Melancholia 2011 - Lars Von Trier
اول از همه چیز لازم به ذکره که به به ، چه فیلم خوبی
و همچنین باید بگم که ملانکولیا گانه ی دوم از سه گانه ی افسردگی وون تریه ست و گانه های اول و سوم هم به ترتیب antichrist و nymphomaniac هستند .
فیلم ازیه مقدمه که خلاصه ی کل فیلم رو نشون میده و دو اپیزود تشکیل میشه و هر اپیزود با نام یکی از دو خواهر ، جاستین و کلر مشخص شده.
توی اپیزود اول مالیخولیای جاستین رو می بینیم .عروسی جاستینه، خانواده ی جاستین جشن ازدواج مفصلی رو ترتیب دادند ، اما بی قراری و افسردگی جاستین باعث به هم خوردنش میشه . جاستین سعی میکنه علی رغم میل درونیش به نابودی و نابودگری به شرایط مسلط شه ، تمام تلاشش رو برای کنترل اوضاع درونیش میکنه اما در نهایت غریزه ی نابودگری جاستینه که پیروز میشه .( به هم زدن عروسیش ، سکس با یه غریبه توی مراسم ازدواج
دعوا با کارفرماش ) در واقع جاستین چیزهایی رو میدونه و قادر به فهمیدن مسائلیه که بقیه نمیتونن اطلاع داشته باشن (نابودی نزدیک زمین ، تعداد دقیق لوبیاهای داخل یک شیشه ! ) و به همین دلیل دچار مالیخولیا شده . نمونه ی کامل هرج و مرجه ، نمونه ی بی علتیه و به هرج و مرج و بی قانونی جهان هم واقفه . ( موارد پرانتزهای قبلی )
اپیزود دوم مالیخولیای کلر رو نشون میده . همسر کلر، جان ، منجم و در حال مطالعه روی سیاره ای به اسم ملانکولیاست . سیاره ی ملانکولیا طبق مطالعات و پیش بینی جان و دانشمندهای دیگه قراره از کنار کره ی زمین رد بشه . کلر جاستین رو بخاطر شرایط بد روحی به خونه ی خودش اورده تا ازش مراقبت کنه اما الآن این خود کلره که از ترس برخورد ملانکولیا به زمین بی قرار و افسرده میشه . از طرف دیگه جاستین کاملا بهبود پیدا میکنه و بدون هیچ ترسی از نابودی ، با رضایت و اطمینان بهش تن میده . حتی توی یکی از شب هایی که ملانکولیای آبی خوشگل
( که جان یه جا میگه اول سیاه بود اما به آبی تبدیل شد ) تو آسمون می درخشیده برهنه میشه و زیر نور آبی رنگش دراز میکشه ( اعلام عشق و شهوت به نابودی
) .
اما کلر لحظه به لحظه مضطرب تر میشه ، کلر بر خلاف خواهرش به زندگی عشق می ورزه نه نابودی ( نشون به این نشون که کلر برنامه ی عروسی جاستین رو ترتیب داد اما این جاستین بود که نابودش کرد . و اینکه کلر همسر و یه بچه داره در حالیکه همونطور که گفتم جاستین ازدواجش رو به هم زد )
جان مدام به کلر یاد آوری میکنه که پیش بینی های علمی قابل اعتماد هستند و دلیلی برای ترسیدن وجود نداره اما در نهایت وقتی که متوجه میشه برخورد ملانکولیا با زمین نزدیکه خودکشی میکنه ( نماد کشک بودن علم
)
یه جای فیلم جاستین در پاسخ به ناراحتی و ترس کلر میفرماید :
در آخر در حالیکه جاستین ، کلر و بچه ش داخل یه حصار چوبی کوچیک نشستند و دست به دست هم دادند ، به نزدیک شدن ملانکولیا نگاه میکنند و چند ثانیه ی بعد به همراه تمام زمین نابود میشن.