stanly1
کاربر فوقحرفهای

- ارسالها
- 821
- امتیاز
- 3,047
- نام مرکز سمپاد
- شهید دستغیب(قبلا)
- شهر
- شیراز-الان کیف(پایتخت اوکراین)
در این تاپیک میخوام طی چند پست(طولانی!)،"رئالیسم درونی کانت-پاتنم" رو معرفی کنم.همچنین درباره این دیدگاه نظرتونو بگید و یه بحث جنجالی راه بندازید!
هیلاری پاتنم،فیلسوف تحلیلی معروف،بنیانگذار این دیدگاهه.(هر چند ایده اولیشو میشه تا کانت ردیابی کرد).اون قبلا از رئالیسم متافیزیکی(دیدگاه متعارف)حمایت میکرد؛تا زمانی که کتاب "معنا و علوم اخلاقی" رو نوشت که در اون،رئالیسم متافیزیکی رو رد و از رئالیسم درونی حمایت کرد.طبق این رویکرد،واقعیات "درون نظریه ها" معنا پیدا میکنن نه جهانی خارجی.همچنین میگه هرچند ممکنه جهان مستقل از ذهن انسانها وجود داشته باشه،ولی ساختار و تقسیمات اون تابع نظریاتی هستن که توسط ذهن ما ارائه میشن.
از نظر پاتنم،رئالیسم متافیزیکی میگه:
1- جهانی واقعی،ثابت و مستقل از ذهن ما وجود داره(اصل هستی شناختی عام)
2- صدق،رابطه بین زبان و جهان خارجه.یعنی چیزی در زبان و نظریات ما صادقه که مطابق بر عالم واقع باشه(اصل مطابقت)
3- فقط یک نظریه یا توصیف کاملا سرراست از جهان وجود داره.چون فقط یک جهان واقعی داریم(اصل صدق یک نظریه)
4- صدق یه ویژگی بنیادین غیر معرفتیه.گزاره ها مستقل از اینکه ما بدونیم یا بهشون باور داشته/نداشته باشیم صادقن(رجوع به 2 و 1) # اصل غیر معرفتی
همونطور که گفتم،رئالیسم درونی میگه ساختار و تنظیمات جهان به معنای متافیزیکی،واقعی نیستن بلکه ذهنین.این دیدگاه به امانوئل کانت برمیگرده
کانت گفت مقولاتی پیشینی در ذهن وجود دارن که از تجربه اخذ نشدن،ولی با اینحال شرط تمامی تجربیات ما هستن و وظیفه دسته بندی داده های حسی و قانونمندیشونو دارن که خودش باعث شناخت ما از جهان میشه.این مقولات عبارتند از:زمان و مکان(حساب و هندسه از نظر کانت،به ترتیب از این دو ناشی میشن)،علیت،نسبت و...
علم و شناخت ما از جهان(منظور کانت،فیزیک نیوتونی بود) توسط اعمال مقولات پیشینی و "ذهنی" بر تجربیات حسی و قانونمند کردن اونا بدست میاد.این همون تعریف رئالیسم درونیه.اما دلیل نامگذاری "درونی" اینه که:
از نظر کانت،یقین حوادث مادی با ذهنی یکی نیست(مادی بیشتره)؛ چون اولی در زمان و مکان ولی دومی فقط در زمان رخ میده و "درونیه"(من میتونم تصورات ذهنیمو طی زمان تغییر بدم ولی نمیتونم مکانشونو نشون بدم).از طرفی دیدیم قانونمند کردن تجربیات هم نزد کانت،عملی ذهنی و "درونیه"که باعث درک ما از جهان میشه.
کانت مفهوم معرفت "عینی" رو جوری تعریف کرد که هم از مطلق گرایی متافیزیکی(شناخت جهان اونطوری که واقعا مستقل از ما هست) و هم از نسبی گرایی(معرفت هرکس با اون یکی فرق داره و نمیشه گفت کدوم درسته) بپرهیزه.از مطلقگرایی اینجوری که گفت شناخت ما بی واسطه نیست بلکه خواه ناخواه ذهن با مقولات پیشینی،نقشی خلاق تو شناخت داره؛نسبی گرایی هم اینطوری که گفت مقولات ذهنی نزد همه یکسانن.معرفت عینی از نظر کانت،اطلاق مقولات انتزاعی ذهنی و تجربیات حسیه.هر کدوم بدون اون یکی،خطاست.استفاده از انتزاعات ذهنی صرف میشه متافیزیک غیر قابل ازمایش و عجیب و غریب عقلگرایان،تجربیات حسی صرف هم میشه شکاکیت تجربه گرایانه هیوم.
همچنین کانت از شکاکیت در باب معرفتمون ازجهان هم جلوگیری میکنه،اینجوری که میگه اساسا جهان اونجوری که "بر ما ظاهر میشه" تاحد زیادی ساخته ذهنمونه(عبور تجربیات حسی از مقولات ذهنی) پس با همین ذهن،قابل شناخته.اما در رئالیسم متافیزیکی،همواره یه شکاف بین ذهن و جهان وجود داره.نمیتونیم مطمئن باشیم دانش ذهنمیمون از جهان،واقعا صادق و منطبق بر جهان خارجی باشه.
حالا با پایه های رئالیسم درونی که به کانت برمیگشت،اشنا شدیم.ولی تند نرید! این با ایدئالیسم(خصوصا نوع هستی شناسانه و سوژه گرای بارکلی)یکی نیست.بارکلی میگه جهان خارج کلا ساخته ذهنه و مستقل از ما وجود نداره.ولی رئالیسم درونی میگه جهانی در خارج وجود داره("رئالیسم" هستی شناختی-بخش اول اسم این دیدگاه) ولی درک ما از اون،تابعی از ذهن ماست و "درونی"عه(ایدئالیسم و درونگرایی معرفت شناسانه-بخش دوم کلمه)
ویژگی مهم دیگه این دیدگاه،اینه که مثل ویلیام اوکام،به "نامگرایی"معتقده(نقطه مقابل افلاطون گرایی-رجوع به "مسئله کلیات").یعنی اینکه دسته بندی ها و کلیات ما ذهنین نه واقعی(کانت هم کلیت رو مقوله ای ذهنی میدونست).ما اشیاء رو بر اساس مقولات هستی شناختی و هویت یکسانشون طبقه بندی میکنیم.مثلا با دیدن انواع مختلف سگ،ویژگی مشترکشون رو میگیریم و به همه اونها میگیم "سگ".ولی این مقولات ذهنین نه واقعی.برخلاف نظر افلاطون،نامگرایی میگه که "سگ" در عالم مُثُل یا هیچ جای دیگه وجود نداره،بلکه ما فقط سگ های جزئی داریم(فلان سگ،بهمان سگ و...)."سگ" یه مفهوم ذهنی و انتزاع شدست نه واقعی.برخلاف رئالیسم متافیزیکی،این درک ذهنی و نظریه سازی ما نیست که تابع جهان خارجه،بلکه جهان خارج تابع نظریات ماست! (کانت میگه برای اینکه جهان به تجربه ما در بیاد،باید از مقولات ذهنی ما بگذره.نه مقولات ذهنی ما با جهان خارج سازگار بشن،چون اینجوری میرسه به مطلق گرایی)
حالا استدلال های پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی رو مرور میکنیم:
مستطیل،جهان ماست.اشکال درون اون،بخش های مختلف جهانن و T1 , T2 و ...هم گزاره های صادقی از زبان ما؛به عبارتی،دانش ما از جهان.
طبق 2 از پیشفرض های رئالیسم متافیزیکی که اول پست گفتم،زمانی مثلا گزاره T1 صادقه که که بر بخشی از جهان خارج(مثلا دایره بزرگ اولی)دلالت کنه.مثلا گزاره "دندان شیر،تیز است" زمانی صادقه ک با جهان خارج مطابت کنه،یعنی شیرها واقعا دندونشون تیز باشه.
همچنین ادعای 3 در بالای پست،از مهمترین نتایج رئالیسم متافیزیکیه.از این اصل هم میفهمیم که اثبات(توجیه)یک نظریه به معنای صدق اون نیست.اثبات وابسته به معرفت ماست که ممکنه ناکامل باشه ولی صدق یعنی مطابقت با جهان خارج؛جهان هم که طبق رئالیسم متافیزیکی، کاملا مستقل از ماست.
در معرفت شناسی سنتی،معرفت یعنی باورِ صادقِ موجه(اینجا کاری نداریم که ادموند گتیه به این تعریف صدمه زد).در رئالیسم متافیزیکی،همیشه یه شکاف پر نشدنی بین "توجیه" و "صدق" وجود داره.پاتنم برای روشن کردن این موضوع،از استدلال معروف "مغز در خمره" استفاده میکنه که میخواد در اون،مثل کانت،شکاکیتی که ناگزیر در انتهای رئالیسم متافیزیکی و "تصور مطلق،چونان خدا،از جهان" بهش برمیخوریم رو نشون بده.
ممکنه من برای توصیف جهان اطرافم،یه نظریه علمی ارائه بدم که از نظر سود عملی(ساخت وسیله، و پیش بینی و توصیف موفق تجربیات)،زیبایی درونی(فرم ریاضیاتیش،در عین ساده و زیبا بودن،یه مفهوم عمیق و بنیادین رو معرفی کنه.مثل فرمول E=mc^2)،مقبولیت(بر اثر ازمون های تجربی،مورد قبول دانشمندان قرار بگیره)،سادگی(نسبیت عام با مدل ساده خمیدگی فضا-زمان،بسیار نتایج زیادی داره)و...کاملا ایدئال باشه،ولی صادق نباشه.چون صدق مستقل از ما و به جهان خارج مربوطه و از این لحاظ،کاملا ممکنه که کل جهان اطراف واقعی نباشه بلکه من صرفا مغزی در یه لوله ازمایشگاهی باشم که دانشمندی شرور،اونو هی دستکاری میکنه و باعث میشه فکر کنم مثلا دارم تو خیابون راه میرم و...
به عبارتی،هیچ جوری نمیشه اثبات کرد جهان خارج واقعیه و من صرفا مغزی در یک خمره نیستم.رئایسم متافیزیکی منجر به شکاکیت میشه چون نمیشه وجود جهان خارج و یا یکسانی نظریاتمون با اون(به عبارتی،صدق برحسب این دیدگاه)رو اثبات کرد.بر همین اساس پاتنم بجای استفاده از سازگاری با جهان خارج به عنوان صدق، "توجیه ایدئال" رو ملاک اون میدونه که در نظر اون،همون ملاکایی مثل زیبایی و...ست که بالاتر گفتم.این منجر به انتی رئالیسم علمی میشه که بس ون فراسن،امروزه از مبلغان بزرگشه
طبق این رویکرد،هویت های غیر قابل مشاهده مستقیم در نظریات علمی(مثل فضا-زمان،الکترون،ژن و...)صرفا ساخته های عقل ما و بهترین راه ها برای توصیف و پیشبینی تجربیاتن که از ویژگیهای سادگی و...برخوردارن،نه اینکه بنابه نظر رئالیستهای علمی،نشان از اشیایی واقعی باشن.ویلارد اورمن کواین هم که از دوستان پاتنم بود،یکی از معروفترین انتی رئالیستهاست# کواین و پاتنم با استفاده از تلقی ابزارانگارانه از علم،برهان "اجتناب ناپذیری کواین-پاتنم" رو ارائه دادن که در حمایت از افلاطونگرایی و واقعی بودن هویات ریاضیه.
بحث بین این دو گروه هنوز از داغ ترین موضوعات فلسفه علمه.همچنین این رویکرد،نقش زیادی در مکانیک کوانتوم داشت:
https://fa.wikipedia.org/wiki/فلسفه_مکانیک_کوانتم#.D8.A7.D8.A8.D8.B2.D8.A7.D8.B1_.D8.A7.D9.86.DA.AF.D8.A7.D8.B1.DB.8C
پس از نظر پاتنم،کافیه که مثلا "وجود الکترون" یک نظریه علمی ایدئال با ویژگی های بالا باشه تا بهش "معرفت"داشته باشیم(چون صدق صرفا یعنی توجیه ایدئال)نه اینکه لزوما با جهان خارجی منطبق باشه.
# پاتنم برای رهایی از شکاکیت ناشی از برهان مغز در خمره خودش،از نظریه "برونگرایی معنایی"که بازهم از ابتکارات خودشه استفاده میکنه.اینجا جای پرداختن بهش نیست ولی فقط در همین حد بگم که شما نمیتونید بگید "من مغزی در خمره هستم" چون عبارات "مغز" و "خمره" اشاره به مغز و خمره ایی دارن که در این جهان ساختگی توسط دانشمند شرور دیدید نه مغز و خمره های واقعی.این استدلال مشکلاتی هم داره.
ادامه دارد...


هیلاری پاتنم،فیلسوف تحلیلی معروف،بنیانگذار این دیدگاهه.(هر چند ایده اولیشو میشه تا کانت ردیابی کرد).اون قبلا از رئالیسم متافیزیکی(دیدگاه متعارف)حمایت میکرد؛تا زمانی که کتاب "معنا و علوم اخلاقی" رو نوشت که در اون،رئالیسم متافیزیکی رو رد و از رئالیسم درونی حمایت کرد.طبق این رویکرد،واقعیات "درون نظریه ها" معنا پیدا میکنن نه جهانی خارجی.همچنین میگه هرچند ممکنه جهان مستقل از ذهن انسانها وجود داشته باشه،ولی ساختار و تقسیمات اون تابع نظریاتی هستن که توسط ذهن ما ارائه میشن.
از نظر پاتنم،رئالیسم متافیزیکی میگه:
1- جهانی واقعی،ثابت و مستقل از ذهن ما وجود داره(اصل هستی شناختی عام)
2- صدق،رابطه بین زبان و جهان خارجه.یعنی چیزی در زبان و نظریات ما صادقه که مطابق بر عالم واقع باشه(اصل مطابقت)
3- فقط یک نظریه یا توصیف کاملا سرراست از جهان وجود داره.چون فقط یک جهان واقعی داریم(اصل صدق یک نظریه)
4- صدق یه ویژگی بنیادین غیر معرفتیه.گزاره ها مستقل از اینکه ما بدونیم یا بهشون باور داشته/نداشته باشیم صادقن(رجوع به 2 و 1) # اصل غیر معرفتی
همونطور که گفتم،رئالیسم درونی میگه ساختار و تنظیمات جهان به معنای متافیزیکی،واقعی نیستن بلکه ذهنین.این دیدگاه به امانوئل کانت برمیگرده

کانت گفت مقولاتی پیشینی در ذهن وجود دارن که از تجربه اخذ نشدن،ولی با اینحال شرط تمامی تجربیات ما هستن و وظیفه دسته بندی داده های حسی و قانونمندیشونو دارن که خودش باعث شناخت ما از جهان میشه.این مقولات عبارتند از:زمان و مکان(حساب و هندسه از نظر کانت،به ترتیب از این دو ناشی میشن)،علیت،نسبت و...
علم و شناخت ما از جهان(منظور کانت،فیزیک نیوتونی بود) توسط اعمال مقولات پیشینی و "ذهنی" بر تجربیات حسی و قانونمند کردن اونا بدست میاد.این همون تعریف رئالیسم درونیه.اما دلیل نامگذاری "درونی" اینه که:
از نظر کانت،یقین حوادث مادی با ذهنی یکی نیست(مادی بیشتره)؛ چون اولی در زمان و مکان ولی دومی فقط در زمان رخ میده و "درونیه"(من میتونم تصورات ذهنیمو طی زمان تغییر بدم ولی نمیتونم مکانشونو نشون بدم).از طرفی دیدیم قانونمند کردن تجربیات هم نزد کانت،عملی ذهنی و "درونیه"که باعث درک ما از جهان میشه.
کانت مفهوم معرفت "عینی" رو جوری تعریف کرد که هم از مطلق گرایی متافیزیکی(شناخت جهان اونطوری که واقعا مستقل از ما هست) و هم از نسبی گرایی(معرفت هرکس با اون یکی فرق داره و نمیشه گفت کدوم درسته) بپرهیزه.از مطلقگرایی اینجوری که گفت شناخت ما بی واسطه نیست بلکه خواه ناخواه ذهن با مقولات پیشینی،نقشی خلاق تو شناخت داره؛نسبی گرایی هم اینطوری که گفت مقولات ذهنی نزد همه یکسانن.معرفت عینی از نظر کانت،اطلاق مقولات انتزاعی ذهنی و تجربیات حسیه.هر کدوم بدون اون یکی،خطاست.استفاده از انتزاعات ذهنی صرف میشه متافیزیک غیر قابل ازمایش و عجیب و غریب عقلگرایان،تجربیات حسی صرف هم میشه شکاکیت تجربه گرایانه هیوم.
همچنین کانت از شکاکیت در باب معرفتمون ازجهان هم جلوگیری میکنه،اینجوری که میگه اساسا جهان اونجوری که "بر ما ظاهر میشه" تاحد زیادی ساخته ذهنمونه(عبور تجربیات حسی از مقولات ذهنی) پس با همین ذهن،قابل شناخته.اما در رئالیسم متافیزیکی،همواره یه شکاف بین ذهن و جهان وجود داره.نمیتونیم مطمئن باشیم دانش ذهنمیمون از جهان،واقعا صادق و منطبق بر جهان خارجی باشه.

حالا با پایه های رئالیسم درونی که به کانت برمیگشت،اشنا شدیم.ولی تند نرید! این با ایدئالیسم(خصوصا نوع هستی شناسانه و سوژه گرای بارکلی)یکی نیست.بارکلی میگه جهان خارج کلا ساخته ذهنه و مستقل از ما وجود نداره.ولی رئالیسم درونی میگه جهانی در خارج وجود داره("رئالیسم" هستی شناختی-بخش اول اسم این دیدگاه) ولی درک ما از اون،تابعی از ذهن ماست و "درونی"عه(ایدئالیسم و درونگرایی معرفت شناسانه-بخش دوم کلمه)

ویژگی مهم دیگه این دیدگاه،اینه که مثل ویلیام اوکام،به "نامگرایی"معتقده(نقطه مقابل افلاطون گرایی-رجوع به "مسئله کلیات").یعنی اینکه دسته بندی ها و کلیات ما ذهنین نه واقعی(کانت هم کلیت رو مقوله ای ذهنی میدونست).ما اشیاء رو بر اساس مقولات هستی شناختی و هویت یکسانشون طبقه بندی میکنیم.مثلا با دیدن انواع مختلف سگ،ویژگی مشترکشون رو میگیریم و به همه اونها میگیم "سگ".ولی این مقولات ذهنین نه واقعی.برخلاف نظر افلاطون،نامگرایی میگه که "سگ" در عالم مُثُل یا هیچ جای دیگه وجود نداره،بلکه ما فقط سگ های جزئی داریم(فلان سگ،بهمان سگ و...)."سگ" یه مفهوم ذهنی و انتزاع شدست نه واقعی.برخلاف رئالیسم متافیزیکی،این درک ذهنی و نظریه سازی ما نیست که تابع جهان خارجه،بلکه جهان خارج تابع نظریات ماست! (کانت میگه برای اینکه جهان به تجربه ما در بیاد،باید از مقولات ذهنی ما بگذره.نه مقولات ذهنی ما با جهان خارج سازگار بشن،چون اینجوری میرسه به مطلق گرایی)
حالا استدلال های پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی رو مرور میکنیم:

مستطیل،جهان ماست.اشکال درون اون،بخش های مختلف جهانن و T1 , T2 و ...هم گزاره های صادقی از زبان ما؛به عبارتی،دانش ما از جهان.
طبق 2 از پیشفرض های رئالیسم متافیزیکی که اول پست گفتم،زمانی مثلا گزاره T1 صادقه که که بر بخشی از جهان خارج(مثلا دایره بزرگ اولی)دلالت کنه.مثلا گزاره "دندان شیر،تیز است" زمانی صادقه ک با جهان خارج مطابت کنه،یعنی شیرها واقعا دندونشون تیز باشه.
همچنین ادعای 3 در بالای پست،از مهمترین نتایج رئالیسم متافیزیکیه.از این اصل هم میفهمیم که اثبات(توجیه)یک نظریه به معنای صدق اون نیست.اثبات وابسته به معرفت ماست که ممکنه ناکامل باشه ولی صدق یعنی مطابقت با جهان خارج؛جهان هم که طبق رئالیسم متافیزیکی، کاملا مستقل از ماست.
در معرفت شناسی سنتی،معرفت یعنی باورِ صادقِ موجه(اینجا کاری نداریم که ادموند گتیه به این تعریف صدمه زد).در رئالیسم متافیزیکی،همیشه یه شکاف پر نشدنی بین "توجیه" و "صدق" وجود داره.پاتنم برای روشن کردن این موضوع،از استدلال معروف "مغز در خمره" استفاده میکنه که میخواد در اون،مثل کانت،شکاکیتی که ناگزیر در انتهای رئالیسم متافیزیکی و "تصور مطلق،چونان خدا،از جهان" بهش برمیخوریم رو نشون بده.

ممکنه من برای توصیف جهان اطرافم،یه نظریه علمی ارائه بدم که از نظر سود عملی(ساخت وسیله، و پیش بینی و توصیف موفق تجربیات)،زیبایی درونی(فرم ریاضیاتیش،در عین ساده و زیبا بودن،یه مفهوم عمیق و بنیادین رو معرفی کنه.مثل فرمول E=mc^2)،مقبولیت(بر اثر ازمون های تجربی،مورد قبول دانشمندان قرار بگیره)،سادگی(نسبیت عام با مدل ساده خمیدگی فضا-زمان،بسیار نتایج زیادی داره)و...کاملا ایدئال باشه،ولی صادق نباشه.چون صدق مستقل از ما و به جهان خارج مربوطه و از این لحاظ،کاملا ممکنه که کل جهان اطراف واقعی نباشه بلکه من صرفا مغزی در یه لوله ازمایشگاهی باشم که دانشمندی شرور،اونو هی دستکاری میکنه و باعث میشه فکر کنم مثلا دارم تو خیابون راه میرم و...
به عبارتی،هیچ جوری نمیشه اثبات کرد جهان خارج واقعیه و من صرفا مغزی در یک خمره نیستم.رئایسم متافیزیکی منجر به شکاکیت میشه چون نمیشه وجود جهان خارج و یا یکسانی نظریاتمون با اون(به عبارتی،صدق برحسب این دیدگاه)رو اثبات کرد.بر همین اساس پاتنم بجای استفاده از سازگاری با جهان خارج به عنوان صدق، "توجیه ایدئال" رو ملاک اون میدونه که در نظر اون،همون ملاکایی مثل زیبایی و...ست که بالاتر گفتم.این منجر به انتی رئالیسم علمی میشه که بس ون فراسن،امروزه از مبلغان بزرگشه

طبق این رویکرد،هویت های غیر قابل مشاهده مستقیم در نظریات علمی(مثل فضا-زمان،الکترون،ژن و...)صرفا ساخته های عقل ما و بهترین راه ها برای توصیف و پیشبینی تجربیاتن که از ویژگیهای سادگی و...برخوردارن،نه اینکه بنابه نظر رئالیستهای علمی،نشان از اشیایی واقعی باشن.ویلارد اورمن کواین هم که از دوستان پاتنم بود،یکی از معروفترین انتی رئالیستهاست# کواین و پاتنم با استفاده از تلقی ابزارانگارانه از علم،برهان "اجتناب ناپذیری کواین-پاتنم" رو ارائه دادن که در حمایت از افلاطونگرایی و واقعی بودن هویات ریاضیه.

http://www.hawzah.net/fa/article/view/84927/معرفی-شخصیت-ویلارد-فَن-اُرمَن-کواین-(2001-1908)-willard-van-orman-quineبه عقیده او معرفت علمی ابزاری است که به کمک آن تجربه آینده را در پرتو تجربه گذشته پیش بینی می کنیم. در این میان انسان اشیای فیزیکی را به عنوان میانجی های سودمند، اما فقط بعنوان موجودات فرضی که از حیث معرفت شناختی به خدایان هومر شبیه هستند، تولید می کند. برتری معرفت شناختی اسطوره اشیای فیزیکی بر اسطوره های دیگر، صرفا به این معنی است که آن نسبت به اسطوره های دیگر بعنوان ابتکاری برای به کار گرفتن ساختاری قابل کنترل در درون سیلان تجربه ثمربخش تر است. بنابراین کواین به اسطوره اشیای فیزیکی قائل است اما اسطوره مربوط به خدایان هومری را نمی پذیرد، هرچند معتقد است که از حیث معرفت شناسی، این دو تفاوت ماهوی ندارند.
بحث بین این دو گروه هنوز از داغ ترین موضوعات فلسفه علمه.همچنین این رویکرد،نقش زیادی در مکانیک کوانتوم داشت:
https://fa.wikipedia.org/wiki/فلسفه_مکانیک_کوانتم#.D8.A7.D8.A8.D8.B2.D8.A7.D8.B1_.D8.A7.D9.86.DA.AF.D8.A7.D8.B1.DB.8C
پس از نظر پاتنم،کافیه که مثلا "وجود الکترون" یک نظریه علمی ایدئال با ویژگی های بالا باشه تا بهش "معرفت"داشته باشیم(چون صدق صرفا یعنی توجیه ایدئال)نه اینکه لزوما با جهان خارجی منطبق باشه.
# پاتنم برای رهایی از شکاکیت ناشی از برهان مغز در خمره خودش،از نظریه "برونگرایی معنایی"که بازهم از ابتکارات خودشه استفاده میکنه.اینجا جای پرداختن بهش نیست ولی فقط در همین حد بگم که شما نمیتونید بگید "من مغزی در خمره هستم" چون عبارات "مغز" و "خمره" اشاره به مغز و خمره ایی دارن که در این جهان ساختگی توسط دانشمند شرور دیدید نه مغز و خمره های واقعی.این استدلال مشکلاتی هم داره.
ادامه دارد...