پاسخ : سینما چیست؟
در جواب...moOn...:
حس میکنم من و تو داریم سعی میکنیم به یه چیز برسیم ولی در سطح یک سری کلمات با هم اختلاف داریم و این موضوع شاید باعث نرسیدن ما به نتیجه است. وقتی که من میگم فیلمساز باید مخاطب احترام بذاره، و حتما حتما خواستههای اون رو لحاظ بکنه منظورم این نیست که مثلا بیاد یه کمدی سخیف بذار تو فیلمش، صحنه اکشن داشته فیلمش و ... من تمام حرفم اینه که وقتی شما تمام اصول و تکنیکهای سینمایی رو رعایت کنی، یقینا یه فیلم خوب با مخاطب خواهید ساخت. ابدا توی این پروسه هویت فیلمساز زیر سوال نمیره. اصلا برای اینکه خودم و خودتون رو راحت کنم. شما یه فیلم با فرم درست بسازید، بقیهاش حله! توی رابطهی فیلمساز و تماشاگر فرم هست که بین این دو قرار داره؛ پس فیملساز باید فرم خوبی ایجاد کنه. هم برای جذب مخاطب و هم بری اینکه به تمامی خواسته و محتوای مدنظرش برسه.
و راجع اینکه این فکر ممکنه خلاقیت و نوآوری رو از سینما بگیره. اصلا این طوری نیست. من هیچ وقت نخواهم گفت که فیلمهای مدرن با ساختار پست مدرن فیلمهای بدی خواهند شد. فیلم رو نگاه میکنم و بعدا نظر میدم. تماشاگر هم همین طوره. تماشاگر اتفاقا از نوآوری بدش نمیاد. فرضا همون فیلمهای مهر هفتم و راشامون. سال تولیدشون کی هست؟! اون موقع اونها با اون شیوه روایت مدرن به استقبال تماشاگر رفتن. و تماشاگر هم جواب مثبت داد بشون. فیلمساز آزاده هر چیزی رو توی فیلمش تغییر بده. به این شرط که به فرم برسه. اگر بخوام یه مثال دم دستیتر بزنم. فیلم پذیرایی ساده مانی حقیقی. فیلم واقعا شیوه روایتش هم برای سینما ایران وهم برای سینمای جهان چیز جدیدی هست و تماشاگر هم ابدا با این موضوع مشکلی نداشت. منتقدها هم مشکلی نداشتن ولی ایرادهایی به فیلم وارد بود که از شخصیت پردازیهای فیلمنامه نشأت میگرفت. یا یا یا فیلم همشهری کین اورسن ولز - از اون فیلمهاست که تماشاگر استقبال نکرد ولی قابل توجیه بود این امر- شیوه روایت فیلم رو کلا یه تکون اساسی داد فیلم. و حتّی منتقدهای اون زمان هم از فیلم خوششون میاومد. و کمکم در گذر زمان جای خودش رو پیدا کرد فیلم و به صدر بهترین فیلم تاریخ سینما برای بسیاری از آدمها را پیدا کرد.
در ضمن توی فیلم مهر هفتم مرگ موضوع جذابی هست. بله! ولی این همه فیلم توی تاریخ سینما هست راجع مرگ چرا اونها ماندگار نشدن. البته بیشتر فیلمهای برگمان راجع مرگ بوده و مرگ جزو دغدغههاش بوده. مثلا فیلم درخت زندگی ترنس مالیک. حتّی کن رو هم گرفت ولی تماشاگر اصلا خوشش نیومد از فیلم. اون هم راجع یه جورایی مرگ و قیامت و خدا بود. هر موضوعی میتونه جذاب باشه. این تکنیک هست که تعیینکننده مقدار جذابیت خواهد شد. توی همون فیلم مهر هفتم یکی از موضوعات فیلم وجود/عدم وجود خداست. موضوع جذابه، خیلی هم جذابه ولی به غیر برگمان کس دیگهای رو ندیدم که اینقدر خوب به این موضوع پرداخته باشه. فقط برگمان هست که تونسته این جنس دغدغهها رو با مخاطب درمیون بذاره و مخاطب هم از این اشتراک اندیشه و فکر لذت برده. چون اصولیه. چون واقعیه. برگمان به دور از هر گونه روشفنکری ظاهری هست. تمامی مطالبی رو که توی فیلماش میگه، خودش لمسشون کرده و دغدغهش بوده. و به همین خاطره که تماشاگر این صداقت رو در کلام برگمان پیدا میکنه و جذب فیلم میشه. دغدغههایی که برای هر کسی ممکن رخ داده باشه. پس لزومی نداره که یه فیلم پر زرق و برق ساخته بشه تا مخاطب جذب بشه. هر دغدغهی راستینی متعالیه و تماشاگر ابدا هیچ مشکلی با این موضوع نداره. نحوه رسیدن به این دغدغه ها و نحوه به نمایش گذاشتن این ها مهمه. ابدا هیچ کسی حق این رو نداره فیلمسازی رو مجبوره کنه به ساختن فیلمی یه غیر دغدغه خودش.
رعایت اصول رو مخاطب عام خواهد فهمید. شاید مخاطب عام نتونه مشکل بده کجای کار ایراد داشته ولی متوجه میشه یه چیز بدی توی فیلم وجود داشته و همین حس هم باث خوش اومدن یا نیومدن از یه فیلم میشه. فرضا تماشاگر با فیلمهای برگمان به شدت ارتباط برقرار میکنه ولی کمتر تماشاگری با فیلمهای تارکوفسکی ارتباط برقرار میکنه.(برید به میزان فروش و اکران و رضایتمندی و اینا دقت کنید!) در حالیکه که جنس حرفها و دغدغههای دو فیلمساز به هم شبیه هست. اصول، چیزهایی هستن خیلی بدیهی و دمدستی، ابدا با التزام به این اصول فیلمساز محدود نمیشه. من نمیدونم اصول رو شما چی فکر کردید هست ولی منظورم رو شما اینجوری دریافت کنید که فیلمساز باید برای هر اقدامش توی فیلمسازی یه توجیه سینمایی داشته باشه. فرضا توی فیلمهای هیچکاک. ما معمولا شاهدیم که گره فیلم توی همون اواسط داستان باز میشه! و هیچکاک این کار رو اینجوری توجیه میکنه که این کار باعث میشه که تماشاگر از شخصیتهای فیلم جلوتر باشه و بتونه در موقعیتهای ایجاد شده در داستان شخصیتها رو بهتر درک کنه. شما هر جور خواستید فیلم بسازید ولی توجیه داشته باشید! توجیه بر اساس تعاریف سینمایی و سلایق مخاطب عام.
و راجع سینما و نقشش! صد در صد سینما میتونه تاثیر گذار روی مردم باشه. معمولا خیلی از جاها میگن که فیلمسازهای ایتالیایی بعد جنگجهانی دوم نقش خیلی مهمی رو در بازسازی [روحی] و پاک کردن لکههای ننگ فاشیست ایفا کردن. این رو کسی نمیتونه منکرش بشه. امّا من بحثم سر این هست که فرضا سینما میتونه بیاد و تبلیغات اندیشه فرویدی رو توی جامعه بکنه -این جادوی سینما و تصویره. ولی این کل خواسته سینماگران هست؟ همه موافق این اندیشه هستن؟ و خب اینجوری میشه که یه اندیشه از طریق سینما امکان رشد نداره. به همین خاطر سینما جز در موارد خیلی خاص و مشترک انسانی نمیتونه در جا انداختن یه مطلب کمک کنه. و به همین خاطر هست که میگم وقتی یه فرم خوب ایجاد بشه، محتوا هم ایجاد شده. چون آدمهای توی فیلم واقعیان و به خوبی شکل گرفتن، پس از یه زندگی با فراز و نشیب اون آدما میشه محتوا ساخت.
امّا فیلمی اگه بخواد یه مبحث فلسفی یا روانشناسی رو بیان کنه. به نظرم از فرمش میزنه بیرون. به نظر من سینما جوابگو نیست. بهتره با کتاب اینجور انتقال مفاهیم شکل بگیره. و اگه قراره باشه هر چیزی منتقل بشه با همون کتاب میتونه منتقل بشه. چون کتاب مخاطب خاص خودش رو داره. وابدا با یه فیلم کارش لنگ نمیمونه. پس بهتره فیلمی که مخاطبانش قبلا انتخاب خودشون رو کردن، فکرشون رو کردن ساخته نشه. یا حداقل اگه ساخته شد. ادعای سینمای نداشته باشه. از اینجور فیلمها داریمها که یه اکران برای افراد محدود دارن. اینا صرفا فیلم ساختن. و به هیچ ربطی هم به سینما نداره.
فیلمسازان و سینما هیچ وقت نتونستن در زمینهای که مردم به اون اقبال نداشتن- حتی مخالف هم نبودن- اقدام به زمینهسازی و خلق چیز جدید در مردم بشن.
در جواب Weeping Angel:
اون بخش اول رو هم خودمم گفتم که گفتی هر فیلم معروفی الزاما خوب نیست ولی بازم معیاری مشخص نکرده واسه این موضوع که مثلا الان کدوم کاگردان به فکر عوام بوده و عوام از فیلمش راضین و کدوم فیلما نه؟ چرا به نظرت فروش گیشه معیار مناسبی برای مقبولیت عوام نیست؟
من فکر کنم جواب این رو دادم. احتمالا منظورت رو نمیفهمم راهنماییم کن در پ.خ.
ببین اینکه سینما صرفا سرگرمی هست به این معنا نیست که به هر قیمتی بیایم و مردم رو سرگرم کنیم! خب شاید تماشاگر امروزی که گفتیم چه بلاهایی سرش اومده، از فیلم بزن و بکوب و سخیف خوشش بیاد. ولی این برای فیلمساز و منتقد مهم نیست! فیلمساز و منتقد هر دو به بر این عقیدهان که سینما میتونه جذابیت داشته باشه ولی هز چیز جذابی هم سینما نیست. بعدش من نگفتم که باید خواص بیان و حالی کنن و... من گفتم توی زمان حال وظیفه خواص کمک به هنره. شما کمک کن به هنر ناب تا بتونه در معرض دید قرار بگیره، تماشاگر انتخابش میکنه. من ابدا توی هیچ جا از حرفام توهینی به مخاطب عام نبود. و واقعا هم حق میدم به اونا که به اینجا رسیدن و واقعا انتظار بیجایی هست که بخوایم ازشون هنر شناس باشن. صرفا میان یه فیلم میبینن و برن. امّا ما میتونیم یه فیلمی رو توی اون مدت زمان نشونش بدیم که هم هنری تره و هم بش بیشتر خوش میگذره. این نهایت احترامه به نظرم.
خود سوالی و خود جوابی؟!
راجع خودورفسکی. ببین من آدمایِ فیلمهای این بشر رو اصلا نمیتونم درک کنم یا حداقل بشناسمشون. اصلا نمیتونم همذات پنداری کنم با شخصیت فیلمهاش. فیلمهاش عصبی کننده ان. نه منتقل کننده حس! بذار یه دو مثال از سکانسهای فیلم خون مقدسش بزنم- فیلم رو خیلی وقت پیش دیدم، اسم شخصیتها یادم نیست.
یه جایی که دختر کر و لاله از خونه فرار کرده، یهو یه مردی میاد و گوشش رو میکّنه. اون چی بود آخه؟! این رو یه وقت نگی سورئال بود، پس اینا هم عادی بودن. هیچ دلیلی نداره ما توی سورئال هر کاری بکنیم! یا یکی از سکانسهای مهم فیلم دفن فیل مرده بود. درست؟ توجه میکنی چجوری مردم رو نشون میده. فیلم ضد مردمه. من اونجا ابدا با پسره که داشت برای فیل گریه میکرد همذات پنداری نکردم. اون سکانس به شدت من رو عصبی کرد. نه ناراحت! حالا بگذریم از تحمیل عقائد فیلم که هیچ شعوری برای مخاطب کم فیلم خودش هم قائل نشده بود! من هر فیلمی رو یقینا بدون در نظر گرفتن مردم خواهم دید و نظر خواهم داد ولی نتیجه معمولا همیشه یه چیزه. مردم خوششون اومده باشه، خوشم میاد و بلعکس.
* من فقط توی سینما - و تئاتر- اینقدر روی مردم تاکید میکنمها. چون چیز خاصیه. چون تنها هنری هست، یه مکالمه همزمان شکل میگیره بین فیلمساز و تماشاگر.
* نه سایتهای امتیازدهی و نه میزان فروش گیشه دلیل حتمی بر خوب بودن یه فیلم نیست. ولی فیلم خوب باید هم امتیازش توی اینجور سایتا بالا باشه و هم فروشش در گیشه. امّا اگه منظورتون اینه که چجوری حالا توی بین این فروشبالاها و نمرهبالاها فیلم خوب رو پیدا کنیم. جواب اینه که باید بشینید و فیلمها رو تک به تک نگاه کنید و قضاوت کنید.