح خوبه. مثلا مذاکره کردن هم یه راهه که میتونه بهتر از چاقوکشی جواب بده. مثلا این که به ملت تجاوز نکنیم! خب اینا رو میتونیم از همین فیلم و کتاب و این مدل چیزا یاد بگیریم دیگه. (علاوه بر راه های دیگه.)

این که فرهنگ خوب چیه دیگه جاش اینجا نیست اما از نظر من به طور خلاصه چیزی که از خرافه و عقیده های بی پایه و اساس دور بشه و به سمت عقاید آگاهانه و با پایه و اساس بره! :D حالا دیگه سر این که چی پایه و اساس داره و چی نداره بحث نکنیم.
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : سینما چیست؟

واقعا ژانر موزیکال، ژانر محدود و خاصی هست‌ش. و کل تاریخ سینما رو که ببینی کمترین تعداد فیلم مال همنی ژانره. یه زمان محدودی توی دهه ۵۰ میلادی یکم رونق گرفت و بعدش هم تموم شد و رفت. الان هم هر از چندگاهی یه موزیکالی ساخته میشه که یه تنوعی بشه، همین! امّا بنا به سه فیلم بی‌نوایان، بانوی زیبای من و آواز خواندن زیر باران که دو تای آخری از بهترین‌های این ژانر بودن. باز هم این اصل صادقه. اوّل این متن که باید حس توش ایجاد شده باشه. و بعدش هم این حس به بهترین نحو ممکن با تصویر منتقل میشه. حالا قبول دارم که توی موزیکال یه سری جذّابیت‌های موسیقیایی به فیلم اضافه میشه ولی لااقل توی هر سه این فیلم‌ها هم اینجوریه. فیلمساز با تصویر نشون میده و با موسیقی و دیالوگ‌های ریتمیک باعث چند برابر شدن این حس میشه. ولی در کل ژانر خیلی خاصی‌ه و یه جورایی بین اپرا و سینماست دیگه. که زیاد جوابگو نیست. و عدم تولید فیلم کم توی این ژانر هم همین‌ه. ژانر جدی نمی‌دونم این ژانر رو.

@Poria1999
من مطمئن نیستم که کل تاپیک رو خونده باشی! ما ها یه کوچولو به حرفایی هم که تو بش گریز زدی یه اشاراتی داشتیم.:«...امّا من بحث‌م سر این هست که فرضا سینما می‌تونه بیاد و تبلیغات اندیشه فرویدی رو توی جامعه بکنه -این جادوی سینما و تصویره. ولی این کل خواسته سینماگران هست؟ همه موافق این اندیشه هستن؟ و خب اینجوری میشه که یه اندیشه از طریق سینما امکان رشد نداره. به همین خاطر سینما جز در موارد خیلی خاص و مشترک انسانی نمی‌تونه در جا انداختن یه مطلب کمک کنه.»
یا لااقل اینقدر علمی به سینما نگاه می‌کنی که خوب طبیعتا بحث‌های ما برای تو بیخود جلوه کردن. سینما جولان‌گاه منطق، جامعه‌شناسی و دیگر علوم انسانی نیست. اینقدر سعی نکن بیای حالت خاص در نظر بگیری، اینقدر سعی نکن استدلال استنتاجی به کار بگیری. سینما، هنره. و هنر اول با احساسات مخاطب سر و کار داره. و خیلی توی اینجا و تاپیک‌های قبلی بحث شد که هنر و بخصوص سینما برای تفکر کردن نیست. در کل اینجوری بت بگم، وقتی نظرات‌ت رو می‌خوندم حس کردم دارم یه چیزی راجع فلسفه هنر می‌خونم - که زیادم مربوط نیست! ولی نزدیک‌ترین چیزی هست که تو حول‌ش حرف زدی. در کل این حرفا رو می‌تونی توی حوزه‌های دیگه پیگیری کنی و از سینما هم به عنوان یه ابزار مطالعاتی استفاده کنی. ولی حرفات برای سینما نیست! فرضا میگم جان فورد میاد و توی فیلم خوشه‌های خشم‌ش راجع خانواده حرف می‌زنه. و تو می‌تونی با استفاده از دیدگاه راسل راجع خانواده بیای بگی نه این فیلم به مفهومی اشاره می‌کنم و براش مقدسه که برای من نیست! خب اینجا این حرف تو برای هیچ کسی توی هنر مهم نیست. ولی ممکن‌ه تو حوزه‌ی جامعه‌شناسی کسی بیاد به حرفات گوش هم بکنه. فکر کنم می‌فهمی چی میگم. خیلی قابله بحث‌ها ولی فقط خواستم بت بفهمونم که اینجا یکی از زیر شاخه‌های هنر، سخت نگیر!
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سینما چیست؟

اگه به فروش گیشه یه فیلم نگاه نکنیم از کجا بفهمیم که فیلم مخاطب عام رو جذب کرده یا نه؟ هرچه قدر هم که بخوایم عام نگاه کنیم باز هم ما مخاطب خاص هستیم البته شاید از نوع مبتدی

و یه سوال دیگه
در نقدی درباره آژانس شیشه ای نوشته بودند حاتمی کیا توی این فیلم به مردم توهین می کنه و از مردم طلبکاره(من رفتم جنگ بنابراین از شما طلبکارم)! مخاطب هایی که این فیلم رو دیدن تا جایی که من پرسیدم و اطلاع دارم چنین حسی رو نداشتند ولی فرض کنیم حاتمی کیا دقیقا همین دید رو داشته باشه حالا آیا منتقد باید دیدگاه مخاطب رو نسبت به فیلم بگه یا باید صرفا دید کارگردان و فیلمساز رو بیان کنه؟(آژانس شیشه ای رو صرفا برای مثال گفتم!)
 
بالا