من شکوفه ذوالفقاری، رتبهی 629 تجربی منطقهی 2 در سال 96 از کرمانشاه هستم. در کنکور 95 رتبهی 18000 تجربی منطقه را کسب کردم.
12,567
شکوفه ذوالفقاری در یک نگاه
شهر: کرمانشاه
رشتهی تحصیلی: تجربی
سال ورود به کانون: 95
سالهای عضویت در کانون: دو سال، چهارم دبیرستان و یک سال فارغالتحصیل
رشتهی قبولی در دانشگاه: پزشکی دانشگاه علوم پزشکی زنجان
شغل پدر: استاد دانشگاه
شغل مادر: خانهدار
لطفاً خودت را معرفی کن.
من شکوفه ذوالفقاری، رتبهی 629 تجربی منطقهی 2 در سال 96 از کرمانشاه هستم. در کنکور 95 رتبهی 18000 تجربی منطقه را کسب کردم اما اکنون دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی زنجان هستم.
وقتی سال اول رتبهات 5رقمی شد آیا انتظار آن را داشتی؟
من سال اول زیاد با درس خواندن آشنا نبودم و اطرافیانم هم از من انتظار زیادی نداشتند. من برنامههای دیگری برای زندگیام داشتم و میخواستم ورزش را ادامه دهم. من سالها ورزشکار بودم و تکواندو کار میکردم و حتی به اردوی تیم ملی هم دعوت شدم. قصدم این بود که تا مربیگری پیش بروم؛ اما مشکلاتی برایم پیش آمد که مجبور شدم ورزش را کنار بگذارم. سال چهارم تصمیم گرفتم درس بخوانم؛ اما چون پایهی قوی نداشتم نمیدانستم چگونه شروع کنم. کارم سخت شده بود. همهی این مشکلات باعث شد اعتمادبهنفس و روحیهی خوبی نداشته باشم. وقتی نتیجهی کنکور اعلام شد ناراحت شدم و اطرافیانم هم پیشنهاد کردند که انتخاب رشته نکنم و برای سال بعد تلاش کنم. شهریورماه بود که میخواستم درس خواندن را شروع کنم. قبل از شروع در مورد سال گذشته خوب فکر کردم و تمام اشتباهاتم را مرور و بررسی کردم. به نظرم وقتی که برای فکر کردن در اینباره گذاشتم خیلی کمک کرد که ذهنم شفاف شود. برای اولین بار تصمیم گرفتم بعضی از رفتارهایم را به خاطر خودم و خانوادهام کنار بگذارم. تصمیم گرفتم مثبتاندیش باشم و هدفم را در اولویت قرار دهم. من اصلاً اهل برنامهریزی نبودم اما متوجه شدم زندگی بدون برنامهریزی هیچ نظمی ندارد و ذهن آشفته هم راه به جایی نمیبرد. تصمیم گرفتم برنامهی راهبردی را انتخاب کنم و تا آخر هم با همان پیش بروم. اینکه ادامه دادم بیشتر به دلیل علاقهام به پزشکی بود.
کمی از خانوادهات بگو. چگونه تو را حمایت کردند؟
پدرم استاد دانشگاه و مادرم خانهدار است. خواهرم هم پرستاری خوانده است. من به زبان انگلیسی علاقهی زیادی داشتم و رتبهام هم در کنکور زبان خوب شده بود و میخواستم آن را انتخاب کنم؛ اما پدرم گفت: «چیزی که برای ما اهمیت دارد تلاش توست. اگر تلاش نکردهای تصمیم بگیر برای سال بعد تلاش کنی و بعد از آن هر نتیجهای کسب کنی ما به تلاش تو احترام میگذاریم.» این حرف پدرم و همچنین مشاورههای خواهرم باعث شد به کمتر از پزشکی راضی نشوم. من سال اول خانوادهام را خیلی اذیت کردم. اطرافیانم هم روحیهام را خراب میکردند؛ اما برای سال دوم قول دادم که نه خانوادهام را اذیت کنم و نه به حرف اطرافیان توجه داشته باشم. فقط تلاش کنم. ارتباطاتم را با دیگران قطع کردم. از مادرم هم خواهش کردم که وقتی با دیگران در مورد وضعیت درسی فرزندانشان صحبت میکند حرفی به من نزند. چون وقتی نگران میشد آن را به من هم منتقل میکرد. از او خواستم به من اعتماد کند. وقتی در آزمون اول نتیجهی خوبی گرفت مادرم هم اعتمادش جلب شد. سال دوم تصمیم گرفتم گذشتهام را
سال چهارم که در آزمونها شرکت کردی ترازت چند بود؟
حدود 5000 بود و نگران بودم که سال دوم اگر موفق نشوم چه اتفاقی میافتد. وقتی سال دوم با تراز 6300 شروع کردم خودم هم تعجب کرده بودم؛ چون هنوز ساعت مطالعهام کم بود. از این موضوع متوجه شدم اگر تلاشم را بیشتر کنم موفق خواهم شد.
پس بین تلاش و موفقیت ارتباط محکمی قائل هستی.
سالهای قبل درس نخوانده بودم. سال چهارم با اینکه ساعت مطالعهام زیاد بود اما مفید و مؤثر نبود. وقتی تصمیم گرفتم دوباره کنکور بدهم تصمیم گرفتم آهسته و پیوسته پیش بروم. با روزی 3 ساعت شروع کردم تا خودم را به درس خواندن عادت دهم. وقتی ترازم خوب میشد تشویق میشدم که بیشتر درس بخوانم و کمکم ساعت مطالعهام را زیاد کردم. شاید اگر از همان اول به خودم فشار میآوردم چون عادت نداشتم زود خسته میشدم و دست از کار میکشیدم. در دوران عید ساعت مطالعهام به 12 ساعت رسید.
سال دوم از کلاسهای تقویتی هم استفاده کردی؟
هر کس باید روش خاص خودش را برای درس خواندن پیدا کند. من باید خودم درسها را میخواندم و میفهمیدم. در ریاضی و فیزیک ضعیف بودم و نمراتم در کنکور سال اول در این درسها منفی شد. برای این دو درس به کلاس رفتم اما با خودم قرار گذاشتم که به کلاس اکتفا نکنم و خودم آنها را درک کنم. آزمون و کلاس نقش کمککننده داشتند و این خود من بودم که نقش اصلی را در فهمیدن و درک این دو درس داشتم.
در سال دوم چه تغییراتی در روش مطالعهات ایجاد کردی؟
برنامهی اصلی من برنامهی راهبردی کانون بود. در وقتهای اضافه هم برای کلاسهای تقویتی درس میخواندم و تمرین میکردم. برای من که این دو درس را کنار گذاشته بودم کوچکترین نتیجهی مثبت برایم انگیزهبخش بود. من که همیشه فیزیک را صفر میزدم وقتی به 40 درصد رسانده بودم خیلی روحیه گرفتم. در اولین آزمونها نمراتم کم بود اما در کنکور تمام درصدهایم را به 60 تا 80 درصد رساندم.
در زیست و شیمی چگونه بودی؟
به درس زیست و شیمی علاقه داشتم اما چون پایهام قوی نبود سال اول آن طور که میخواستم نتیجه نگرفتم. برای سال دوم تصمیم گرفتم خودم بخوانم و با برنامهی آزمونها پیش بروم
.
یادت میآید در چه بازهای به نقطهی اوج خودت در آزمونها رسیدی؟
در بهمنماه ترازم 7200 شد و خیلی روحیه گرفتم. سال دوم احساس متفاوتی داشتم. شبها از خستگی زود خوابم میبرد اما احساس خوبی داشتم که دارم به هدفم نزدیک میشوم. وقتی نتایجم رو به رشد بود حال خوبی داشتم و از درس خواندن لذت میبردم. سال دوم یاد گرفتم که زندگی بالا و پایین دارد و همیشه قرار نیست رشد کنم. من سال دوم بارها افت کردم. تا عید ترازم به 7300 رسید اما اواسط فروردینماه مشکلی برایمان پیش آمد که روحیهام را خراب کرد و ساعت مطالعهام پایین آمد. دیگر حوصلهی درس خواندن نداشتم و ازطرفی از اینکه افت میکردم حالم بدتر میشد. این موضوع تا شب کنکور هم با من بود و ذهنم را آشفته کرده بود و نمیتوانستم مثل قبل درس بخوانم. حتی روحیهام باعث شده بود مدام مریض شوم. همه چیز برایم سخت شده بود. من به چنین مشکلاتی عادت نداشتم و این مشکل به طور کل مرا به هم ریخته بود.
در آزمونهای جامع هم شرکت کردی؟
بله؛ ترازم حدود 6800 شد.
با وجود این مشکلاتی که میگویی حتی تا شب کنکور هم با آن دست به گریبان بودی روز کنکور را چگونه گذراندی؟
صبح کنکور اصلاً حال خوبی نداشتم. اعتمادبهنفسم را از دست داده بودم و نگران بودم که نتیجهام مثل سال گذشته شود. تا کنکور هر چه خوانده بودم جمعبندی کرده بودم و البته برخی مباحث را هم نرسیدم بخوانم. در جلسهی کنکور واقعاً حالم بد بود و ناامید بودم. اگر به خودم مسلط بودم حتماً نتیجهی بهتری میگرفتم. بیشترین نگرانیام وقتی بود که داشتم به سؤالات دین و زندگی جواب میدادم. نمرهام در این درس خیلی کم شد در حالی که در آزمونها نقطهی قوتم بود. وجود مشکلات در زندگی طبیعی است و باید آن را قبول کرد. با دوستانم که صحبت میکردم هر کدام در سال کنکور با مشکلی مواجه بودند. این ما هستیم که باید طبیعت زندگی را بشناسیم و در برابر مشکلات روحیهمان را حفظ کنیم. به هر حال بعد از دفترچهی عمومی به خودم گفتم دیگر بس است و از این بدتر نمیشود و باید تمام تلاشم را بکنم. در اختصاصیها هر چه بلد بودم جواب دادم و به اضطرابم کمتر فکر میکردم. وقتی از جلسه بیرون آمدم کنکور برایم آسان نبود اما وقتی میدیدم اطرافیانم راضی هستند دوباره حالم بد شد. خانوادهام هم که حالم را دیدند آنها هم نگران شدند. خوشبختانه وقتی نتایج اعلام شد خیلی خوشحال شدم و متوجه شدم نباید خودم را با کسی مقایسه میکردم.
در حال حاضر که دانشجوی پزشکی هستی چه احساسی داری؟
راهی که در آن قدم گذاشتهام خیلی سخت است اما راضی هستم. احساس میکنم راهی است که خودم انتخاب کردهام و مسئولیت آن را هم بر عهده میگیرم. اتفاقات سال کنکور باعث شد اعتمادبهنفس پیدا کنم و باور کنم که اگر بخواهم و تلاش کنم میتوانم.
چه صحبتی داری برای کسانی که مثل تو پشت کنکور ماندهاند؟
کسی که میخواهد دوباره کنکور بدهد بیش از هر چیز به روحیه نیاز دارد. من با معدل 16 تصمیم گرفتم دوباره در کنکور شرکت کنم و اکنون جزء دانشجویان برتر کلاس هستم.