- شروع کننده موضوع
- #1
Radikal
کاربر خاکانجمنخورده
دکتر سلیگمن یک آزمایشی روی سگ ها انجام داد که نتیجه ش خیلی جالب توجه بود این آزمایش به شرح زیره :
یک تعدادی سگ رو به سه گروه تقسیم کردند یکی از این سه گروه گروه شاهد بود که هیچ آزمایشی روشون انجام نشد
گروه دوم،گروهی بودند که بهشون شک الکتریکی وارد میشد اما در قفسشون میله ای برای کنترل این شک قرار داده بودند این سگ ها بعد از مدتی یاد گرفتند که باید به اون میله ضربه بزنن تا بتونند از این شک الکتریکی خلاص بشن
و گروه سوم که گروهی بودند که میله ای در اختیار نداشتند که بتونند این شک رو کنترل کنند در نتیجه باید منتظر می موندند تا این شک خود به خود قطع بشه.
بعد از مدتی سگ ها رو در داخل محیطی قرار دادند که یک مانع کوتاه اون رو به دو قسمت تقسیم کرده بود یک طرف که شک الکتریکی بهشون وارد میشد و طرف دیگه که خبری از شک الکتریکی نبود.
گروه دوم که قبل تر یاد گرفته بودند میتونند با یک میله این شک رو کنترل کنند سریع یاد گرفتند که باید از روی اون مانع کوچیک عبور کنند و به سمت دیگه برن
گروه شاهد کمی دیر تر از گروه دوم یاد گرفت که این شک رو کنترل کنه
اما گروه سوم سگ هایی بودند که از جاشون تکون نمیخوردند و منتظر می موندند که این شک الکتریکی قطع بشه! چون فکر میکردند که اونها هیچ کنترلی روی محیط اطرافشون ندارند!
یک آزمایش دیگه برای این موضوع میتونه افرادی باشه که به فیل ها آموزش میدن این افراد بچه فیل ها رو با طنابی که دور پاشون میبندند محدود میکنند و چون اونها بعد از تقلای زیاد توی بچگی نمیتونند فرار کنند در بزرگسالی کافیه که با یک طناب خیلی کوچیک اونها رو به درخت ببندید تا ازتون دور نشن!
نظر شما چیه؟ این ناتوانی آموخته شده چقدر راجع به انسان ها صدق میکنه؟
یک تعدادی سگ رو به سه گروه تقسیم کردند یکی از این سه گروه گروه شاهد بود که هیچ آزمایشی روشون انجام نشد
گروه دوم،گروهی بودند که بهشون شک الکتریکی وارد میشد اما در قفسشون میله ای برای کنترل این شک قرار داده بودند این سگ ها بعد از مدتی یاد گرفتند که باید به اون میله ضربه بزنن تا بتونند از این شک الکتریکی خلاص بشن
و گروه سوم که گروهی بودند که میله ای در اختیار نداشتند که بتونند این شک رو کنترل کنند در نتیجه باید منتظر می موندند تا این شک خود به خود قطع بشه.
بعد از مدتی سگ ها رو در داخل محیطی قرار دادند که یک مانع کوتاه اون رو به دو قسمت تقسیم کرده بود یک طرف که شک الکتریکی بهشون وارد میشد و طرف دیگه که خبری از شک الکتریکی نبود.
گروه دوم که قبل تر یاد گرفته بودند میتونند با یک میله این شک رو کنترل کنند سریع یاد گرفتند که باید از روی اون مانع کوچیک عبور کنند و به سمت دیگه برن
گروه شاهد کمی دیر تر از گروه دوم یاد گرفت که این شک رو کنترل کنه
اما گروه سوم سگ هایی بودند که از جاشون تکون نمیخوردند و منتظر می موندند که این شک الکتریکی قطع بشه! چون فکر میکردند که اونها هیچ کنترلی روی محیط اطرافشون ندارند!