Orelia - 22713

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
39,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
سلام.
بعد از کشمکشِ طولانی که سرِ «چرا قفسه کتاب داشته باشم؟» با خودم داشتم، به نتیجه رسیدم که مزیتِ اینجا نسبت به دفترچه شخصی، اینه که حداقل با افراد بیشتری می‌تونم تو نقد و بررسی کتاب‌ـایی که می‌خونم، شریک بشم.
تصمیم دارم هر هفته در مورد یک کتاب بنویسم و به فهرست اضافه کنم.
پست‌ها شامل بخش‌های اصلیِ پیش‌گفتار، نیم‌نگاه، خلاصه (اسپویل‌گاه)، خطوط اصلی هستن و گاهی هم توضیحاتی مثلِ اتفاق واقعی یا هدفی که پشتِ نوشتن کتاب بوده، برای جذابیتِ بیشتر قرار داده می‌شن.

ادبیات داستانی
  • ویولن‌سل نواز سارایوو | استیون گالووِی
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,058
امتیاز
39,781
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
ویولن‌سل نواز سارایوو
نویسنده : استیون گالووِی
مترجم : بابک مظلومی
نشر : نیکا
تعداد صفحات
: ۲۳۹
نمره : [۹/۵ از ۱۰]

9781921520150.jpg

»پیش‌گفتار
سارایوو، پایتخت کنونی بوسنی و هرزگوین است؛ یکی از ۴ کشوری که از فروپاشی یوگسلاوی سابق حاصل شد. محاصره سارایوو، طولانی‌ترین محاصره‌ی شهر در تاریخ جنگ‌های مدرن است که از آوریل ۱۹۹۲ تا فوریه ۱۹۹۶، توسط ارتش صرب بوسنی ادامه داشت. براساس برآورد سازمان ملل حدود ۱۰۰۰۰ نفر کُشته و ۵۶۰۰۰ نفر زخمی شدند. به طور متوسط، هر روز ۳۲۹ گلوله به شهر اصابت کرد که این تعداد در ۲۲ ژوئیه ۱۹۹۳، به ۳هزار و ۷۷۷ گلوله رسید...
در سال ۱۹۹۶، دادگاه جناییِ بین‌المللی لاهه که در خصوص یوگسلاوی تشکیل شد، رادووان کارادژیچ و راتکو ملادیچ، فرماندهانِ ارتش صرب بوسنی را به جرایم جنگی، نسل‌کُشی و جنایت علیه بشریت متهم کرد. با این‌حال آن‌ها از اکتبر ۲۰۰۷ هنوز آزاد هستند.​
***
ساعتِ ۴ بعدازظهرِ روز ۲۷ مه سال ۱۹۹۲، در گرماگرم محاصره شهر، چند خمپاره به گروهی از مردم که پشت بازار در صفِ خرید نان ایستاده بودند؛ پرتاب شد. ۲۲ نفر کُشته و حداقل ۷۰ نفر زخمی شدند.
طی ۲۲ روزِ بعد، ودران اسماعیلوویچ، ویلون‌سل نواز معروف سارایوو، به یاد قربانیان آداجیو آلبینونی در ژمینور را در محلِ حادثه نواخت.
وی در دسامبر ۱۹۹۳ توانست از سارایوو جنگ‌زده بگریزد و اکنون در ایرلند شمالی زندگی می‌کند.​

»نیم‌نگاه
کتاب، روایتی‌ست داستانی از محاصره سارایوو که به گفتهِ نویسنده توالیِ حوادث از نظر تاریخی صحت ندارد؛ با این‌وجود به خوبی فضای شهری تصویر شده که مردمش می‌کوشند روح و جسمِ زخم‌خورده خود را از گلوله، گرسنگی، ناامیدی و بی‌تفاوتی در برابر رنجِ دیگری؛ حفظ کنند.
گالووی با نثری ساده، وقایع را از دریچه چشمانِ چهار شخصیت اصلی– یک زن و سه مرد– که نامِ هر یک، عنوانِ یکی از بخش‌هاست، نشان و از صافیِ ذهن‌شان عبور می‌دهد‌: انگار دوربینی از هرکدام فیلم می‌گیرد یا فکر و احساس‌شان در ضبط‌صوتی ثبت می‌شود. در کانونِ حوادث، این ویولن‌سل نواز است که با نواختن آداجیو در خرابه‌های بازار، مردم را با رشته محکم امید پیوندِ دوباره می‌دهد... آن‌ها از دور و نزدیک برای شنیدنِ نوای سازش می‌آیند
تا شده حتی برای ساعتی، بتوانند در میان شعله‌های آتش و نفرت، آرامشِ گذشته را به یاد آورند.

»خلاصه
تیر اسم مستعار دختری ۲۸ساله است. تک‌تیراندازی که نبوغ و استعداد بی‌نظیری در کارش دارد. او که همیشه انتخاب شکارهایش از بینِ افراد دشمن به میلِ خودش بوده؛ مسئول حفاظت از ویولن‌سل‌ نواز می‌شود. ولی با پایانِ ماموریتش، وقتی به او دستور می‌دهند گونه‌ای متفاوت از قتل را مرتکب شود؛ باید تصمیم بگیرد که کیست و چرا می‌کُشد؟ و جایی که متوجه می‌شود می‌خواهند روح و اراده انسانی‌اش را از او سلب کنند و از وی ماشین کشتار بسازند، زیر بار نمی‌رود و در نهایت جان بر سرِ این کار می‌گذارد.
دراگان که همسر و پسرش را در آغازِ جنگ از شهر بیرون فرستاده، در نانوایی کار می‌کند و نان را با سرپناهی تاخت می‌زند.
او فکر می‌کند می‌تواند با منزوی ماندن، نسبت به غمِ از دست‌ دادنِ هم‌شهری‌هایش بی‌تفاوت باشد ولی وقتی اتفاقی دوستِ همسرش را می‌بیند که حینِ عبور از خیابان هدفِ تک‌تیراندازی قرار می‌گیرد، یادآوریِ اینکه زن برای رساندنِ دارو به کسانی که حتی نمی‌شناخت، ریسکِ عبور از خیابان را به جان خرید؛ پوسته نازک تنهایی و انزوایش را می‌شکند.
کنان به سفری خطرناک در شهر دست می‌زند تا برای خانواده و پیرزنِ ترش‌روی همسایه، آب شُرب بیاورد. او چند بار تصمیم می‌گیرد خود را از شر بطری‌‌های آبِ همسایهِ ناسپاس خلاص کند و به این وسیله سرعتش را بیشتر و احتمال تیر خوردنش را کم کند؛ اما همین که به یادِ قولش به پیرزن و عزت انسانیِ ویران‌نشده‌اش در اوایلِ جنگ می‌افتد، مصمم‌تر از قبل به راهش ادامه می‌دهد.
اما نوای ویولن‌سل نواز فریاد سارایوو ست، شهری که می‌خواهد زنده بماند و صدایش بلندتر از بمب و گلوله به گوش برسد؛ انگار که شهر موجودی زنده و از شخصیت‌های داستان است و چهار شخصیتِ دیگر جلوه‌هایی از روح و هستیِ او هستند. درست به همین علت از مردانی که شهر را محاصره کرده‌اند، چهره‌ای دقیق و واضح ارائه نمی‌شود. آن‌ها «مردانِ روی تپه‌ها» هستند، عاری از هویتِ فردیِ مشخص و به دور از هر گونه دغدغه انسانی و تنها نشانه وجودشان گلوله‌هایی است که بر شهر می‌بارند.

»خطوط اصلی
هیچ راهی برای گفتنِ اینکه کدام روایت از دروغ، حقیقت است وجود ندارد!
می‌پرسد: فکر می‌کنی زخمی شدن بدتر است یا کُشته شدن؟
خسته‌ است. از آب آوردن خسته‌ است. از دنیایی که در آن زندگی می‌کند خسته است، دنیایی که هیچ‌گاه آن را نخواسته و در آفریدنش نقشی نداشته
و آرزو می‌کند ای کاش هرگز وجود نداشت!
از آغاز جنگ، به خواب رفته‌است. حالا این را می‌فهمد. در دفاع از خود در برابر مرگ، ارتباطش را با زندگی از دست داده‌است.
موسیقی از او می‌خواست که این را به یاد داشته باشد، که یقین بداند دنیا هنوز ظرفیت نیکی را دارد... و این نت‌ها دلیل آن بودند.
 
آخرین ویرایش:
بالا