قهرمان من

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,395
امتیاز
22,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
قهرمان زندگی شما کیه؟
کسی که خیلی شگفت‌زدتون کرده، با همتش، مهربونیش، ایثارش، شجاعتش، پشتکارش، دانشش، صبر و استقامتش، خلاقیتش و...
یا اصلاً چی براتون از قهرمانتون قهرمان ساخته یا می‌سازه؟

بعدن نوشت:این قهرمان می‌تونه الگو زندگی‌تون باشه یا کسی که صرفا تو ی کار خاص از راه و رسمش پیروی می‌کنید.

مثلا من خودم سعی میکنم همیشه قهرمان خودم باشم!
شاید از اخلاق یا ی ویژگی کسی خوشم میاد اما تاحالا نشده فکر کنم فلانی اسطوره منه!
 
آخرین ویرایش:
قهرمان زندگی شما کیه؟
کسی که خیلی شگفت‌زدتون کرده، با همتش، مهربونیش، ایثارش، شجاعتش، پشتکارش، دانشش، صبر و استقامتش، خلاقیتش و...
یا اصلاً چی براتون از قهرمانتون قهرمان ساخته یا می‌سازه؟

ببین بنظرم نمیشه گفت قهرمان ، یه کسی که مجذوب شخصبت میشی و...
مثلا من خودم شهید چمران رو خیلی تحسین میکنم با اینکه یه سری از کاراش اصلا برام قابل هضم نیس ولی وقتی کتاب راجع بش خوندم‌ و یه شناخت کلی از شخصیتش به دست آوردم ؛واقعا ستایشش کردم.
اگه کلی بخوام بگم بهترین ویژگیش اینه هر تئوری که قبولش کرده رو در بهترین حالت عملی کرده.
و یه آدم چند بعدی بوده و...
 
بروسلی قهرمان منه
 
شاید بنظر بچگانه بیاد ولی تیلور سوییفت قهرمان منه :-"
چون هم باهوشه هم زیبا هم با استعداد
و هم اینکه در آهنگاش احساسات یه دخترو به خوبی بیان کرده:P
و تا میتونه خودشه با اینه خیلیا خوششون نمیاد
 
یه زمانی دکتر مدانلو (یکی از استادامون) تا حدی الگوم بود.
الان هیچکی
 
شهید ابراهیم هادی
سعی کردم مثلش باشم اما حتی نتونستم یه تقلید ناقص ازش داشته باشم
وقتی دربارش میخونم احساس کوچکی میکنم
آدم خیلی بزرگیه.. .
 
یه قهرمان خیالی دارم متاسفانه نمونه واقعی اش رو تا حالا ندیدم
 
نو وان ایگزکتلی:/
 
قهرمان که چی بگم ..
من خودم سعی کردم الگو و قهرمان خودم باشم چون هیشکی بهتر از خودم خودمو نمیشناسه...
سر همین خود من به چند تا خود تقسیم شده که کار های مختلف رو انجام میدن .. سر وقت درست حسابی توضیح میدم
 
قهرمان من خودمم
کسی که واسه شادی همه تلاش میکنه
کسی که مرحم همه میشه
کشی که برای زندگی همه تلاش میکنه
 
پدر و مادرم:x
اسطوره اخلاق و مهربونی و فداکاری و صبور بودن:x

خواهرم:x
اسطوره تواضع و مهربونی و معتقد بودن به کاراش(با اعتماد به نفس خیلی بالا کاری رو که میخواد انجام میده)

فراز:x
نهاااایتتتت تواضع و مهربونی و پشتکار و مقاومت و اراده تو هر زمینه ای(البته جز ترک سیگار:-")
 
یه خارجیه بود کلیپشو دیدم. نه دست داشت نه پا. ولی کلی کارهای مختلف میکرد! و ادمهای شبیهش!
من همیشه متحیرم که اینا چطور کم نمیارن. چطور نمیشکنن. ما یه جوش میزنیم شخصیتمون کلا فرو میریزه، اینا ول کن ماجرا نیستن و حتی میخوان از ادمای سالم هم جلو بزنن!

چند روز پیش یه پسره رو نشون میداد. بیماری ATP؟(همون تحلیل عضلانی) داشت. یعنی معنای واقعی اسکلت بود. انگار به اسکت رنگ پوست زده باشی(تا نبینی نمیفهمی دقیقا چی میگم و مطمئنم تا حالا ندیدی). بعد اینقدر وضعش خراب بود که از همون دبیرستان یا اوایل دانشگاه مجبور میشه دیگه نره(نمیتونه که بره درواقع). اما میشینه خودش میخونه. برنامه نویس بود. شرکت دانش بنیان داشت. و کارهای شاخی تو این حوزه میکرد! لعنتی!
 
دکتر شریعتی
حضور او در زندگی ام ، چنان گسترده است که می توان گفت با او زیسته ام. با او کاویده ام، با او فهمیده ام، با او خندیده ام، بر مزارش گریسته ام، ستایشش کرده ام، این اواخر، گاه بر او شوریده ام اما بی تامل، او همچنان یگانه محبوب من است.
به تعبیر قیصر امین پور، "عاشقانه دوستش دارم"، به تعبیر شهید چمران، " او در تمامی نمازهای مخلصانه من حضور دارد." اصلا به تعبیر فوکو، " او یک حاضر نادیدنی و یک غایب همیشه حاضر" در زندگی من است.
به او سخت مدیونم.نقطه عزیمت همه آنچه در این سالها یافته ام، به او بر می گردد. دغدغه فهمیدن، چگونگی فهمیدن ، زیست اجتماعی، عرفان اجتماعی، عشق به اهل بیت ، علاقه به علوم انسانی و جامعه شناسی و...
اگرچه در این سالها با روح های بزرگ و فهم های عمیق تری از او آشنا شدم اما همچنان دو گوهر " دردمندی و دلیری "، از او محبوبی بی بدیل ساخته است.
در این سالها که هرچه پیش آمده ام،در ماندن دلتنگ تر و برای رفتن، بی تاب تر شده ام،باز هم یاد او و جذبه سحرانگیز کلامش، یگانه مونس من است.تو گویی پنهانی در گوشم، سرود رهایی خوانده است.
[...، ای نظاره شگفت، ای نگاه ناگهان / ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر
ای مسافر غریب در دیار خویشتن / با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر
از کویر سوت و کور تا مرا صدا زدی / دیدمت ولی چه دیر، دیدمت ولی چه دور
این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها / این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر
دست خسته مرا مثل کودکی بگیر / با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر! - قیصر امین پور ]
 
آخرین ویرایش:
اگه از آدمای واقعی و تاریخی بخوام مثال بزنم شهید مصطفی چمران.
اونم نه به خاطر اینکه با وضع نامناسب زندگی اش تونست بره ناسا و به قله های علم و ترقی در حد اعلاش برسه، نه به خاطر اینکه شهید شد و نه حتی به خاطر اینکه رفت تو حزب الله و نه حتی که به درد محرومین رسیدگی کرد و حتی اینم نه که توی دانشگاه موفق ترین آدم بود و حتی نه به خاطر خیلی چیزای دیگه...
به خاطر اینکه وقتی فهمید یه خونه ای ساخته و از اساس همش غلط بوده(کاری به درست و غلطش ندارم) تونست بیخیال همه ی اونچه که ساخته شده و بره دنبال چیزی که به نظرش درست تره.

اگه شخصیت تخیلی بخوام نام ببرم اون "سرندیپیتی" عه .
یه دایناسور صورتی با چشمای آبی... شاید قبل از این انیمه همه حسهایی که آدما از دایناسور و اژدها میگرفتن حس منفوریت بود ولی سرندیپیتی میخواست ثابت کنه که ذاتت هم اگه دایناسور باشه میتونی مهربون باشی . میتونی با مهربونیت خوشگل باشی.
سرندیپیتی نماد مهربونیه. یه مهربونیه صورتی. بدون توقع بازگشتِ محبتت . از صمیم قلب . یعنی یه محبت فِیک مسخره بزرگانه که منفعت های شخصی ات توش باشه نه. یه محبت از تمام وجودت.
 
Back
بالا