قضیه «اقتصاد تنبلی» بحث جالبیه من نظر خودم رو در این مورد میگم بقیه هم حتما نظرات متفاوتی دارن که میتونن بنویسن، من این موضوع رو بارها شنیدم و حتی مدتی هم بهش اعتقاد داشتم. با شنیدن این حرف اولین چیزی که به ذهنم میاد تلقین مفهوم «انسانها ذاتا بد هستند» توسط ادیان مختلف هست اگر چه شاید در بیان خلاف این رو بگن!(در هر حالت من همچین مفهومی از ادیان دریافت کردم!)
سوسیالیستها با این جمله که «انسان ذاتا تنبل است» مخالفند، خود مارکس اینطور میگه که : «اگر این جمله درست باشد، جامعهی سرمایهداری به علت تنبلی باید مدتها پیش منقرض شده بود، چرا که در جامعه سرمایهداری کسانی که کار میکنند،هیچ چیزی به دست نمی آورند و کسانی که همه چیز به دست میآورند، کار نمی کنند.» همچنین به نظر این ایدهی تنبلی ذاتی انسانها با ادعای علاقهی ذاتی انسانها به رقابت که معمولا توسط همین افراد بیان میشه کاملا در تناقض هست.
باهاتون موافقم.ایده بد بودن انسانها از ادیان گرفته شده.اینکه ادم و حوا والدین ما هستن و با خوردن میوه ممنوعه و سرپیچی از فرمان خدا،باعث شدن یه گناه ذاتی و اولیه در ما بمونه(که البته خودِ این اسطوره خزعبل از سومری ها گرفته شده!).البته این ایده حتی تو دوره رنسانس تا الانم باقی مونده.مثلا توماس هابز با اینکه شدیدا با دین و خدا مخالف بود،ولی عبارت مشهور "انسان،گرگ انسان است" رو داره و تنها راه رو،تز قرارداد اجتماعی و یک دیکتاتوری سلطنتی میدونست! فروید هم به این اعتقاد داشت که به عنوان "خودگرایی روانشناختی" مشهوره.( و نقدهای زیادی هم بهش وارده)
پول و سرمایه از ازل همراه ما نبودن ولی با اینحال حتی تا قبل از اختراع معاملات هم،ما تکامل زیادی داشتیم و فعالیتهامون گروهی بود(کمون اولیه)
البته من با این موافقم که نفع طلبی در انسان زیاده،ولی یه اصل اسمانی نیست که از بین نره.اتفاقا اموزش و پرورش تاثیر بسزایی داره.جالبه که اگه انسان رو فقط نفع طلب بدونیم،پس کشورای سوسیالیست باید مردمشون غمگین و بدبخت باشن ولی اسکاندیناوی دقیقا مثال نقضشه! نفع طلبی فردی حتی در دراز مدت طی روند تکاملی هم نتایج خوبی نداره و منجر به فروپاشی گروه میشه،پس نمیتونه یه خصلت کاملا طبیعی باشه.و ضمنا،هیچم اخلاقی نیست!
# مارکس و اخلاقیات:
http://militaant.com/?p=4195
پایۀ همۀ این دیدگاه ها، این فرض است که انسان ها افرادی رقیب هستند که به دنبال نفع شخصی خود می گردند و اگر به حال خود واگذار شوند، وارد جنگ «همه علیه همه» خواهند شد. اخلاقیات به عنوان وسیله ای برای متعادل کردن جنگ مفروض است تا شیرازۀ جامعه از هم نپاشد.
مارکس در «دستنوشته های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴» و سایر آثار خود، با درکی کاملاً متفاوت از طبیعت انسان عزیمت می کند. در این برداشت، ما به طور طبیعی اهل رقابت نیستیم، بلکه در عوض موجوداتی اجتماعی هستیم که نمی توانیم بدون همکاری با یک دیگر زنده بمانیم. علم مدرن این برداشت را تأیید می کند. انسان ها نه به مثابۀ مجموعه ای از افراد اتمیزه که پیوسته در جنگ و نزاع با یک دیگر هستند، بلکه در گروه هایی اجتماعی که به حمایت دوسویه و متقابل اتکا داشتند تکامل یافتند.به گفتۀ ریچارد لی، انسان شناس:
«پیش از ظهور دولت و سنگربندی نابرابری اجتماعی ]حدوداً ۵ هزار سال پیش[، مردم هزاران سال در قالب گروه های اجتماعی کوچک خویشاوندی زندگی می کردند که در آن نهادهای اصلی حیات اقتصادی شامل مالکیت جمعی یا اشتراکی بر زمین و منابع، معاملۀ به مثل تعمیم یافته در توزیع خوراک، و مناسبات سیاسی نسبتاً برابری طلبانه می گردید»
این ایده که خشونت و جنگ همواره جزئی از جامعۀ انسانی بوده اند، بسیار رایج و متداول به نظر می رسد. اما بررسی شواهد تاریخی تصویری تماماً متفاوت را آشکار می سازد. همان طور که ر. براین فرگوسن، انسان شناس، خاطر نشان می سازد: «اسناد باستان شناسی جهانی در تناقص با این ایده قرار دارد که جنگ همواره یکی از کیفیات حیات انسان بوده است؛ در عوض، اسناد موجود نشان می دهد که پدیدۀ جنگ افروزی اساساً در طی ۱۰ هزار سال گذشته تکامل یافته است».
جنگ افروزی تنها به عنوان پیامد دوره های خاص تکامل تاریخی– به ویژه استقرار سکونتگاه های دائمی همراه با انباشت ثروت و ظهور «سلسه مراتب اجتماعی»، یک گروه نخبه، احتمالاً با منافع و رقابت های خود– به کیفیت بشر تبدیل گردید. جنگ عوض آن که تجلی نوعی میل باطنی انسانی به سوی خشونت باشد، منافع کسانی در رأس جامعه را نشان می دهد که به احتمال بسیار بالا از آن منتفع می گردند.
شواهدی از این دست این دیدگاه را تقویت می کند که نوع بشر به طور ذاتی و طبیعی خشن، خودخواه، اهل رقابت، حریص یا بیگانه هراس نیست؛ این که جوامع انسانی به طور سلسله مراتبی سازمان یابند یا زنان موقعیت اجتماعی پایین تری نسبت به مردان داشته باشند، طبیعی نیست؛ و به همین ترتیب، سرمایه داری، آن گونه که مدافعانشان ادعا می کنند، به این دلیل وجود ندارد که به طور منحصر به فردی طبیعت انسان را بازتاب می دهد.
در کیبوتص ها میشه افراد کارهای متنوعی انجام بدند تا از خستگی و عدمعلاقه جلوگیری بشه، همچنین میشه سیستم ارزشیابی افراد توسط سایرین رو هم پیاده کرد به این صورت که هر فرد در زمان مشخص توسط سایر اعضا ارزشیابی بشه و برای موندن در کیبوتص امتیاز خاصی نیاز باشه.
ضمنا در واقعیت نیاز نیست افراد تمام وقتشون صرف کار بشه، کار تا جایی که پایداری کیبوتص رو حفظ کنه کافی هست، افراد باید وقت استراحت و تفریح و نوآوری و لذت از زندگی داشته باشند.
به نکته جالبی اشاره کردید.یکی از مواردی که مارکس باهاش مخالف بود،تقسیم ابدی کاره.اینکه فرد تا اخر عمر یه شغل داشته باشه.این هم باعث برتری دادن به یه سری طبقات و ایجاد نابرابری و هم تولید "کار از خود بیگانه" میشه.
مارکس معتقده که کار تو خون انسانه و منشاء بزرگترین لذت هاشه.تقریبا مثل یه اثر هنری.ما در کارفاستعدادهای پنهان خودمونو کشف میکنیم و لذت میبریم.ولی کارگرها در نظام سرمایه داری،کارشون از روی علاقه نیست بلکه زوریه و از روی ناچاری.به همین دلیل،بقول مارکس،کارگر خودش رو در کار خودش "نفی میکنه".اون در رقابتی بیرحمانه با بقیه کارگرا و افراد اجتماع قرار میگیره که باعث میشه از جمع دور بیفته.فشارهای صاحب کارم از یه طرف.به همین خاطر،تنها جایی که احساس راحتی میکنه،کنج خلوت خونه خودشه!
ولی مارکس میگفت کار نباید زوری باشه بلکه فرد باید اجتماعو دوست داشته باشه و برای اون،"در حد توانش" کار کنه و "به حد نیازش" حقوق بگیره.همچنین افراد نباید مجبور باشن تا ابد یک کار رو انجام بدن.مارکس درباره جامعه کمونیستی میگه:
من میتوانم صبح ها به شکار بروم،عصرها ماهیگیری کنم و شب ها هم شعر و داستان نقد کنم.بدون اینکه شکارچی،ماهیگیر و یا منتقد باشم.
همچنین وسایل تولید مثل کارخونه ها،بیمارستانها،زمین ها و...نباید دست سرمایه داران،بلکه متعلق به جمع و در غالب اتحادیه های کارگری و...اداره بشن.وگرنه بازم زورگویی و نابرابری ثروت راه میفته.در واقع خصوصی سازی اینجور نهاد ها چیزی جز ضرر نداشته و باعث شد آش اینقدر شور بشه که صدای آشپز هم در بیاد:
http://militaant.com/?p=6931
همونطور که گفتید،فرد نباید کل عمرش کار کنه، و اونم تو یک کار زوری و تحت فشار صاحب کار.بلکه باید به اندازه توانش کار کنه و اندازه نیاز گیرش بیاد،بتونه کارشو عوض کنه و درامد کارهم مال همه مردم باشه ه یه سرمایه دار مفت خور!
+ درباره اقتصاد تنبلی و طبیعت بشر،من قبلا پستی داشتم که مطالعش خالی از لطف نیست:
http://www.sampadia.com/forum/threads/73889/page-6#post-1499348
در مورد مخالفت دولت و سختی پیاده سازی باهاتون موافق هستم، تنها ایدهای که فعلا دارم مشابه ایدهی استفاده از کپیرایت برای پیادهسازی کپیلفت هست، به این صورت که کل کیبوتص به عنوان یک شرکت کشاورزی یا صنعتی خصوصی با تقسیم سهم بین اعضا شروع کنه به طوری که حق فروش سهم به سایرین گرفته بشه، تمام زمین مورد نیاز هم به صورت ملک خصوصی خریداری بشه و کیبوتص در قالب یک شرکت از حقوقش دفاع کنه و با کاور سرمایهداری پنهان بشه!
میشه بیشتر توضیح بدید؟
یعنی به دروغ بگن که مثلا یه شرکت بزرگن؟ دقیقا چجوری؟ امکان لو رفتن زیاد نیست؟ آیا باعث انزواش نمیشه؟