ریشه برخی واژگان پارسی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
مرد: از آنجا که مرد زایندگی ندارد، ریشه ی «مرد» از «مُردن» و با واژه ی «مرگ» نیز از یک ریشه است.

زَن: «زن» از «زادن» ریشه گرفته و با «زندگی» نیز از یک ریشه است.

دُختر: «دختر» از ریشه ی «دوغ» است که در میان مردمان آریایی به معنی «شیر» بکار می‌رفته و ریشه واژه ی دختر، «دوغ‌دَر» بوده به معنی «شیر دوش»؛ زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود. واژه «daughter» نیز همین «دختر» است. «gh» در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و «خ» گفته می شده است. در اَوِستا این واژه به صورت «دوغْــذَر» (doogh thar) و در پهلوی «دُخت» می باشد. «دوغ‌دَر» در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شد.

پسر: «پسر» از «پوسْتْ‌دَر» بوده است. کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند.
«پوست‌در» در گذر زمان به پسر تبدیل شده است. در پارسی باستان «پوثرَ» (puthra) و در پهلوی «پوسَـر» و «پوهر» و در هند باستان «پسورَ» است. در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی (فَیلی) هنوز پسوند «دَر» به کار می رود. مانند «نان‌دَر» که به معنی «کسی است که وظیفه ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد».

پدر: حرف «پـِ » در «پدر» از پاییدن است. «پدر» یعنی پاینده یا به عبارتی کسی که می پاید و مراقب خانواده اش است. پدر در اصل «پایدر» یا «پادر» بوده است. جالب است که تلفظ «فاذر» در انگلیسی بیشتر به «پادَر» شبیه است تا تلفظ «پدر»!

خواهر: «خواهَر» از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است= خواه + «ــَر» یا «ــار»
در اوستا «خواهر» به صورت «خْـوَنــگْـهَر» آمده است.

برادر: بَرادر نیز در اصل «بَرا+در» است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.

مادر: «مادر» یعنی «پدید آورنده ی ما».
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «زمین»

زمین از حکیمانه ترین و استوار ترین واژه های زبان پارسی است که علاوه برنامگذاری مکان به سیر ایجاد آن نیز اشاره دارد.
زمین= زم (سرد) + ین (پسوندنسبی)= سرد شده.
همانطور که می دانیم زمین در آغاز آفرینش گوی آتشینی از گدازه ها بود که در پی چند میلیون سال بارش باران به سردی و خشکی گرایید.
جز اول این واژه را می توان در کلماتی چون زمهریر (باد سرد) و زمستان نیز مشاهده کرد.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #3

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «دشنام»

«دُش» در زبان فارسی به معنای «ضد» و «ازبین برنده» می باشد.
دشنام= ضدّنام. کلمه ای که خوشنامی را ازبین می برد.
نمونه های دیگر برای «دُش»:
دشوار= دش (ضد) + خوار (آسان) = ضد آسان
دشمن= ضدّمن
دژخیم = ضد اخلاق
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #4

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «البرز»

«البرز» درآغاز «هربرز» وبه معنای کوه بلند بوده است: هر=کوه + بُرز=بلند
«هر» نیز به نظر می رسد محل برآمدن هور یا خورشید بوده است که بر «کوه» اطلاق شده است.
«هر»در زبان عربی به «حرا» تغییر شکل داده است.
 
آخرین ویرایش:
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
بهتر است تمامی متون مربوط به ریشه ی واژگان در یک تاپیک گرد آیند.
 

Asdfghjk

...
ارسال‌ها
263
امتیاز
696
نام مرکز سمپاد
...
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1391
رشته دانشگاه
مهندسی نرم افزار
«البرز» درآغاز «هربرز» وبه معنای کوه بلند بوده است: هر=کوه + بُرز=بلند
«هر» نیز به نظر می رسد محل برآمدن هور یا خورشید بوده است که بر «کوه» اطلاق شده است.
«هر»در زبان عربی به «حرا» تغییر شکل داده است.
سلام. تو زبان های لکی و کردی این واژه ها هستن و هنوزم استفاده میشن
برزی = بلندی
هوور = افتاب
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
سلام. تو زبان های لکی و کردی این واژه ها هستن و هنوزم استفاده میشن
برزی = بلندی
هوور = افتاب
درست میفرمایید در خیلی زبان های دیگه هم چنین چیزهایی استفاده میشن چون همگی از جزایر زبانی پارسی هستن و تموم اونها از پارسی باستان ریشه گرفتن :)
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #8

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «دایه»

واژه "دا" و "دای" در زبانهای کهن ایرانی مانند بختیاری به چم "مادر" بوده است. یکی از کاربردهای پسوند "ه" در پایان واژه ها مانندگی است. مانند "پایه" که از "پا" ساخته شده است.
واژه "دایه" هم اینگونه ساخته شده است، یعنی مانند دای و واژه "دایی" هم از روی "دای" بهمراه یاء نسبت ساخته شده است. پس این که میگویند "دایی" از زبان تازی و "دایه" ترکی است کاملا نادرست است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «پاسخ»

واژه پاسخ پارسی، در اصل «پادسخن» بوده است و هنوز نیز در ارمنستان به شکل درست باستان و به صورت «بادسخان» گفته می‌شود.
"پاد" گاهی به معنی سزا و برابر می‌آید.از نمونه های استفاده از واژه پاد در پهلوی میتوان واژگان «پاداش» و «پادزهر» را مثال زد.
در این واژه نیز آن را به معنی در برابر سخن به کار میبرند که به مرور به پاسخ بدل شد.
در بسیاری از کتاب های پهلوی از این واژگان با عنوان «پسخن» یا «پاسخن» یاد می‌شود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «عروس»

معادل فارسی عروس، بیو [ ب َ ] یا پیو میباشد و به عروسی، بیوگانی (پیوگانی) میگویند.

برهی گر کنی بفردی خو
از حسود و خسور و ننگ بیو
(سنائی)

این کلمه هم اکنون در زبان های اصیل ایرانی مانند تالشی و هم خانواده آن زبان آذری بصورت ویو (vayu) کاربرد دارد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «پیامبر»

واژه پیامبر در پهلوی «پتامبر»petamber همیشه از برای یک پیشوای دین به‌کار رفته و می‌رود. زرتشت در گاتها(سرود‌های خود) چندین بار خود را «ماترن» Mathran؛ یعنی کسی که گفتار ایزدی به مردم رساند،‌ خوانده است. همچنین «وَخشور» از واژه‌های کهنسال مرز و بوم ماست که به معنی برنده سخن یا گفتار بر و او کسی است که سخنان ایزدی را برگرفته به مردم رساند. دیگر از واژه‌های درست پارسی که بتوان پیامبر ایران را بدان خواند، «اشو» است. «اشو» از واژه اوستایی «اشون» Ashavan می‌باشد و اوکسی است که از «اشه» Asha برخوردار یا از آیین راستی، بهره‌ور است.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «بیابان»

همانطور که میدانیم یکی از کاربردهای پسوند "ان" در انتهای واژگان برای نشان دادن مکان است. مانند گیلان
ترکیب "بی" + "آب" + "ان" یا "بیابان" به معنی جای بی آب می باشد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه ی «آدینه»

این واژه در ایران باستان ati-ayanaka بوده است که به معنای حرکت به سویی و جمع شدن درآن نقطه می باشد. (فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، دکتر محمد حسن دوست، ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۳.)
که دقیقا معادل عربی آن «جمعه» می باشد واین دقیقا بیان می سازد که جمع شدن درنقطه ای برای عبادت و در روزی خاص، ریشه ای باستانی دارد.
آدیانکا←آدیانکه←آدیانه←آدینه
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #14

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه «چمدان»

چمدان همان «جامه دان» فارسی است که به زبان روسی وارد شده است و پس از تغییر درلهجه زبان فارسی و حرف «ج» (از آنجا که در زبان روسی حرف «ج» وجود ندارد) دوباره به زبان فارسی و به صورت «چمدان» برگشته است.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #15

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه «شلوار»

«شل» در زبان فارسی به معنای «ران» است. «وار» هم که به معنای مانند است که به معنای جامه ای شبیه ران می شود.
با توجه با واژه «شل» که در بالا توضیح داده شد واژه ی «شلاق» نیز به معنای ابزاری که بر ران فرود می آید می باشد.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
ریشه ی واژه «جوراب»

«جِر» در زبان فارسی ریشه ایست که «قرینه بودن» و «جوربودن» را می رساند که در ابتدا «گِر» تلفظ و بعدا به «جِر» تغییرصامت داده است. «جوراب» یا «گوراب» یعنی پوشش دارای جور یا قرینه که درابتدا به معنی پاپوش مانع نفوذ آب استفاده می شده است.
به واژگان دیگری که ازبن واژه ی “جر” درست شده است توجه فرمایید:
پنجره= پن (قابل بستن) + جره (داری قرینه)
جاری= به معنای قرینه ی همسربرادر
گاری= داری چرخهای قرینه
گور= حیوان دارای خطهای قرینه
گور= مدفن های در یک ردیف و دارای قرینه
انجیر= دارای دانه های جور و دارای قرینه
آجر= خشتهای دارای جور و همسان (آجور)
جردادن= به درازا نصف کردن و قرینه دار کردن پارچه
زنجیر= حلقه های دارای همسان و قرینه
جار= چراغ چندشاخه دارای جور و همسان
جیره= غذای دارای اندازه های یک جور یا در وعده های یک جور
و…
 

Su Señor

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
327
امتیاز
1,162
نام مرکز سمپاد
شهید بابائی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
0000
با عرض معذرت دوست عزیز برای این مطالب منبع هم داری?
آخه این نوشته های شما کل تقسیم بندی زبان های هندواروپایی را رد میکنه این طور که من اطلاع دارم این واژه ها ( مادر، پدر، خواهر، برادر و...) ریشه در زبان نیا هندواروپایی دارن یعنی زبان پیش از اقوام آریایی و ... که زبان نیاکان مان
طبق گفته شما دختر از ریشه دوغدر است من هم اضافه میکنم که دختر از ریشه dhugHter با تلفظ با تلفظ ذوگهتر است
درباره پسر نظری ندارم ولی زبانشناسان پسرو از ریشه پوثرا یا پوثره میدونن
پدر هم از ریشه pHater با تلفظ پهاتر است
خواهر از ریشهswésor است
برادر از ریشهbhreHter با تلفظی شبیه ورهتر
و مادر از ریشه meHter است


مرد: از آنجا که مرد زایندگی ندارد، ریشه ی «مرد» از «مُردن» و با واژه ی «مرگ» نیز از یک ریشه است.

زَن: «زن» از «زادن» ریشه گرفته و با «زندگی» نیز از یک ریشه است.

دُختر: «دختر» از ریشه ی «دوغ» است که در میان مردمان آریایی به معنی «شیر» بکار می‌رفته و ریشه واژه ی دختر، «دوغ‌دَر» بوده به معنی «شیر دوش»؛ زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود. واژه «daughter» نیز همین «دختر» است. «gh» در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و «خ» گفته می شده است. در اَوِستا این واژه به صورت «دوغْــذَر» (doogh thar) و در پهلوی «دُخت» می باشد. «دوغ‌دَر» در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شد.

پسر: «پسر» از «پوسْتْ‌دَر» بوده است. کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند.
«پوست‌در» در گذر زمان به پسر تبدیل شده است. در پارسی باستان «پوثرَ» (puthra) و در پهلوی «پوسَـر» و «پوهر» و در هند باستان «پسورَ» است. در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی (فَیلی) هنوز پسوند «دَر» به کار می رود. مانند «نان‌دَر» که به معنی «کسی است که وظیفه ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد».

پدر: حرف «پـِ » در «پدر» از پاییدن است. «پدر» یعنی پاینده یا به عبارتی کسی که می پاید و مراقب خانواده اش است. پدر در اصل «پایدر» یا «پادر» بوده است. جالب است که تلفظ «فاذر» در انگلیسی بیشتر به «پادَر» شبیه است تا تلفظ «پدر»!

خواهر: «خواهَر» از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است= خواه + «ــَر» یا «ــار»
در اوستا «خواهر» به صورت «خْـوَنــگْـهَر» آمده است.

برادر: بَرادر نیز در اصل «بَرا+در» است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.

مادر: «مادر» یعنی «پدید آورنده ی ما».

در ادامه حرفتون کلمه دش هم از دژ گرفته شده که به معنی بد است
دژمن= دژ( بد) + من( اندیش)= بد اندیش
دژنام = دژ( بد) + نام= نام بد
دژخیم= دژ( بد)+ خیم( خوی)= بد خوی این کلمه در زبا پاک وجود دارد
دژوار= دژ( بد)+ وار(واژه نسبت)

ریشه ی واژه ی «دشنام»

«دُش» در زبان فارسی به معنای «ضد» و «ازبین برنده» می باشد.
دشنام= ضدّنام. کلمه ای که خوشنامی را ازبین می برد.
نمونه های دیگر برای «دُش»:
دشوار= دش (ضد) + خوار (آسان) = ضد آسان
دشمن= ضدّمن
دژخیم = ضد اخلاق
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
  • شروع کننده موضوع
  • #18

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
با عرض معذرت دوست عزیز برای این مطالب منبع هم داری?
آخه این نوشته های شما کل تقسیم بندی زبان های هندواروپایی را رد میکنه این طور که من اطلاع دارم این واژه ها ( مادر، پدر، خواهر، برادر و...) ریشه در زبان نیا هندواروپایی دارن یعنی زبان پیش از اقوام آریایی و ... که زبان نیاکان مان
طبق گفته شما دختر از ریشه دوغدر است من هم اضافه میکنم که دختر از ریشه dhugHter با تلفظ با تلفظ ذوگهتر است
درباره پسر نظری ندارم ولی زبانشناسان پسرو از ریشه پوثرا یا پوثره میدونن
پدر هم از ریشه pHater با تلفظ پهاتر است
خواهر از ریشهswésor است
برادر از ریشهbhreHter با تلفظی شبیه ورهتر
و مادر از ریشه meHter است

کاملا درسته
به طور کلی زبانشناسان سه تا دسته اصلی برای ریشه شناسی این چند تا واژه در نظر گرفتن که من خواستم هر سه تا رو بذارم (چون هر کدوم به اندازه خودشون از منابع قابل اتکایی برخوردارن) و به نظر خودم این از بقیه‌شون نا‌معتبر تر اومد
چون اون موقع تاپیکا جدا بود خواستم کم‌کم تو پست های مختلف قرارش بدم و بعد یه بحثی شکل بگیره سر اعتبارش
واسه چند تا دیگه از واژه‌ها هم همینکار رو کردم که کم‌کم ریشه های معتبر تر بذارم، فرصتش پیش نیومد
با همکاری شما بزودی این کار رو انجام می‌دیم، خوش اومدید (;

در ادامه حرفتون کلمه دش هم از دژ گرفته شده که به معنی بد است
دژمن= دژ( بد) + من( اندیش)= بد اندیش
دژنام = دژ( بد) + نام= نام بد
دژخیم= دژ( بد)+ خیم( خوی)= بد خوی این کلمه در زبا پاک وجود دارد
دژوار= دژ( بد)+ وار(واژه نسبت)
در این مورد تفاوتی نداره، ارجاعتون می‌دم به واژه ی دئو در پهلوی
 

Su Señor

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
327
امتیاز
1,162
نام مرکز سمپاد
شهید بابائی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
0000
سپاس

مرد: از آنجا که مرد زایندگی ندارد، ریشه ی «مرد» از «مُردن» و با واژه ی «مرگ» نیز از یک ریشه است.

زَن: «زن» از «زادن» ریشه گرفته و با «زندگی» نیز از یک ریشه است.

دُختر: «دختر» از ریشه ی «دوغ» است که در میان مردمان آریایی به معنی «شیر» بکار می‌رفته و ریشه واژه ی دختر، «دوغ‌دَر» بوده به معنی «شیر دوش»؛ زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود. واژه «daughter» نیز همین «دختر» است. «gh» در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و «خ» گفته می شده است. در اَوِستا این واژه به صورت «دوغْــذَر» (doogh thar) و در پهلوی «دُخت» می باشد. «دوغ‌دَر» در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شد.

پسر: «پسر» از «پوسْتْ‌دَر» بوده است. کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند.
«پوست‌در» در گذر زمان به پسر تبدیل شده است. در پارسی باستان «پوثرَ» (puthra) و در پهلوی «پوسَـر» و «پوهر» و در هند باستان «پسورَ» است. در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی (فَیلی) هنوز پسوند «دَر» به کار می رود. مانند «نان‌دَر» که به معنی «کسی است که وظیفه ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد».

پدر: حرف «پـِ » در «پدر» از پاییدن است. «پدر» یعنی پاینده یا به عبارتی کسی که می پاید و مراقب خانواده اش است. پدر در اصل «پایدر» یا «پادر» بوده است. جالب است که تلفظ «فاذر» در انگلیسی بیشتر به «پادَر» شبیه است تا تلفظ «پدر»!

خواهر: «خواهَر» از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است= خواه + «ــَر» یا «ــار»
در اوستا «خواهر» به صورت «خْـوَنــگْـهَر» آمده است.

برادر: بَرادر نیز در اصل «بَرا+در» است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما
کاملا درسته
به طور کلی زبانشناسان سه تا دسته اصلی برای ریشه شناسی این چند تا واژه در نظر گرفتن که من خواستم هر سه تا رو بذارم (چون هر کدوم به اندازه خودشون از منابع قابل اتکایی برخوردارن) و به نظر خودم این از بقیه‌شون نا‌معتبر تر اومد
چون اون موقع تاپیکا جدا بود خواستم کم‌کم تو پست های مختلف قرارش بدم و بعد یه بحثی شکل بگیره سر اعتبارش
واسه چند تا دیگه از واژه‌ها هم همینکار رو کردم که کم‌کم ریشه های معتبر تر بذارم، فرصتش پیش نیومد
با همکاری شما بزودی این کار رو انجام می‌دیم، خوش اومدید (;


در این مورد تفاوتی نداره، ارجاعتون می‌دم به واژه ی دئو در پهل
و برای آسایش ما.

مادر: «مادر» یعنی «پدید آورنده ی ما».
 
بالا