دلتون برای چی یا کی تو سمپادیا تنگ میشه؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع نگار
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

نگار

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
2,756
نام مرکز سمپاد
فرزانگان جامع(سه)
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژِی
من وقتی عضو سایت شدم اون قدر غرقیت تو سوشال مدیا ها نبود واقعا دوست داشتم اینجا رو
دلتون براي چيش تنگ ميشه؟كه الان نداره يا الان داره و اگه بعدا نباشه يا از سايت بريم
دلم برای تم سبز ابیش لک میزنه
همیشه دوست داشتم يه نيلوفر بود ك سلولي مولكولي ميخوند با رتبه ي ٥٠٠ ببينمش خيلي شخصيت جذابي داشت برام تا اين ك فهميدم سال كنكور كه من كمتر ميومدم از سايت رفت
خيلي بهم الهام بخشيد
هميشه يه تصور بابا بزرگ طور از مطهري داشتم كه ب بابا تقليل يافت
دلم براي اون بحث مزخرف هم جنس بازي ك يادم رفته بود خارج شم از صفحه ش و يهو مامانم ديد و كلا بحث هاي مختلف تنگ ميشه
 
بر وبچه های قدیم المپ شیمی خیلی شاخ بودن .هیچ کدوم قطعا نمیان ولی زندگیه دیگه همین که با یکی دو فکر(یا روح!)بزرگ آشنا بشی واقعا اتفاق خوشایندیه
***
یک سری سخنان قصار هم داشتن که دیگه نمی گم بن میشم:D
 
من خیلی وقت نیست که عضو شدم ولی وقتی بعضی پستا رو میخونم ، حسرت میخورم که چرا بعضی از اینا دیگه نیستن:-"
و اینکه دیگه تاپیکای بحث های اعتقادی خیلی طرفدار نداره:(
 
فقط اون قسمت که میومدی سایت میدیدی پ.خ داری و نوتیف میاد " شما یک پیام جدید دارید آیا مایل به بازکردن آن هستید"
بعد مناسبت های مختلف جت باکس وجود داشت و سایت اینقدر زشت نبود!!!
 
من قدیمی نیستم نمیدونم فروم قبلی چجوری بود ولی واقعا بعضی کاربرا که تو تاریخ و تمدن فعالیت داشتم عالی بودن ک متاسفانه هیچ کدومشون الان نیستن!
 
غیر نیلوفر که سلولی ملکولی میخوند.
تو همون تاپیک با یه آقا پسری مصاحبه کردن حسین بود گمونم اسمش مدال المپیاد فیزیک داشت؛وای من چقد از مصاحبش و حرفاش لذت بردم.
بعد دیگه دلم برا سال کنکورم تنگ شده که با وجود تلگرام و واتساپ و... من تو پ.خ با پشتیبانم و بقیه کنکوریا ۹۵ حرف میزدم. :-"
یاد شایعه هایی که بچها پشت سر مطهری مینداختن.
یا اون جرات حقیقت بازی کردنه که یکی از دخترا رو مجبور کردن تو بانگ GCD یه متن عاشقانه بنویسه مبنی بر اینکه تو کفشه.:D
یا میتینگ های سال ۹۳(شاید)که من وقتی عکساشو میدیدم چقد افسوس میخوردم که نرفتم و....
 
اون وقتایی ک بچه ها بابای صاحابشون دراومد تا ب من یاد بدن چطوری تو بانگ ایموجی بذارم
(اون وقتایی ک فروم مدل قدیمش بود میشد ایموجی گذاشت اما باید با کد میذاشتیم:)....)
 
آخرین ویرایش:
من همین الانشم دلم برای فروم سبز ابی تنگ شده
و زمانی ک یک نفر پ.خ میداد یک پیام وسط صفحه میومد و ادم حس کسایی را داشت ک از طرف اوباما پیغام گرفتن
 
واسه فضولی کردن و پیدا کردن آشنا توی سیستم سرچ کاربرا بر اساس شهر ، مدرسه و...
 
راستش من خودم واسه بچ المپ دلم تنگ میشه :-"
هیچکدوم دیگه نیستن ، البته یه سریا هستن ولی کمرنگن. اونموقع شور المپ تو سایت خیلیییی زیاد بود! و تقریبا همه با هم گپ میزدیم تبادل میکردیم :-"
و پا به پای هم f5 میزدیم سایت باشگا رو :))
 
دلم‌ برا تم قبلی سایت و اون ترکیب سبز و آبی تنگ شده
دلم برا پیغام خصوصی تنگ شده
برا بانگ هایی که زیر هر پست هر کاربر میومد تنگ شده
برا تایپکای شلوغ المپیاد تنگ شده
دلم برای مازیمون و بیس چار ساعت بحثای سیاسی و اعتقادیش تنگ شده
دلم‌ برای پستای حرف بزن ارغوان که ریاضی امیرکبیر میخوند تنگ شده(همیشه یه تصور شاخ ازش تو ذهنم داشتم و میخواستم بیشتر باش آشنا شم که نشد(کراش و این اکسشرا نبود...))
دلم‌ برای تاپیک رپ و درگیریام با صبهان تنگ شده
یا تکستای ماندگاری که با مهدی میذاشتیم
دلم برا وقتی که میشد نام کاربری رو تغییر داد نزدیک اعلام نتایج کنکور یکی میشد عمه توکلی یکی میشد سبیل توکلی و ... : )) تنگ شده
دلم برا تاپیکای امتحان نهایی که تا ده دقیقه قبل امتحان هم توش بحث بود تنگ شده
یادمه پشتیبان کنکورم یه بنده خدایی بود رشتشم ریاضی نبود یه مدت تلگرام با هم حرف میزدیم و کمکم میکرد برا اون دورانم دلم تنگ شده

فعلا همینا :)
 
حب لازمه بگم من دلم واسه اون بانگم که "کنکور خر بود نهایی کره خر و... " هم تنگ شده :))
یه مریضی هم پیدا کرده بودیم گند میزدیم به بانگ ملت :)) که الان دیگه نمیشه :-<
 
تاپیک مدرسه ی روان شناسی که جوجه زده بود و اسکن کتاب آسیب شناسی روانیِ مارتین سلیگمن رو میذاشت . من دقیقا بعد از کنکورم به عشق خوندن اون صفحه های اسکن شده میومدم و با عشقِ خالص فوبیاها و اضطراب فراگیرها و وسواسا رو میخوردم :))
 
آخرین ویرایش:
برای نشستن پشت سیستم و اومدن به سمپادیا و با ماوس + و - میدادیم
بعد اگه یه زمانی خدا مارو میزد و با گوشی میومدیم قشنگ یه پروژه ی چند دیقه ای طول میکشید تا به طرف لایک بدیم، اخرشم دستمون میخورد رو منفی:)) باز کامپیوتر رو روشن میکردیم تا گندکاری هامونو درست کنیم
 
عاقا یادمه قبل کنکور تاپیک میزدین واسه کسانی که کنکور داشتن و اسپم میدادیم و یه تایم مشخص باز میشد و قبل ساعت 8-9 هم بسته میشد خلاصه خوش هم میگذشت اسمشو یادم نیست "شب نشینی (یا روز نشینی؟!) ویژه کنکور 1395( مثلا!) "
بعد تازه تا یه پست تایپ میکردی میدیدی 5 تا صفحه رفته جلو و فحش میدادی به سرعت اینترنت و همه چی :-"
 
یه بنده خدایی بود. Hespride نام بود یه مدت بعد فک کنم اسمش عوض شد.
ارشد صنایع می خوند دانشگاه تهران. بعد من سر انتخاب رشته دبیرستان باهاش صحبت کردم بعد فکر کرد برای کنکوره کلی درباره مهندسی صنایع توضیح داد و حرف زدیم بعد که فهمید من راهنمایی ام، با یک حال پوکرفیسی رابطه مون تموم شد:))
خدایی دلم براش تنگ شده الان کاش میتونستم پیداش کنم :-<
 
من دلم برای گروه هایی که تو تلگرام میزدم (در دوران کنکور) اینجا لینکشو میذاشتم تنگ رفته
چه دوران تو اوجی بود
 
بذارید اعتراف کنم که اگه یه روز برم و برم که برم ....
دلم برای چند نفر تنگ میشه واقعا! چند نفری که هر کدوم به دلیل یک یا چند خصوصیت پررنگشون توی ذهنم ماندگار شدن ...
دلم برای تاپیک حرف بزن قطعا تنگ میشه! مگه کسی هست که دلش تنگ نشه برای این از معدود جاهای راحت و دنج
دلم برای نمایش آنلاین ها تنگ میشه
خیلی یاد آرم ها و مدال ها می کنم (آرم ادبی، خلاقیت و ....)
حتی دلم برای دعوا های اینجا ... (الان رو نگاه نکنین! یه زمان هایی اینجا جنگ جهانی سوم و چهارم برپا بود!)
دلم برای شخصیت خودم توی اینجا هم تنگ میشه ;;)
 
اینجا چیزی یا کسی واسه دلتنگ شدن نداره ! یعنی موضوع یا شخص خاصی نداره که آدم جذبش شه !
 
Back
بالا