مجید - ۱۸۳۲۳

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Anita H

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
571
امتیاز
2,987
نام مرکز سمپاد
حلّی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
کامپیوتر
سلام!
درسته که زیاد کتاب نمی‌خونم ولی خب در همون حدِ خوندنم، سعی میکنم اینجا یه کم درموردشون توضیح بدم؛ که هم یه آرشیوی برای خودم بشه و هم شاید معرفی کتاب به بقیه!
طبق روال معمول تو این پست اول اسم کتابا رو آروم آروم اضافه میکنم، تو پستای بعدی راجع بهشون توضیح هم می‌دم!


  • ادبیّات داستانی
    [list type=decimal]
  • ایلیاد هومر / نیک مک کارتی / نشر افق
  • بیگانه / آلبر کامو / نشر ماهی
  • سوء ظن / فریدریش دورنمات / نشر ماهی
  • مسخ / فرانتس کافکا / نشر ماهی
  • روی ماه خداوند را ببوس / مصطفی مستور / نشر مرکز
  • قلعه ی حیوانات / جورج اورول / نشر مجید
  • شازده کوچولو / آنتوان دو سنت اگزوپری / نشر امیرکبیر



[*]نمایش‌نامه و فیلم‌نامه
[list type=decimal]
[*]مهمان‌سرای دو دنیا / اریک امانوئل اشمیت / نشر قطره
[/list]


[*]شعر
[list type=decimal]
[*]گریه‌های امپراتور / فاضل نظری / نشر سوره‌ی مهر
[/list]


[/list]
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Anita H

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
571
امتیاز
2,987
نام مرکز سمپاد
حلّی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
کامپیوتر
ایلیاد هومر

344883.jpg

ایلیاد هومر
بازنوشته‌ی نیک مک کارتی
ترجمه از حسین ابراهیمی
نشر افق
Goodreads

دو سه سالی می‌شه که به توصیه ی معلم ادبیاتمون کتابش رو خریده‌م ولی تا امروز وقت نکرده بودم بخونمش!
داستانش خیلی معروفه، فک کنم کمتر کسی باشه که نشنیده باشه؛ یه قسمتای بزرگی از کتاب به لطف شهرت زیاد داستان یا به خاطر فیلمِ تروی برای خیلیا اسپویل شده. ولی با همه ی اینا بازم داستان جذابیت خودش رو داره. البته شخصن برای من یه جاهایی جذابیتش رو از دست می‌داد و اون کششِ لازم رو نداشت (و خب البته یه جاهایی هم به شدت هیجان زده می‌شدم :D)
داستان در مورد جنگیه که بین سپاه یونان و تروی رخ می‌ده، دخالت‌های خداهای اساطیری‌شون توی جنگ و... من خیلی از اسپویل می‌ترسم، ترجیح می‌دم از طرف خودم زیاد راجع‌به داستان توضیح ندم! نوشته ی پشت جلد رو می‌نویسم:

کد:
یونانیان به جنگ تروی آمده‌اند.
آن‌ها نه سال این شهر را محاصره
کرده، امّا نتوانسته‌اند از دروازه‌هایش عبور کنند.
سال‌ها پیش، پاریس -شاهزاده‌ی اهل تروی- هلن
را دزدیده و حاضر نیست شهربانوی اسپارت و
زیباترین زن جهان را آزاد کند. سرانجام یونانیان با نقشه‌ای
هوشمندانه، آماده‌ی بزرگ‌ترین نبرد -نبرد مرگ و زندگی- می‌شوند.

ترجمه و نگارشش هم خوبه، متن روونی داشت و من مشکل خاصی نداشتم باهاش. غلط تایپی هم خیلی کم داره(من فقط یه دونه دیدم :-")

یه قسمت از کتاب:
زئوس که کنار هیرا نشسته بود، به پایین نگاه کرد و دلش گرفت.
هیرا پرسید: «سرورم، آن پایین چه می‌بینی؟»
-می‌بینم که سرنوشت بی‌رحم است. چیزی نمانده است سارپیدن که دوستش دارم، به دست پتروکلس کشته شود. می‌توانم او را بقاپم و زنده به لی‌شیا ببرم. شاید هم باید بگذارم سرنوشت کار خودش را بکند. «هیرا، توانایی بی حد هم کار سختی است.»
 
بالا