• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • شروع کننده موضوع
  • #1

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
سلام.
تموم شدن کنکور نودوپنج رو تبریک می‌گم. اینم تماشای گروهی دهم، امیدوارم شروعی باشه برای اجرای منظم‌تر (و رفته رفته حرفه‌ای‌تر) تماشای گروهی.


The Martian | 2015 | Ridley Scott

The_Martian.jpg



اینم لینک‌ دانلود کیفیت 720p.


از این جا هم می‌تونید زیرنویس مناسب رو پیدا کنید.



از همین الان منتظر نقد و نظرات شما راجع به فیلم هستم.
بفرمایید.
 

Hashie

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
235
امتیاز
1,730
نام مرکز سمپاد
شهید مدنی
شهر
تبریز
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

از اول نظرسنجی کنین Interstellar شه :|
خیلی از شرکت کننده های نظرسنجی جوونن نمیدونن چی براشون خوبه :|

دایان: شخصا موافقم. د مارشن خیلی جلو بود ولی تا تاپیک رو زدم، مساوی شدن. دیگه گفتم دسِّش نزنم.

من اینتراستلار رو سه بار دیدم، میتونم بحث کنم. الان باید برم مارشن ببینم ؟

دایان: از این جنبه بهش نگاه کن. تماشای گروهی باعث میشه فیلمی رو ببینی که در موقعیت دیگه نمیدیدی. بهانه‌ای برای فیلم جدید. :-"
 

Moshk

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,141
امتیاز
2,880
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

مساوی شدن که :د
من interstellar میخوام :د

دایان: ر.ک. پست د لست هورسمن!
حالا اینو ببینید یه هفته، بعد اونم میبینم. انقدر سخت نیست که. :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

اینایی که به The Martian رای دادن کجان؟ چرا صداشون در نمیاد؟ -___- ایتس انتخابات هشتادوهشت آل اور اگن.

#موقت
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

یه فیلم متوسط از یه کارگردان نسبتا دوست‌داشتنی. فیلمی که به شدّت حضورش تسلی‌بخش دوستداران سینما شد. و باعث شد که قائله فیلم‌های علمی-تخیلی با محوریت سفرهای فضایی در سال‌های اخیر، ختم به خیر- شما بخونید سینما- بشه. دو سال قبلِ این فیلم، فیلم Gravity اثر آلفونسو کوارون ساخته شد که بیشتر اسیر تکنیک‌های فیلمبرداری و جلوه‌های ویژه بصری بود. و زیاد اثر سینمایی خوبی نبود ولی خب فاجعه هم نبود. بعد کوارون، نوبت به کریستفر نولان می‌رسه. فیلم Interstellar یه فیلم به شدّت فاجعه، پر مدعا و غیر سینمایی تولید شد. فیلمی که ابدا سینمایی نبود. فیلمی که در ایجاد حس و شخصیت ناتوان بود. و برای درگیر کردن احساسات ببینده خودش رو به هر در و دیواری می‌کوبید امّا دریغ از یه صحنه برای ایجاد حس در فیلم. و در نهایت هم نوبت به ریدلی اسکات رسید. ریدلی اسکات به نظرم استاد ژانر علمی-تخیلی به حساب میاد و فیلم‌های خوب Blade Runner و Alien که از بهترین‌های این ژانر به حساب می‌آیند رو ساخته. ریدلی اسکات بنا به تجارب خودش توی این ژانر و تجارب فیلمسازان بزرگی مثل کوبریک، تارکوفسکی، اسپیلبرگ، کمرون و غیره این رو به خوبی می‌دونست که نباید فیلم خودش درگیر مسائل فیزیک کوانتومی و به طور کلی علمی بکنه. کما اینکه در این موضوع موفق هم بود. و فیلم ابدا موضوع و دغدغه علمی پیدا نمی‌کنه. فیلم یک سری اساس‌ها و قوانین علمی رو محترم می‌شمره و بشون پایبند می‌مونه ولی دغدغه علمی پیدا نمی‌کنه. مثلا ما هیچ وقت توی فیلم در مورد اینکه روز مریخی بر حسب زمان تقریبا دوبرابر روز زمینی‌ه آگاه نمی‌شویم. و یا اینکه دغدغه مسیر جدید کشف شده‌ی نجات رو نداریم که از کجا می‌رسه، چجوری‌ه و غیره. دغدغه فیلم انسانی‌ه و روابط بین انسانی‌ه. به همین خاطره که میگم این فیلم هم مثل بقیه فیلم‌های خوب این ژانر حد خودش رو نگه می‌داره و سینما است. فیلم صرفا یه تم و پس‌زمینه‌ی مریخی داره، که شباهت بسیاری به بیابون‌های زمینی داره. به همراه اتفاقاتی که داره در مریخ و توی فضاپیماها اتفاق می‌افتند، که بی شباهت به تعقیب و گریزهای پلیسی نیست. و یه اتاق فکر که باز هم بی شباهت به اتاق‌های فکر فیلم‌های گنگستری نیست. می‌خوام این رو بگم که ژانر علمی -تخیلی، ژانر زیاد عجیب و غریبی نیست. و صرفا یه تکنیک‌ه که برای فیلمسازان فضاهای جدیدی و به تبع اون دست‌بازتری رو پدید میاره. ببینید شاید شما بیاید و بگید Interstellar فیلمی‌ه که علمی‌تره، فضایی‌تره و دغدغه‌های فیلم تویِ سینما جدیدن. آره درسته من هم این رو قبول دارم خب ولی می‌دونید من مشکل‌م با این فیلم این‌ه که فضا، زمان و کلا هر موقعیت جدیدی رو صرفا در حد مفاهیم فیزیکی به ما معرفی می‌کنه؛ با دیالوگ سعی داره به ما تعریف علم یاد بده، فیزیک کوانتوم یاد بده و غیره. ولی اینا باید به سینما ترجمه بشن و من بتونم فضا و موقعیت جدیدی رو که هیچ وقت تجربه نکردم، بتونم حس‌ش کنم و بفهمم‌ش. و خب این نقطه دقیقا تفاوت یه کتاب علمی با سینماست. شما باید بتونید مخاطب خودتون رو توی تخیل‌تون سهیم کنید. اگه قراره من زمان رو با صرف مفاهیم فیزیکی یاد بگیرم ترجیح میدم کتاب تاریخچه زمان هاوکینگ رو بخونم تا این فیلم رو ببینم! فیلم و هنر کارش با احساسات من‌ه. بذارید مثال بزنم شاید بهتر بتونیم بحث کنیم. شما نمایشنامه هملت رو در نظر بگیرید. توی اون نمایشنامه یه روحی وجود داره. که ابدا ما حس غریبی بش نداریم. خیلی معلمولی و شیک با توصیفات بی‌نظیر شکسپیر ما با روحی طرفیم که هیچ فرقی با بقیه شخصیت‌های نمایشنامه نداره. یا مسخ کافکا؛ اونجا ما با یه حشره طرف هستیم. کافکا کل داستان این تلاش رو می‌کنه که اون حشره بودن و اینکه اون حشره چی هست رو برای ما ملموس کنه. حالا فکر کنید Interstellar با این همه مفهوم غریبه، وقت خیلی کمی رو صرف ملموس‌سازی می‌کنه. بحث مفصل‌ه حالا ولی خب همین قدر برای مقدمه به نظرم کافی‌ه برای ورود به بحث خود فیلم.


فیلم راجع‌ـه مت دیمون‌ه. این مت دیمون‌ه که باید نجابت پیدا کنه، که در نهایت هم نجات پیدا می‌کنه. و فیلم فرآیند این نجات رو نشون میده. فیلم به شدت سریع و بدون معطل کردن- به سبک فیلم‌های کلاسیک هالیوودی- وارد بحران و تنش میشه. مت دیمون طی یک طوفانی از بقیه گروه جدا میشه و بقیه هم با این فرض که اون مرده به ادامه ماموریت‌شون ادامه میدن در حالیکه مت دیمون زنده است. و از اینجا به بعد، فیلم میشه تلاش‌های مت دیمون برای بقا و کمک بقیه به اون برای تحقق این امر. هر چند ما از یک جا به بعد- اینجای مذکور اوایل فیلم هم هست- می‌فهمیم که قراره مت دیمون نجات پیدا بکنه. و به قولی فیلمساز رو بازی می‌کنه با ما و همه چی رو مثل سینماگرای کلاسیک در اختیار ما می‌گذاره ولی در عوض با تعلیق‌ها و هیجان‌های ناشی شده از این تعلیق‌ها داستان خودش رو روایت می‌کنه. و البته از ویژگی‌های روایت فیلم به شیوه کلاسیک این‌ه که مخاطب فرصت ارزیابی رفتارها و کنش‌های شخصیت‌ها رو پیدا می‌کنه و در نتیجه همذات‌پنداری بهتری شکل می‌گیره.
شخصیت مت دیمون خوب از آب درمیاد. شخصیت مت دیمون شخصیتی‌ه که به شدّت وسترنی‌ه؛ یه آدم قوی و پر تلاش و البته باهوش که برای بقا می‌جنگه. توی فیلم هر از چندگاهی با خودش نجوا می‌کنه که کارش دیگه تمومه! ولی باز هم برای اندک شانس‌ش برای بقا و نجات پیدا کردن، تلاش می‌کنه. که به نظرم فیلم توی این تعلیق‌ها برای زنده بودن، می‌تونست بهتر عمل بکنه. که متاسفانه نمی‌کنه. هیچ وقت برای ما دغدغه‌هایی مثل غذا، آب، سکونتگاه و غیره زیاد ملموس نشد و عمق فاجعه‌ای که می‌تونست رخ بده رو زیاد نفهمیدیم. حتی زیاد برای ما انگیزه‌ی این همه تلاش برای زنده موندن ملموس نمیشه و ما ابدا از زندگی روی زمین مت دیمون باخبر نمی‌شویم. امّا مشکل اصلی از روی زمین‌ه. و این ضعف فیلم تقریبا در کل فیلم حفظ میشه و این قسمت زمینی‌ه که باعث لطمه‌ی شدید به فیلم میشه. در کل قسمت مریخی فیلم خوب‌ه، بد نیست ولی قسمت زمینی فیلم یه فاجعه و بلبشوئه. که حالا هر چی جلوتر بریم این روایت موازی رو سعی می‌کنم بیشتر بشکافم و حرف بزنم.

1.jpg
از نمونه اکستریم‌شات‌های خوب فیلم

ما نه تنها شاهد شباهت بسیار شخصیت مت دیمون به قهرمان‌های وسترنی هستیم بلکه از لحاظ لوکیشنی هم، فیلم پا به پای آثار درخشان وسترن سینما جلو میاد. بذاریم روی این شباهت دوست داشتنی بیشتر حرف بزنیم. فیلم جویندگان جان فورد رو به یاد بیارید؛ اون شاهکار جان فورد هم راجع جان وین‌ِ قوی و با مسئولیتی هست که برای یافتن یکی از اعضای خانوده‌ش داره تلاش می‌کنه. جان وین توی اون فیلم تنهاست. جان فورد هم این تنهایی رو با لانگ‌شات‌هایی بی‌نظیر انعکاس میده. البته یکی از ویژگی‌های لانگ‌شات اینه که معرفی خوبی هم از مکان می‌کنه. حالا بیاید روی فیلم خودمون. فیلم راجع ِ مت دیمون گیر افتاده و تنها توی مریخ هست. ریدلی اسکات هم اوج این تنهایی‌ها رو با لانگ‌شات‌های چشم‌نوازش به ما میده. و علاوه بر این، بوسیله همین لانگ‌شات‌ها و البته هر از چندگاهی با اسکتریم‌شات‌ها- به خصوص وقت‌هایی که از زمین فیلم کات خورده و داره بر می‌گرده به مریخ- به ما معرفی مکان، مریخ، هم داده میشه.
البته همون قدری که فیلم مکان‌مند هست و نسبتا این موضوع خوب نمایش داده شده عنصر زمان به خوبی نمایش داده نشده. ما با هیچ مسئله علمی سر و کار نداریم و فیلمساز صرفا ما رو محدود به روزها می‌کنه؛ یعنی تنها دغدغه ما توی فیلم روزها میشن. خب این یعنی اینکه اهمیت زمان برای این فیلم دوچندان شده؛ فلان روز طول می‌کشه غذا تموم بشه، فلان روز طول می‌کشه به فلان جا برسه و غیره. خب توی این فیلم ما باید به شدت خوب گذر زمان و روزها رو لمس می‌کردیم ولی متاسفانه این موضوع رخ نمیده و روزها صرفا مثل اعدادی به ما نشون داده میشه تا به اون عدد مطلوب برسیم. و اون اواخر این موضوع بدتر هم شده بود و شکل سنبل به خودش گرفته بود. اما اگه بخوایم یه مقایسه خیلی سطحی بین این فیلم و Interstellar داشته باشیم در مورد عناصر زمان و مکان. این فیلم به مراتب این دو عنصر رو سینمایی‌تر و بهتر نشون میده.

2.jpg
از نمونه لانگ‌شات‌های خوب فیلم

حالا بیایم مت دیمون کنار بذاریم و اوضاع آدم‌های دیگه رو بررسی کنیم. تیم فضانوردی نقش زیاد کلی نداشتند. یکسری تصمیم‌ها بود که مجبور بودن بگیرند و تنها نقطه‌ای که می‌تونست اون‌ها رو از موضوع تیپ و منفعل خودشون دربیاره، نقطه‌ی تصمیم برای نجات مت دیمون بود که خیلی زود و سریع، جمع و جور شد و رفت. و من اصلا اون قسمت فیلم رو دوست نداشتم. نه تنها این موضوع محرز شده بود که تیم برای نجات برمی‌گرده بلکه کوچیکترین تعلیقی هم برای اتخاذ این تصمیم شاهد نبودیم. هر چند که با صحنه‌های تعامل اعضای تیم با خانواده‌هاشون و اطلاع دادن به اونا مبنی بر اینکه دیر به زمین برخواهند گشت، کمی سعی شده بود بار این تصمیمِ مهم، بیشتر بشه ولی باز هم به عقیده من بی فایده بود و تصمیم تیم خوب از آب در نیومد. به طور کلی به غیر جسیکا چستین بقیه شخصیت‌های تیم رو اگه حذف‌شون هم بکنیم، زیاد فرقی نمی‌کنه. از اون عشقی که بین دو تا از اعضای تیم بود، گرفته تا رابطه اعضای گروه با مت دیمون هیچ کدوم درنمیاد. حتّی حتّی شخصیت جسیکا چستین هم به تیپ تنه می‌زنه و واقعا در بعضی جاها خیلی تیپیکال عمل می‌کرد.
آدم‌های زمینی؛ آدم‌های زمینی حتّی از اعضای تیم هم بدتر هستند. به شدت تیپ، سفارشی و... آدم‌های روی زمین به غیر رئیس ناسا که گل سر سبدشون اون جوونی بود که مکانیک مدار کار می‌کرد و در نهایت هم ایده اصلی راه نجات توسط اون داده شد، صرفا نقش یه رهگذر رو توی فیلم داشتند. چینی‌ها هم که فاجعه‌‌ی فاجعه! این یه هالیوود کاری تمام عیار بود. همه برای نجات یک آدم بسیج می‌شوند و پای بر منفعت خود می‌گذارند و ... خیلی بد و حال بهم زن بود ورود چینی‌ها. در کل روابط روی زمین واقعا خوب شکل نمی‌گیره. از اون پایان هالیوودی فیلم بگیرید که همه‌ی مردم جهان توی خیابون‌ها هستند تا کنفرانس‌های خبری، تماما مثل یه شو اند. ما هیچ وقت نفهمیدیم که اون موضوع چرا برای جهان مهم شد و یا ما هیچ وقت رسانه‌ها رو توی فیلم درک نکردیم. شخصیت‌های روی زمین نهایتِ پر، تکنسین‌هایی بودند که داشتند برای یه هدفی تلاش می‌کردند. ما حتّی این هدف رو هم نفهمیدم چی بودش. اینا برای آبروشون می‌جنگیدند یا برای انسانیت؟ شاید همون بهترین شخصیت زمینی رئیس ناسا بود که هدف اول‌ش آبروی خودش و مجموعه‌ش بود و بعد جون مت دیمون. هر چند که از یه جایی به بعد این اولویت برای اون فرق کرد ولی لااقل ما می‌دونستیم چیه و داره چیکار می‌کنه و برای چی تلاش می‌کنه.

کم کم همه چی خوب پیش رفت و رسیدیم به سکانس نجات فیلم. به شدت خوب‌ه، به شدّت! فکرکنم این قسمت فیلم تنها قسمتی هست که موسیقی متن به غیر از آهنگ‌های رقص جسیکا چستین هست. البته این رو بگم که موسیقی متن فیلم در غالب اوقات همون موسیقی‌های رقص هستند که من ابدا حاضرم نیستم هیچ وقت اون‌ها رو گوش بدم ولی به شدت برای این فیلم خوب بودند؛ چون مت دیمونی که تنهاست و به دنبال زندگی هست. یه جور حالت سرخوشی باید داشته باشه. سرخوشی که موقع مستی سراغ آدم‌ها میاد. و این آهنگ‌های رقص هم یه جورایی امیددهنده هستند و هم سرخوش کننده. یا حتّی میشه اینجور نگاه کرد به موسیقی متن که حتّی بی‌ارزشترین چیزها وقتی که هیچی نداری، مهم میشن. مت دیمونی که در حالت عادی حال‌ش از این آهنگ‌ها بهم می‌خورد، با به تنگنا رسیدن زندگی براش حتّی این چزهای به دردنخور هم انگیزه‌دهنده میشن. و در حالت کلی دلنشین میشن. تو همین‌جا یه گریزی هم بزنیم به موسیقی متن Interstellar؛ موسیقی متن در فیلم جاهایی استفاده میشه که فیلم سکته کرده. هیچی نیست توی فیلم و این وظیفه رو موسیقی متن پیدا می‌کنه که این فضاهای خالی رو برای ما پر کنه و نذار مخاطب زیاد متوجه سکته‌های فیلم بشه. من قبلا هم گفتم موسیقی متن جایی استفاده باید بشه که خود فیلم، خود قصه اونجاش حسی وجود داشته باشه و موسیقی متن هم میاد اون حس رو تقویت می‌کنه.
خود سکانس نجات؛ وقتی که صحنه ضرباهنگ پیدا می‌کنه، موسیقی متن هم به کمک میاد و صدای ویالون (؟) اضطراب ما رو دوچندان می‌کنه. فیلمبرداری و تدوین هم خیلی خوبه. گاهی اوقات ما کلوزآپ و مدیوم‌کلوزآپ از چهره شخصیت‌ها داریم که برای نشون دادن حس هر کدام از اونها هست؛ مت دیمون مصمم، جسیکا چستین مضطرب و بقیه اعضای تیم وحشت زده‌اند. و یه لانگ‌شات خوب هم داریم که از دیدگاه یکی از اعضای تیم‌ه و داره مت دیمون و جسیکا چستین رو نشون میده که به هم نزدیک می‌شوند. این لانگ‌شات خیلی خوب، به خصوص وقتی که نماها به کلوزآپ‌ها محدود شده بودند و این لانگ‌شات تونست موقعیت کلی و خطرناک اون‌ها رو به نمایش بگذاره. و چقدر کات‌ها به موقع هستند، چقدر! در کل این سکانس خیــلی خوب بود. البته علاوه بر این سکانس من از سکانس درآرودن مهره مت دیمون از بدن خودش رو هم دوست داشتم. البته اون سکانس بیشتر وامدار بازی خوب مت دیمون بود. در کل مت دیمون بازی خوبی تو این فیلم داره و من ازش راضی‌م. وبه طور قطع بازی‌ش بهتر از دیکاپریو توی اون فیلم آشغال‌ش بود.

3.jpg
سکانس نجات؛ لانگ‌شات از دیدگاه یکی از اعضای تیم و در هم پیچیدن جسیکا چستین و مت دیمون

پایان بندی فیلم خیلی بده. مت دیمون داره درس میده و تجربیات‌ش رو منتقل می‌کنه. ولی ابدا این شخصیت، اون شخصیت خوب و قوی مریخی نیست. ما شخصیت مت دیمون توی مریخ رو دوست داریم ولی وقتی که به زمین رسیده انگار منفعل شده. بقیه شخصیت‌های تیم هم که بیشتر شوخی بودند تا شخصیت، یه مرور خیلی سریعی بر سرانجام‌شون میشه ولی از اونجایی که قبلا شخصیتی نشده بودند. ما هیچ حسی نسبت به سرانجام اونا نداریم. و فیلم با پرتاب یه فضاپیما که توش یه چینی هست تمام میشه! بد بد بد!
 

Amir243

کاربر فعال
ارسال‌ها
30
امتیاز
195
نام مرکز سمپاد
Beheshti
شهر
...
مدال المپیاد
...
دانشگاه
...
رشته دانشگاه
...
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

به نظرم فیلم جالبی نیست بر خلاف اینکه خیلی ها اوایل فک میکردن یه فیلم علمی تخیلی هست ولی بعدا فهمیدن یه فیلم کمدی هست
بنظرم بین دو ژانر کمدی و علمی تخیلی سرگردون بود نه اونقدر کمدی بود نه اونقدر علمی
داستان یه مرد که با سیبزمینی زنده موند
این لینک هم برین و بخونین راجب همین فیلم هست
http://zoomg.ir/2016/01/01/91021/the-martian-review/
http://zoomg.ir/2016/01/09/93152/the-martian-zoomg-note/
اولی معرفی فیلم هست ودومی در مورد موضوع فیلم
دومی رو حتما بخونین
 

ÄBČDE FGHÏ

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,567
امتیاز
10,830
نام مرکز سمپاد
علامه ی حلی 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1395
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

من تو نظر سنجيه انتخاب فيلم شركت نكردم ولي الآن اين فيلمو ديدم ،، ازش خوشم اومد ،،،وقتي نظر دو تا قبلي رو خوندم روم نشد ديگه نظر بزارم :D چون از لانگ شات و اين حرفا سر در نميارم -
اما در مورد فيلم يه دو سه تا نكته مبتديانه فعلا به ذهنم مي رسه بعدا كامل تر مي كنم،
اول اينكه شخصيت اصلي زياد تنهاييش به من منتقل نشد ، فك كنم دليلش اين بود كه مرتب با دوربين حرف مي زد بيشتر به نظر مي رسيد اومده تعطيلات تا گير كرده باشه مريخ
يه موسيقيه پس زمينه داشت حس بيابون رو تو آدم تداعي مي كرد خوشم ميومد ازش
يكم زيادي به نظرم سفينه هوا كردن توش راحت و ارزون بود ، همون اولش كلي هزينه كرده بودن كه برسن مريخ بعد به خاطر طوفان ماموريت رو به هم زدن خوب يعني انقدر اين رخداد پيش بيني نشده بود كه اين همه هزينه رو بريزي دور؟ شايد بشه بعدش هزينه هارو با توجه به زنده بودن يه نفر توجيه كرد ولي بازم خيلي زياد ميشده و انقدر راحتم نيست كه هروقت بخوان سفينه بفرستن فضا


منم از سكانس نجاتش خوشم اومد ولي اون جا كه دست دوتا فضا نوردا از هم جدا مي شه به نظرم بايد وضعيت مارك هيجان انگيز تر مي شد نه اينكه خيلي زود اون تناب رو بگيره
 

arezoo.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,808
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
فقط نه فصل مورتیمر خوندم......
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

منم فیلمو دیدم
خیلی نظر خاصی ندارم ولی
1-همون موقعی که قرار بود نجاتش بدن اون بخشی ک همه مردم توی خیابون بودن خیلی مضحک بود
2-منم حس میکردم باید مدت طولانی تری تنهای بمونه وحداقل یکم احساس تنهایی کنه نه اینکه اینقدر خوشحال وخرسند باشه...هرچقدر هم آدم تنهایی رو دوست داشته باشه بازم گیرکردن توی یک سیاره دیگه خیلی دل آدم رو گرم نمیکنه!
3-ومثل نظر بالایی من فکر نمیکردم اون همه هزینه با یه طوفان پیش بینی نشده قرار باشه به فنا بره...
 

Agent 47

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
318
امتیاز
1,190
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
تهران
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

با قبول داشتن همه نقاط ضعف این فیلم که اصلی ترین اون شخصیت پردازی خیلی بدش هست ولی باز هم خیلی دوسش دارم. حتی بیشتر از Gravity و حتی در کنار interstellar!
فیلم برداری خوب، آهنگ های گوش نواز و استفاده از علم همگی خوب بودن اما در کنار این ها اون حس امیدی که The Martian به آدم القا می کنه رو بیشتر از همه دوس داشتم. نمی دونم، شاید چون من در برهه ای که زندگیم تو بدترین وضعیت خودش قرار داشت و نیاز به امید داشتم این فیلم رو دیدم و خوشم اومد. میتونم بگم تاثیری که Martian روی زندگیم داشت باعث شد پیشرفت کنم و حتی با فیلم اشک بریزم چرا که هر لحظه مارک واتنی رو داشتم با خودم مقایسه می کردم و این که چطور می تونم قوی تر باشم.
امید واهی داشتن همیشه چیز بدی نیست.
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

کلا راست‌ش نظر سینمایی نمی‌دهید که اصلا بحثی صورت بگیره. دلیل خب واضحه جو مزخرف سایت این رو تحمیل کرده و اگر کسی راجع یک سری مسائل علمی و دینی و اجتماعی بحث نکنه یا نخواد شرکت بکنه توشون متهم به سطحی‌نگری و کلی صفات بد میشه. و به تیع یک سری چیزها مثل هنر میشه پاپ کورن در مقابل وعده‌های اصلی غذایی. بیخیال زیاد مهم نیست! سعی کنید خوشحال زندگی کنید همین! :D
امّا یه نظرم خیلی مهم و خوب اومد که احتمالا از دست نویسنده در رفته!:«من اهمیتی به سکته کردن فیلم نمی‌دم، تجربه‌ام از فیلم برام مهم‌ه. احساسات و ایده‌هایی که در حین و بعد از دیدن فیلم سراغ‌م میان.» به غیر اون قسمت اول که مزخرفی بیشتر نیست و یقینا سکته در انتقال حس مهم هست. بقیه نظر ته ته ته سینما و هنره! و به طور قطع این هدف از پیگیری هنر درست‌ترین شیوه برخورد با هنره. و من که هیچ بقیه بزرگان هنر هم اینجوری به استقبال هنر رفتند. فیلم دیده میشه تا ما هم در تجربه و احساسات فیلمساز سهیم بشیم و دقیقا همه تعریف‌های فیلم خوب به این هدف منتهی میشن. و یقینا این جمله به قدری مهم هست که میشه کتاب‌ها راجع‌ اون نوشت. و خیلی قابل بحث هم هست. پوریا ازت بعید بود این جور نظرات! :-" هرچند که من می‌دونم دغدغه سینما نداری و خب به تیع‌ش من هم حق نقد و اظهار نظر راجع این جمله‌ت رو نداشتم کما اینکه راجع موضع‌های شخصی - هر چند بد بچه‌ها- توی اینجا من چیزی نگفتم و نخواهم گفت چون طرف اصلا داره میگه صرفا من اینجوری دیدم و حس کردم. ولی خب جمله تو، خوبی بود و من رو به وجد آورد. صرفا خواستم این بگم این دیدگاه شخصی‌ت خیلی خوبه.

راجع مت دیمون و شخصیت‌پردازی‌ش. من دفاع کردم تقریبا از شخصیت پردازی این آدم و به طور حتم مطمئنم یکی از بهترین شخصیت‌هایی هست که حداقل شماها توی فیلم‌هاتون دیدید. البته من هم این شخصیت رو بی عیب ندونستم و ایرادات‌م رو به‌ش وارد هم کردم و گفتم. امّا صرفا راجع سیب زمینی بودن‌ش و این منفعل بودن‌ش یک سری حرف‌ها دارم. اولا این تفاوت بین ادبیات و سینما وجود داره که شما توی ادبیات میاید و کل فضاسازی و حالات رو با بیان کلمات بیان می‌کنید. و توی سینما این امر با دیالوگ و میزانسن رخ میده.
اولین سکانس فیلم چیه؟ و برای چیه به نظرتون؟ به نظر من کارکرد این سکانس معرفی یکی چندتا از ویژگی‌های شخصیتی مت دیمون‌ه که قراره بعدا بشون ارجاع داده بشیم. مت دیمون داره از طریق بی‌سیمی که کل گروه صداش رو می‌شنون وراجی و شیطنت می‌کنه. در حالیکه اصلا نباید تنظیمات بی‌سیم رو حالتی می‌ذاشت که همه صداش رو بشنوند. و در این مدت یک سری شوخی‌ها مت دیمون با بقیه اعضای تیم می‌کنه در حالیکه توی موقعیت جدی هستند. این سکانس به نظرم می‌خواست بگه که مت دیمون «شوخ‌»، «سرزنده» و ... خب اینجوری آدمی کمتر از حد معول در مواقع سخت ناامید میشه.
توی اولین باری که می‌خواد فیلم از خودش ضبط کنه که روز ۱۹ ام مریخی هست، میگه:«...که اگه یه وقت زنده نموندم ثبت بشه!» خب اینجا که واضحه و از همون اول دقیقا این دغدغه مرگ یا زندگی وجود داره و در ادامه میگه:«من زنده‌ام! شاید باورش سخت باشه برای رفقام و حتّی آدم‌های روی زمین!» و در نهایت آخر همون گزارش هم که داره شرایط زنده موندش رو میگه به این اشاره می‌کنه :« در نهایت غذای‌م تموم میشه! آره!» این آخرش رو باز با دقت نگاه کنید. اینجا مت دیمون مستاصل‌ه. نا امیده! دیالوگی نیست لزوما که این ناامیدی رو برسونه ولی توی حالات چهره و بدن بازیگر هست. توی نوع حرکت دوربین و میزانسن هست. حالا این ناامیدی همچنان ادامه پیدا می‌کنه.
b1111.jpg
بعد این سکانس فیلم یه کات می‌زنه به سکانسی که مت دیمون تو سکونتگاه هست و نشسته روی صندلی و داره از روی مانیتور شرایط سکونتگاه رو هنگام طوفانی که در جریان هست چک می‌کنه. اینجا دوربین یه مدیوم آپ خوب روی صورت مت دیمون می‌کنه. مت دیمون اول با بدبینی داره مانیتور رو نگاه می کنه و در نهایت هم یه نگاه ناامیدوارنه‌ای به بیرون از پنجره می‌اندازه. باز هم کات! طوفان اینجا خیلی حرف داشت. یه مرد تنها توی چادر و طوفان احاطه اش کرده. تماما این سکانسه کار میزانسن هست. و این میزانسن هست که قراره این حس ناامیدی رو منتقل کنه.
بعدش میره به سکانسی که مت دیمون رفته وسایل و تخت رفقاش رو می‌بینه. روی یه لپ‌تاپی یه عکس دست جمعی از گروه رو می‌بینیه. باز هم بین دوراهی مرگ و زندگی قراره می‌گیره. اون عکس، زندگی بود که یه زمانی برای مت دیمون جریان داشت. و در نهایت که میاد سر وسایل جسیکا چستین. من این احساس رو داشتم که مت دیمون، جسیکا چستین رو دوست داشت ولی خب شوهر داشت. یه عشق خیلی جمع و جور و کوچیکی بود که هیچ کارکرد دیگه‌ای نداشت امّا همین دیدن رفقای سابق و این عشق خیلی مسخره باز هم امید به بازگشت رو زنده می‌کرد و در نهایت هم بعد این مشاهدات میگه :«من هرگز نمی‌میرم.» تازه در روز ۲۱ مریخی به تکاوپوی برای غذا میفته! زمانی که اونجا مثل طلاست این همه هدر رفته برای این طی شدن این پروسه مهم ناامیدی، مرگ و زندگی. به نظرم یه زمان منطقی برای رسیدن به این نقطه سپری شدش.

این روند روندی بوده که توی فیلمنامه به طور قطع وجود داشته و روند کاملا منطقی هست به نظرم. پس اینکه بیایم لااقل توی این مورد بگیم شخصیت خوبی درنیومده، حرف بیجایی هست. امّا امّا راستش اشکال در کارگردانی حتی این صحنه‌های بالایی که اشاره کردم هم هست. که اگه بخوام این بحث رو باز کنم زمان‌بره و زیاد هم توی اینجا کاربردی نداره. سینمای مدرن زورش تا همین حد می‌رسه و بیشتر از این یه کارگردان شاخ کلاسیک می‌طلبه.
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

بذار من روند و ترتیب بحث رو یکم تغییر بدم تا تکراری پیش نیاد و فکر کنم اینجوری انسجام و توالی نوشته‌هام هم بیشتر میشه.

بریم روی موضوع نقد. ببین کلا نقد هنری نمیاد بگه که:«منِ مخاطب چی‌ می‌خوام و چی، توی هنرمند باید نشون بدی.» بلکه حرف منتقد این‌ه که :«هنرمند عزیز! این چیزی که تو می‌خواستی نشون بدی بهتر و یا حتّی باید جور دیگه‌ای می‌بود.» کلا منتقدهای فیلم - صد البته بدرد بخورهاشون - میان و فیلم رو بر اساس اهدافی که خود فیلمساز داشته نقد می‌کنند. یعنی هر فیلمی فقط و فقط با خودش قیاس میشه و ارزشیابی میشه. فرضا میگم توی همین فیلم مریخی، قراره تنهایی مت دیمون نشون داده بشه. این تنهایی رو فیلمساز هر جوری که بخواد به ما نشون میده و ما هم می‌پذیریم اون رو ولی اینکه آیا تونسته این تنهایی با این راه خاص رو به خوبی انجام بده رو منتقد مشخص می‌کنه. بذار یه مثال در یه حالت شدید تر بزنم که اوضاع مشخص‌تر بشه. یه منتقدی بی‌خداست. و قراره بره که یه فیلم که راجع بی‌خدایی هست رو نقد کنه. منتقد ابدا این حق رو نداره به فیلم حمله کنه به خاطر موضع‌ش راجع خدا. و حتّی وظیفه اون منتقد این‌ه که بیاد و بگه که چه جاهایی در رسیدن به بی‌خدایی موفق بوده و کجاها موفق نبوده. یعنی هدف نهایی منتقد و فیلمساز یکی میشه و اینجاست که راه بر ورود سلیقه شخصی منتقد بر فیلم بسته میشه. پس منتقد و نقد دارن فیلمساز رو برای رسیدن به اون هدف خاصی که خودش مشخص کرده، رصد و تحلیل می‌کنند.

خب حالا بحث رو بیاریم رو خودمون. تو میگی نگاهت خیلی شخصی‌ه به هنر و حالا سینما. خب این که ابدا بد نیست و مشکلی هم نداره. و اینکه این موضع شخصی‌ت رو نقد هنری نمی‌دونی هم یه گام روبه جلوی دیگه است. و من هم دقیقا مثل تو فکر می‌کنم و معتقدم خیلی از نقدها ویکی‌پدیایی شده. و به جنبه‌های فرمیک اثر توی اینجور نقدها پرداخته نمیشه. حالا علاوه بر این مواضع شخصی بعضی از فیلم‌ها به قدری بزرگ شدند که تونستند یه منبع مطالعاتی برای روان‌شناسان، جامعه‌شناسان و غیره تبدیل بشن. امّا هم نگاه شخصی و هم اینجور نگاه‌های علمی به سینما طبیعتا دید هنری به حساب نمیان. و اگه اینجور نگاه‌ها بخواد ادعای نقد هنری بکنند اون وقت خطرناک هم میشه اوضاع. کما اینکه الان به نظرم وضع هنر اینجوری شده. و این موضوع حتّی به هنرمندان هم سرایت کرده. وقتی میری توی جشنواره فیلم فجر و می‌بینی که بیشتر فیلم‌ها اجتماعی هستند و فیلمساز اول خودش رو جامعه‌شناس می‌دونه و بعد فیلمساز؛ این یعنی خطر، این یعنی هنر داره نابود میشه. حرف تو فکر کنم این‌ه که توئم «هنر رو برای هنر» می‌خوای. که این دغدغه یه دغدغه متعالی‌ه. ولی خب من با کلیت حرفت که فکر کنم منظورت این‌ه که یه نقد بیشتر باید به فرم خود فیلم بپردازه کاملا موافقم و معتقدم اگه منتقدی - چه منتقد خردی مثل ما باشه یا منتقدان بزرگ - بخواد چیزی رو که نشه از فرم فیلم استخراج کرد، بگه؛ میشه تفسیر فیلم که من به شدت مخالفم. و اگه هم منتقدی صرفا با یک سری کلمات خوب یا بد بخواد چیزی رو توصیف کنه هم اشتباه کرده و نتونسته دلیل ارائه بده. منتقد باید فرم فیلم رو بسنجه و ارزیابی بکنه که به قول تو میشه ارزیابی جنبه‌های عمومی فیلم.
امّا حتّی توی نقد خوب هم سلیقه موثره و خیلی پیش اومده که یه نقدی، نقد حرفه‌ای بوده ولی من گفتم باش مخالف‌م. غالبا سر اینجور اختلاف‌ها، بحث سر سلیقه است. اینکه هر چقدر زور بزنیم و از خود فرم فیلم بخوایم به محتوا برسیم که طبیعتا این کار رو منتقد باید بکنه. باز هم اختلاف پیش میاد و وجود داره و این ویژگی هنر هست‌ش.
اما اون آخر گفتی که من اجزای فیلم رو می‌تونم مجزا بکنم. من ابدا این کار رو نمی‌کنم و به شدت هم مخالف هستم. تو اینجا هم خیلی بحث کردم. مثلا گفتم که موسیقی‌های استفاده شده در فیلم‌های کیشلفسکی فوق‌العاده است. امّا هیچ وقت من نمیام از موسیقی متن فیلم‌های کیشلفسکی تعریف کنم چون یه وصله ناجوره برای فرم فیلم. من اجزای فیلم رو با توجه به کل فیلم نگاه می‌کنم و تحلیل می‌کنم. مثلا توی فیلم اژدها وارد می‌شود من ابدا از لانگ‌شات‌های فیلم توی اون بیابون محشر تعریف نکردم و نخواهم کرد چون هیچ کارکردی توی سیستم کلی فیلم نداشت. ولی این لانگ‌شات‌ها توی فیلم مریخی در راستای هدف کلی فیلم هست و اینجاست که به قول معروف فرم تبدیل به محتوا شده.


و حرفات رو راجع خود فیلم مریخی نفهمیدم! مشکلت با سینمای کمدی‌ه الان؟ ببین من این فیلم رو ابدا کمدی نمی‌دونم و دلیلی هم نیست هر فیلمی یه چند تا شوخی داشت رو جزو کمدی بدونیم. سینمای کمدی تعریف داره که ابدا این فیلم توی تعریف سینمای کمدی جا نمی‌گیره. فضای داستان و فیلم جدی‌ه. و به نظرم اون قسمت‌هایی رو هم که توی پست بالام گفتم به نظرم ضروری میان و اگه نبودن یقینا شخصیت مت دیمون به مشکل می‌خورد.
بر خلاف تو که میگی فیلم ملال آور شده و قسمت بیهوده زیاد داره. من میگم که اتفاقا فیلم خیلی باید کش‌دار‌تر از این میشد. من گفتم وقتی گره‌های کار اون قدر احمقانه و ساده باز می‌شدند و کوچیکترین اضطرابی برای مرگ یا زندگی مت دیمون نداشتیم یعنی اینکه کارگردان نتونسته ما رو به شخصیت مت دیمون نزدیک کنه تا بتونیم همگام با مت دیمون اون موقعیت رو تجربه کنیم. حالا باز مشکلات‌ت رو مصداقی و دقیق‌تر بگو تا بیشتر بتونیم بحث کنیم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : تماشای گروهی | فیلم دهم: The Martian

مرسی از همراهی شما در تماشای گروهی دهم.
به زودی با تماشای گروهی یازدهم، جایی برای پیرمردها نیست، در خدمت خواهیم بود.
:D
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا