خودتان برند شويد !

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع نگار
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

نگار

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
2,756
نام مرکز سمپاد
فرزانگان جامع(سه)
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژِی
موضوعي كه اين ماه پرونده ي شخصي مجله ي موفقيت نيز بود :
برند همان حسي ست كه افراد از شنيدن و ديدن يك نام تجربه مي كنند
سال هاپيش افراد تلاش مي كردند كه نام شركت هايشان ياداور حس خوب بين مخاطبانشان شود مثال بارز و رايج ان استيو جابزكبير كه با اخراجش به همگان ثابت كرد كه او نه يك اسم تجاري را تبديل به برند كرده بلكه خودش يك برند شد
نظرتون در مورد اين موضوع چيه ؟
چه فوايدي مي تونه داشته باشه و چه طور ميشه به اون رسيد ؟
 
آخرین ویرایش:
به نظرم خیلی موضوع مهمیه. و اگه بتونیم برند شخصی خودمون رو بسازیم و توسعه بدیم، خیلی توی رسیدن به اهداف‌مون میتونه کمک‌مون کنه. بحث عمیقیه و من هم چیز زیادی نمی‌دونم متأسفانه ولی آقای شعبانعلی به بهانه‌های مختلف در مورد این موضوع حرفای خیلی خوبی زده: برند شخصی (اسکرول داون کنید.) + ایشون خودشون الآن یه برند واقعی‌ن.
 
در رابطه با این که چطور به یک برند میشه رسید باید اول اشاره بشه که برند در ذهن مخاطبین ساخته میشه و آن چه باید در ذهن مخاطب ساخته بشه چند نکته ی مهم وجود داره که من بر اساس منشور کلر یه خلاصه ازش میگم

1-Salience یا برجستگی برند:
این شاخص بیان میکنه که یک مخاطب تا چه میزان در رابطه با یک برند حضور ذهن داره

2-Performance یا عملکرد برند: این شاخص بیانگر تجربه ایه که یک مخاطب از یه برند به دست آورده

3-Imagery یا تصویرسازی: به عبارتی تصویری که یک مخاطب در ذهن خود از یک برند میسازه

4-قضاوت: بر پایه ی عقاید فردی مخاطب و ارزیابی های آن ها از برند که با کنار هم قرار دادن تمامی عملکرد ها و تداعیات و تصاویر ذهنی از برند شکل می گیره

5-احساسات نسبت به برند:حسی که مخاطب با شنیدن اسم یه برند یا هر اشاره ای درش ایجاد میشه
(کتاب طراحی حسی رو هم پیشنهاد میکنم از دونالد نورمن، هرچند در رابطه با طراحیه و نه برندینگ)

6-Resonance یا همصدایی با برند: بیانگر اینه که یه مخاطب تا چه میزان با یک برند احساس همجهت بودن و همفکری داره

این منشور برندینگ، برپایه ی مخاطب محوری ایجاد میشه، و چندان تمرکزی روی هویت سازی و برندینگ داخلی سازمان نداره و من به این خاطر که در رابطه با برند شخصی بود مسئله این منظور رو بیان کردم وگرنه در رابطه با برندینگ روش های خیلی خوب دیگه ای هم هست مثل 3c


کتاب “برندی به نام شما و پدیده ی برند سازی شخصی” از پیتر مونتویا کتاب کامل و خوبیه در این زمینه
 
به نظر من اعتماد به نفس و برنامه ریزی برای پیشرفت مانند نیروی محرکه تمام سازمان هاست!
میلیون ها شرکت و سازمان در سراسر دنیا فعالیت میکنند و درآمد هم دارند ولی لزوما برند نیستند!
سازمان های برند معمولا یک دوره تاریخی خاصی رو طی کردند و پس از اتفاقاتی تمام افراد اون خودشون رو باور کردند و اعتماد به نفس پیدا کردند و به این باور رسیدند که میتوانند جزو برترین های رشته خودشون محسوب بشوند!
یک ضرب المثل چینی هست که میگن هیچ راه آسانی برای پیشرفت نیست!
خوب همه برند ها این واقعیت رو پذیرفتند!
در ایران به جای چاره اندیشی و افزایش بازده و نظارت سازمان ها همه خودشون رو به توافق های بین المللی بی اساس متمرکز کردند که یک کشور خارجی ابرقدرت مثل فرشته آسمون بیاد دست سازمان هامون رو بگیره و منجر به پیشرفت صنعت ما بشه!
خوب این نوعی کمبود اعتماد به نفس هست!
البته اعتمادبه نفس خشک و خالی هم تنها به درد نمیخوره! چون میشه ادعای بی اساس یا طبل توخالی!
برای رسیدن به هدف برنامه منطقی و دراز مدت لازمه!
 
Back
بالا