آرزو ها و خواسته های بشر از کجا منشا می گیرند؟

  • شروع کننده موضوع sabz
  • تاریخ شروع

اگه پرنده نبود آرزوی پرواز کردن داشتیم؟

  • شاید باز هم این آرزو رو داشتیم، مثل تصوراتی که خارج از ذهن ما وجود ندارن...

    رای‌ها: 34 87.2%
  • نه نداشتیم، از کجا می فهمیدیم میشه پرواز کرد؟:/

    رای‌ها: 5 12.8%

  • رای‌دهندگان
    39
  • شروع کننده موضوع
  • #1

sabz

مهمان
یادمه چند وقت پیش یه جا یه جمله ای رو خوندم...نوشته بود:
اگه رو زمین هیچ موجود پرواز کننده ای نبود، ما باز هم آرزو می کردیم پرواز کنیم؟
این همیشه برام سؤال بوده، که مثلا ما میتونیم چیزی رو تصور کنیم و بخوایم که وجود نداره؟
یعنی منظورم اینه که خواسته های ما از حواس ما منشا می گیره یا نه؟
ممکنه موضوع بی فایده ای باشه و حتی پرت و پلا... ولی میخوام بپرسم که شما چه فکری می کنید.
در مورد این سؤال، و سؤالاتی که به دنبالش میاد.
خیلی چیز ها ممکن بود وجود داشته باشه که چون وجود نداره وجود نداره. منظورم اینه که یه سری محدودیت ها برای افکار ما هست... ذهن تا کجا میتونه پیش بره؟
مثلا همین سؤال، به نظر شما اگه نه پرنده و نه حشره و نه حتی هیچ چیزی که بتونه پرواز کنه بین موجودات نبود، بازم بشر این آرزو رو داشت که بتونه با بال هاش بپره؟ تصوری از موجوداتی مثل فرشته های بال دار به ذهن ما می رسید؟ افسانه هایی مبتنی بر پرواز کردن آدم ها توی فرهنگ های مختلف شکل می گرفت؟ یا مثلا به ذهن هیکاروس و پدرش می رسید که برای فرار کردن از زندان بال بسازن؟:) یا اینکه اصلا هواپیما اختراع میشد؟ شاید هواپیما هم اختراع نمی شد.
میشه یه جور دیگه این سؤال رو مطرح کرد، ادراکات حسی، مثال ها رو توی ذهن ما میسازن یا اینکه مثال ها از قبل توی ذهن ما وجود دارن؟ ممکنه مطرح کنید که ما به خیلی چیزها فکر کنیم که از طریق حواس مشاهده و درکشون نکردیم. ولی گفته میشه که اون ها هم تصاویر و تصورات مرکب هستن. مثلا همین فرشته هایی که ما توی ذهن خودمون ساختیم از ترکیب کردن انسان و پرنده شکل گرفته... یا مثلا صحبت کردن حیوانات و جمادات توی قصه ها از اینجاست که ما تصور صحبت کردن انسان ها رو با وجود اون ها ترکیب کردیم. ممکنه خیلی هامون توی بچگی آرزو کرده باشیم که ای کاش خودکاری بود که مشق های ما رو می نوشت:) بله، این آرزوی ما وجود خارجی نداره. اما بر مبنای ادراکات حسی بنا شده، یعنی ترکیب کردن مفهوم خودکار با اون عملی که خودمون انجام میدادیم یعنی نوشتن مشق هامون:) یا خیلی از مثال های دیگه... شخصی که نابیناست و تصوری از رنگ نداره میتونه به رنگ فکر کنه؟ چه چیزی افکار ما رو شکل میده؟
نتونستم درست و منطقی توضیح بدم. منظورم اینه که منشأ آرزو های ما کجاست؟ میشه به خیلی چیز ها ربطش داد... ولی تا کجا میتونیم فکر رو گسترش بدیم؟
بدون حواس میشه فکر رو به وجود آورد؟ مثلا فرض کنید من آدمیم که هم نابیناست هم ناشنواست هم بقیه ی حواس پنجگانه رو نداره ( این فقط یه فرضه بعیده همچین موجودی زنده بمونه) اون وقت من میتونم احساسات و افکار داشته باشم؟ چون درکی از خودم ندارم حتی میتونم وجود داشته باشم؟ توی فصل حواس کتاب فیزیولوژی جانوری کمپبل نوشته بود که اگه درختی توی جنگل بیفته و جانوری نباشه که صدای افتادنش رو بشنوه نمیشه گفت که صدا وجود داره...
این چیه که باعث میشه من به مسئله ای فکر کنم و یا از چیزی بترسم یا چیزی رو بخوام. چه چیزی ترس های ما رو شکل میده؟ ذهنیاتی که بشر برای خودش ساخته از کجا میاد؟ اشیا خارج از حواس ما وجود دارند؟ من اگه نمی تونستم وجود خودم رو حس و مشاهده کنم وجود داشتم؟ تصور وجود خدا چه طور توی ذهن بشر شکل گرفته؟ آرزوی بهشت و ترس از جهنم چه طور شکل گرفته؟ رؤیا ها و خیالات از کجا توی ذهن انسان سرازیر میشن؟...
منشأ خواسته های بشر چیه؟
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,487
امتیاز
70,731
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
طبق این حرفت ، وجود خدا ، مستقل از صفاتش چطور برای انسان قابل درک و تصور شده؟
 

Iman Rage

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
608
امتیاز
17,731
نام مرکز سمپاد
نه اینور نه اونور
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1394
یادمه چند وقت پیش یه جا یه جمله ای رو خوندم...نوشته بود:
اگه رو زمین هیچ موجود پرواز کننده ای نبود، ما باز هم آرزو می کردیم پرواز کنیم؟
این همیشه برام سؤال بوده، که مثلا ما میتونیم چیزی رو تصور کنیم و بخوایم که وجود نداره؟
یعنی منظورم اینه که خواسته های ما از حواس ما منشا می گیره یا نه؟
ممکنه موضوع بی فایده ای باشه و حتی پرت و پلا... ولی میخوام بپرسم که شما چه فکری می کنید.
در مورد این سؤال، و سؤالاتی که به دنبالش میاد.
خیلی چیز ها ممکن بود وجود داشته باشه که چون وجود نداره وجود نداره. منظورم اینه که یه سری محدودیت ها برای افکار ما هست... ذهن تا کجا میتونه پیش بره؟
مثلا همین سؤال، به نظر شما اگه نه پرنده و نه حشره و نه حتی هیچ چیزی که بتونه پرواز کنه بین موجودات نبود، بازم بشر این آرزو رو داشت که بتونه با بال هاش بپره؟ تصوری از موجوداتی مثل فرشته های بال دار به ذهن ما می رسید؟ افسانه هایی مبتنی بر پرواز کردن آدم ها توی فرهنگ های مختلف شکل می گرفت؟ یا مثلا به ذهن هیکاروس و پدرش می رسید که برای فرار کردن از زندان بال بسازن؟:) یا اینکه اصلا هواپیما اختراع میشد؟ شاید هواپیما هم اختراع نمی شد.
میشه یه جور دیگه این سؤال رو مطرح کرد، ادراکات حسی، مثال ها رو توی ذهن ما میسازن یا اینکه مثال ها از قبل توی ذهن ما وجود دارن؟ ممکنه مطرح کنید که ما به خیلی چیزها فکر کنیم که از طریق حواس مشاهده و درکشون نکردیم. ولی گفته میشه که اون ها هم تصاویر و تصورات مرکب هستن. مثلا همین فرشته هایی که ما توی ذهن خودمون ساختیم از ترکیب کردن انسان و پرنده شکل گرفته... یا مثلا صحبت کردن حیوانات و جمادات توی قصه ها از اینجاست که ما تصور صحبت کردن انسان ها رو با وجود اون ها ترکیب کردیم. ممکنه خیلی هامون توی بچگی آرزو کرده باشیم که ای کاش خودکاری بود که مشق های ما رو می نوشت:) بله، این آرزوی ما وجود خارجی نداره. اما بر مبنای ادراکات حسی بنا شده، یعنی ترکیب کردن مفهوم خودکار با اون عملی که خودمون انجام میدادیم یعنی نوشتن مشق هامون:) یا خیلی از مثال های دیگه... شخصی که نابیناست و تصوری از رنگ نداره میتونه به رنگ فکر کنه؟ چه چیزی افکار ما رو شکل میده؟
نتونستم درست و منطقی توضیح بدم. منظورم اینه که منشأ آرزو های ما کجاست؟ میشه به خیلی چیز ها ربطش داد... ولی تا کجا میتونیم فکر رو گسترش بدیم؟
بدون حواس میشه فکر رو به وجود آورد؟ مثلا فرض کنید من آدمیم که هم نابیناست هم ناشنواست هم بقیه ی حواس پنجگانه رو نداره ( این فقط یه فرضه بعیده همچین موجودی زنده بمونه) اون وقت من میتونم احساسات و افکار داشته باشم؟ چون درکی از خودم ندارم حتی میتونم وجود داشته باشم؟ توی فصل حواس کتاب فیزیولوژی جانوری کمپبل نوشته بود که اگه درختی توی جنگل بیفته و جانوری نباشه که صدای افتادنش رو بشنوه نمیشه گفت که صدا وجود داره...
این چیه که باعث میشه من به مسئله ای فکر کنم و یا از چیزی بترسم یا چیزی رو بخوام. چه چیزی ترس های ما رو شکل میده؟ ذهنیاتی که بشر برای خودش ساخته از کجا میاد؟ اشیا خارج از حواس ما وجود دارند؟ من اگه نمی تونستم وجود خودم رو حس و مشاهده کنم وجود داشتم؟ تصور وجود خدا چه طور توی ذهن بشر شکل گرفته؟ آرزوی بهشت و ترس از جهنم چه طور شکل گرفته؟ رؤیا ها و خیالات از کجا توی ذهن انسان سرازیر میشن؟...
منشأ خواسته های بشر چیه؟
متشکر از توضیحاتت که پیام فلسفه هیوم را به خوبی منتقل کرد.هیوم همون طور ک میدونیم به خدا اعتقاد نداشت و بهشت و جهنم و فرشتگان را همگی تصور مرکب بشر میدانست.
اما سوال این است که اگر من بشری باش که هیچ ادراکی از دنیای پیرامون نداشته باشم،آیا متوجه وجود داشتن خود هستم؟
اگر جواب سوال بالا آری هست، میتوان گفت ادراکات ما آمیخته ای از عقل و تجربه است
کسی که میگوید شک می کنم پس هستم به نظر نمیاد از ادراکات بیرونی جهت استنباط گزاره استفاده کرده باشه.
در نهایت به کسی که راه میانه رو انتخاب میکنه و میگه اگر عقل چشم هست،احساسات و عواطف همچون عینک هست نیز باید پاسخ داد...
 

Iman Rage

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
608
امتیاز
17,731
نام مرکز سمپاد
نه اینور نه اونور
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1394
و ما انسان ها چون ذاتن کمال گرا هستیم

میشه در مورد این « ذاتا کمال گرا بودن » بیشتر توضیح بدید لطفا... این « ذاتا » کمال گرا بودن که توی خیلی از استدلال ها مطرح میشه چه طوریه. مثلا توی کتاب دینی امسال ما چند جای مختلف از ذاتا بی نهایت طلب بودن انسان، ذاتا کمال گرا بودن انسان، گرایش ذاتی انسان به نیکی، فطرت خداشناس و ... هزار تا « ذات » دیگه نام برده. در مورد مفهوم این «ذات» من سؤال دارم.


اما سوال این است که اگر من بشری باش که هیچ ادراکی از دنیای پیرامون نداشته باشم،آیا متوجه وجود داشتن خود هستم؟
اگر جواب سوال بالا آری هست، میتوان گفت ادراکات ما آمیخته ای از عقل و تجربه است
کسی که میگوید شک می کنم پس هستم به نظر نمیاد از ادراکات بیرونی جهت استنباط گزاره استفاده کرده باشه.
در نهایت به کسی که راه میانه رو انتخاب میکنه و میگه اگر عقل چشم هست،احساسات و عواطف همچون عینک هست نیز باید پاسخ داد...[/QUOTE]


گفتید آمیخته ای از عقل و تجربه... یه شخص بدون حواس پنجگانه مادرزاد میتونه از نورون های خاکستری قشر مغزش برای تحلیل موضوعات استفاده کنه؟ که قطعا موضوعی براش وجود نداره. در مورد احساسات هم این شخص به چه چیز باید احساساتی داشته باشه؟ با فرض زنده بودن این شخص، میتونیم از وجودش ( منظورم حیات نیست) اطمینان داشته باشیم؟ ( دقیقا مثل صدای افتادن درختی که کسی اون رو نمی شنوه) اینجا سؤال از تأثیر عقل و عواطف روی درک شخص نبود. منظورم این بود که تجربیات چه قدر روی عقل و عواطف اثرگذار هستن... توضیحتون رو نفهمیدم.[/QUOTE]
اگر کسی حواس 5گانه نداشته باشد اما باز هم میفهمد که وجود دارد!
 
ارسال‌ها
17
امتیاز
31
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سدوم
سال فارغ التحصیلی
1400
طبق این حرفت ، وجود خدا ، مستقل از صفاتش چطور برای انسان قابل درک و تصور شده؟
خب انسان به هر دلیلی دوست نداشته که قبول کنه طبیعت خیلی از اون قوی تره و برای اینکه با این مشکل کنار بیاد مفهوم قدرتی بزرگ و پشتیبانو ساخته که توی آئین های مختلف این قدرت یا طبیعته یا هر خدای دیگه ای که ساخته شده و توی مذهب های مختلف هست و خب تمام چیزهایی که لازم داشته رو بهش نسبت داده که درواقع به نظرم تمام این صفت ها کامل شده صفات انسانی ان مثلا اگه ما از گرسنگی میمیریم خدایی ساختیم که مشکلی با گرسنگی نداره
 
ارسال‌ها
17
امتیاز
31
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سدوم
سال فارغ التحصیلی
1400
متشکرم و موافقم. اما موضوع اصلی این نبود بلکه سوال در واقع اینجاست که از دیدگاه شما آیا قادر هستیم چیزی رو متصور بشیم که در واقع در حکم کامل کننده نقص های ما نباشه بلکه صرفا از یه سری تخیلات بدون حواس منشاء گرفته باشه؟ یا همون سوال اصلی تاپیک درباره اینکه آیا آرزوی پرواز بدون درک حسی از وجود پرنده ی پرواز کننده امکان پذیره یا اینکه نمیشه؟
خوب نه امکان نداره ما چیزی رو حس نکنیم و اثری از اون در ما وجود داشته باشه و در پرواز پرنده ما اگه پرواز پرنده رو هم ندیده بودیم بازم میتونستیم معلق بودن در هوا رو تصور کنیم چون ما قدرت جدا شدن از زمین رو دیده بودیم و پرواز پرنده تنها روشیه برای این کار
 

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,409
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
به نظر من اگه هیچ موجود پرنده ای وجود نداشت ولی انسان احساس نیاز به پرواز کردن پیدا میکرد، قطعا پرواز تحقق پیدا میکرد شاید حتی به صورت های دیگه ای. خب خیلی چیزا هست که انسان مشاهده نکرده و اختراع کرده و بر اساس نیاز بوده نه مشاهده. ساختن ماشین حساب به عنوان یه مثال خیلی ساده الهام گرفته از پدیده ی طبیعی نبوده. حتی شمارش برگرفته از مشاهده نبوده. انسان احساس نیاز کرده که مثلا تعداد گوسفندهاشو بدونه و واسه همین چیزی به نام شمارش اختراع کرده.
به نظرم آرزوها همه از احساس نیاز نشات میگیره. ما احساس تشنگی میکنیم و برای همین آب میخوریم. به این دلیل آب نمیخوریم چون میبینیم آب وجود داره! یا اتوموبیل الهام گرفته از چیزی نیست. و بر گرفته از حواس هم نیست. برگرفته از احساس نیاز به ابزاری هست که به جای اینکه راه بریم یه چیزی ما رو حمل کنه. در نتیجه پرواز کردن هم نتیجه ی این نبوده که چون پرنده ها پرواز میکنن ما هم پرواز کنیم. همون طور که خیلی چیزا رو تو طبیعت میبینیم ولی دوست نداریم اون کار رو انجام بدیم. مثلا میبینیم خرس خواب زمستونی داره ولی تاحالا هیچ کس همچین کاری نکرده. - البته شخصا خیلی دوست دارم خواب زمستونی رو تجربه کنم ولی فک نمیکنم کسی تا حالا براش اتفاق افتاده باشه و عملی کرده باشه!-
خلاصه:D آرزوها ناشی از احساس نیاز هستن و نه مربوط به حواس پنجگانه.
تصور خدا هم کاملا براساس احساس نیاز انسان به یه قدرت ما فوق همه چیز شکل گرفته. همون طور که تمدن های اولیه بشری مثلا برای پیروزی در جنگ برای خداشون قربانی میدادن و... و این تصور از خدا هم با پیشرفت تمدن و رشد فکر بشری رشد کرد و به یکتاپرستی ختم شد. البته اخیرا به چیزای دیگه هم رسیده که اونام با توجه به نیاز همون کسایی بوده که این نوع پرستش ها رو روی کار آوردن.
 

Asinus

کازمو ، عزازیل مزمل
ارسال‌ها
289
امتیاز
852
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک جنگلی 1.5
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1400
به نظر من اگه هیچ موجود پرنده ای وجود نداشت ولی انسان احساس نیاز به پرواز کردن پیدا میکرد، قطعا پرواز تحقق پیدا میکرد شاید حتی به صورت های دیگه ای. خب خیلی چیزا هست که انسان مشاهده نکرده و اختراع کرده و بر اساس نیاز بوده نه مشاهده. ساختن ماشین حساب به عنوان یه مثال خیلی ساده الهام گرفته از پدیده ی طبیعی نبوده. حتی شمارش برگرفته از مشاهده نبوده. انسان احساس نیاز کرده که مثلا تعداد گوسفندهاشو بدونه و واسه همین چیزی به نام شمارش اختراع کرده.
به نظرم آرزوها همه از احساس نیاز نشات میگیره. ما احساس تشنگی میکنیم و برای همین آب میخوریم. به این دلیل آب نمیخوریم چون میبینیم آب وجود داره! یا اتوموبیل الهام گرفته از چیزی نیست. و بر گرفته از حواس هم نیست. برگرفته از احساس نیاز به ابزاری هست که به جای اینکه راه بریم یه چیزی ما رو حمل کنه. در نتیجه پرواز کردن هم نتیجه ی این نبوده که چون پرنده ها پرواز میکنن ما هم پرواز کنیم. همون طور که خیلی چیزا رو تو طبیعت میبینیم ولی دوست نداریم اون کار رو انجام بدیم. مثلا میبینیم خرس خواب زمستونی داره ولی تاحالا هیچ کس همچین کاری نکرده. - البته شخصا خیلی دوست دارم خواب زمستونی رو تجربه کنم ولی فک نمیکنم کسی تا حالا براش اتفاق افتاده باشه و عملی کرده باشه!-
خلاصه:D آرزوها ناشی از احساس نیاز هستن و نه مربوط به حواس پنجگانه.
تصور خدا هم کاملا براساس احساس نیاز انسان به یه قدرت ما فوق همه چیز شکل گرفته. همون طور که تمدن های اولیه بشری مثلا برای پیروزی در جنگ برای خداشون قربانی میدادن و... و این تصور از خدا هم با پیشرفت تمدن و رشد فکر بشری رشد کرد و به یکتاپرستی ختم شد. البته اخیرا به چیزای دیگه هم رسیده که اونام با توجه به نیاز همون کسایی بوده که این نوع پرستش ها رو روی کار آوردن.
توی منشا اختراعات بشر با موازی موافقم
آره در واقع اختراعات ناشی از نیاز بشره.
اگر چیزی در طبیعت باشه که انسان بتونه ازش ایده برداری کنه چه بهتر ولی اگه نباشه باز هم بشر اون رو اختراع میکنه همین مسئله پرواز در واقع اگر هیچ موجود پرنده ای نبود شاید کار کمی سخت میشد ولی باز هم ‌وسیله ای برای پرواز اختراع میشد. همانطور که ما توی طبیعت هیچ جاندار فضا پیمایی نداریم که از جو خارج بشه ولی انسان تونست فضا پیما ها رو اختراع کنه
ولی خب همونطور که خودت پرسیدی نیاز های (به گفته خودت خواسته ها) ما ناشی از حواسمون هست یا نه ؟؟ دلیلی نمیبینم نباشه. اون انسان بدون حواسی که مجسم کردی نه نیازی به پرواز داره نه نیازی به چیز هایی که ما نیاز نداریم (البته به جز نیاز های بنیادی مثل آب و غذا که اون نیاز ها رو میشه گفت فارق از حواسمون هستن ولی خب فرگشت این نیاز ها رو هم به حواسمون مرتبط کرده مثل احساس تشنگی)
البته از دیدی دیگه میتونیم بگیم نیاز هامون دلیل احساس هامونه وگرنه چرا حواس ما در طی تکامل به وجود اومدن
درواقع در جمع بندیش میشه گفت. نیاز ها دلیل وجود یک سری از حواس هستن که خودشون دلیل یکسری نیاز دیگن
یا مثلا به ذهن هیکاروس و پدرش می رسید که برای فرار کردن از زندان بال بسازن؟
چرا ایکاروس و پدرش به فکر شون رسید که بال بسازن ؟؟ چون به بال نیاز داشتن
توی فصل حواس کتاب فیزیولوژی جانوری کمپبل نوشته بود که اگه درختی توی جنگل بیفته و جانوری نباشه که صدای افتادنش رو بشنوه نمیشه گفت که صدا وجود داره...
این مثال کتاب کمپبل از یه کشیش فیلسوف بود اگر اشتباه نکنم برکلی. به طور کلی تر فلسفه برکلی این بود که شرط وجود هر چیزی اینه که حواس بشر اون چیز رو درک کنه. ولی خب به نظرم بهش نقد وارده. از نظر من اون چیز وجود داره ولی بشر نمیتونه با حواسش اونو درک کنه. مثلا در گذشته بشر نمیتونست با حواسش سلول ها درک کنه ولی امروزه میتونه . خب ما میتونیم بگیم که اون موقع سلولی وجود نداشت؟؟یا اون زمان که پلوتو رو کشف نکرده بودن وجود نداشت یا همین مسئله جهان های موازی .بشر امروزه توانایی ادراک و مشاهدشو نداره ولی دلیلی بر رد وجودش نمیشه
این چیه که باعث میشه من به مسئله ای فکر کنم و یا از چیزی بترسم یا چیزی رو بخوام. چه چیزی ترس های ما رو شکل میده؟
فک کنم این مثال خوبی باشه برای برگشت به بحث اصلی
ترس طی تکامل به وجود اومده یعنی موجودات نیاز بود که از چیز هایی که زندگیشونو در خطر قرار میده بترسن . حالا این ترس هم دلیلی میشه که انسان بیاد و چیزی بیافرینه که از ترسش دوری کنه اگه چیزی برای الگو برداری در طبیعت پیدا میکرد چه بهتر اگر نه مجبور میشد از حواسش استفاده کنه و خودش ایده بده
در واقع ما اینجا یه نیاز داریم که یک احساس رو ایجاد میکنه. این احساس هم نیاز به اختراع رو ایجاد میکنه. حالا نقش اون الگویی که در طبیعت وجود داره چیه ؟؟؟ کاتالیز کردن این فر آیند
ببخشید یکم و طولانی و درهم بر هم شد . من عادت دارم همه چی رو حد اکثر در دو جمله بگم پس یکم حق بدید بهم:D
 
آخرین ویرایش:

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
به نظر من، نه تنها ارزوهای ما، بلکه کل ادراکات ما منشاء بیرونی دارن. یعنی تا نباشد چیزکی ما هم نخواهیم چیزها
هیچکس ارزوی "شسسثثهت" نداره و یا دوس نداره بره "بثثبحکر" و یا حتی هر روز "ذبنسیبمق" بکنه، چون تا حالا ما به ازایی برای کلماتی که گفتم ندیده! کلا انسان تا چیزی رو نبینه هیچ درکی ازش نداره، چه برسه بخواد ارزوش کنه!
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,489
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
به نظر من، نه تنها ارزوهای ما، بلکه کل ادراکات ما منشاء بیرونی دارن. یعنی تا نباشد چیزکی ما هم نخواهیم چیزها
هیچکس ارزوی "شسسثثهت" نداره و یا دوس نداره بره "بثثبحکر" و یا حتی هر روز "ذبنسیبمق" بکنه، چون تا حالا ما به ازایی برای کلماتی که گفتم ندیده! کلا انسان تا چیزی رو نبینه هیچ درکی ازش نداره، چه برسه بخواد ارزوش کنه!
من با حرفت موافق نیستم
به نظر من نصور انسان خیلی خیلی فراتر از چشمشه
یه مثال، ما هممون تو بچگی دوستایی داشتیم که وجود خارجی نداشتن، با شکل های عجیب غریب
ما همچین موجوداتی رو دیده بودیم که تصورشون کردیم؟!
چرا دوربین عکاسی یا فیلمبرداری اختراع شد؟! مگه تا حالا آدم ها دیده بودن که چیزی عکس یا فیلم بگیره؟!
یا همین موضوع سفر در زمان و خیلی موضوعات دیگه
ما خیلی چیزها رو ندیدیم ولی قدرت تخیلمون انقدر بالاست که میتونیم بسازیمش
وقتی قدرت تخیل داریم پس میتونیم چیزی که وجود نداره رو‌ هم آرزو کنیم
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
من با حرفت موافق نیستم
به نظر من نصور انسان خیلی خیلی فراتر از چشمشه
یه مثال، ما هممون تو بچگی دوستایی داشتیم که وجود خارجی نداشتن، با شکل های عجیب غریب
ما همچین موجوداتی رو دیده بودیم که تصورشون کردیم؟!
چرا دوربین عکاسی یا فیلمبرداری اختراع شد؟! مگه تا حالا آدم ها دیده بودن که چیزی عکس یا فیلم بگیره؟!
یا همین موضوع سفر در زمان و خیلی موضوعات دیگه
ما خیلی چیزها رو ندیدیم ولی قدرت تخیلمون انقدر بالاست که میتونیم بسازیمش
وقتی قدرت تخیل داریم پس میتونیم چیزی که وجود نداره رو‌ هم آرزو کنیم

درباره ی موجودات خیالی(که من تجربه شو نداشتم) از روی کارتون ها
دوربین عکاسی، از روی دیدن تصویر خود در اب و نقاشی کشیدن
دوربین فیلمبرداری، از روی تخیل و یا خواب دیدن
سفر در زمان، از روی قصه هایی که شنیدیم و دلمون میخواست بریم توی اون زمان... و قاعدتا بعدش فکر کردیم از اون یکی جهت حرکت کنیم تو محور زمان

این مثالهارو نوشتم، نه که دلایلش فقط یا دقیقا همینه. بلکه خواستم بگم امکان نداره هیچ چیزی پیدا بشه که ربطی به دنیای واقعی نداشته باشه و از اون الگو نگرفته باشه(حتی همون قدرت خواب دیدن یا تخیل کردن رو هم من جزو دنیای واقعی میدونم. بعنوان یکی از عملکرد های مغز). و برای همین 3 تا کلمه ی الکی نوشتم که بگم، هیچکس هیچ تصوری از اون کلمات نداره، چون تا حالا چیزی در دنیای واقعی نبوده که نسبت بدیم به این کلمات.

اگر همچنان مصری قبول نکنی، یه مثالی بزن از ارزوهات که هیچکس تا حالا ندیده باشه و نتونه به دنیای واقعی ربط بده(مثلا نیا بگو فیل 10 پا ... چون امثال اینارو همه دیدیم تو کارتون ها...بلکه یه چیزی بگو کلا در مغز ما نگنجه! فرضا بیا از یه جسم 4 بعدی مثال بزن! یا اصلا جسم 2 بعدی! جسم بدون عمق!! میشه اصلا تصورش کرد؟ امکان نداره هیچکس بتونه جسم بدون عمق تصور کنه)
 

HeiSenberG

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
339
امتیاز
2,063
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
1399
درباره ی موجودات خیالی(که من تجربه شو نداشتم) از روی کارتون ها
دوربین عکاسی، از روی دیدن تصویر خود در اب و نقاشی کشیدن
دوربین فیلمبرداری، از روی تخیل و یا خواب دیدن
سفر در زمان، از روی قصه هایی که شنیدیم و دلمون میخواست بریم توی اون زمان... و قاعدتا بعدش فکر کردیم از اون یکی جهت حرکت کنیم تو محور زمان

این مثالهارو نوشتم، نه که دلایلش فقط یا دقیقا همینه. بلکه خواستم بگم امکان نداره هیچ چیزی پیدا بشه که ربطی به دنیای واقعی نداشته باشه و از اون الگو نگرفته باشه(حتی همون قدرت خواب دیدن یا تخیل کردن رو هم من جزو دنیای واقعی میدونم. بعنوان یکی از عملکرد های مغز). و برای همین 3 تا کلمه ی الکی نوشتم که بگم، هیچکس هیچ تصوری از اون کلمات نداره، چون تا حالا چیزی در دنیای واقعی نبوده که نسبت بدیم به این کلمات.

اگر همچنان مصری قبول نکنی، یه مثالی بزن از ارزوهات که هیچکس تا حالا ندیده باشه و نتونه به دنیای واقعی ربط بده(مثلا نیا بگو فیل 10 پا ... چون امثال اینارو همه دیدیم تو کارتون ها...بلکه یه چیزی بگو کلا در مغز ما نگنجه! فرضا بیا از یه جسم 4 بعدی مثال بزن! یا اصلا جسم 2 بعدی! جسم بدون عمق!! میشه اصلا تصورش کرد؟ امکان نداره هیچکس بتونه جسم بدون عمق تصور کنه)
X آرزو داره عشق رو تجربه کنه.
عشق نوعی تجربه‌‌ی آگاهانه است که کاملا ذهنیه‌. شاید وقتی می‌گیم قنطروس (تو هری پاتر سانتور بود) چیزای واقعی که قبلا دیدیم (بدن اسب و بدن انسان) رو تو ذهنمون باهم ترکیب کنیم ولی مفاهیم انتزاعی که فقط قابل تجربه هستن مابه ازای بیرونی ندارن رو نه.
 

A M I N

به یاد دارک لایت خدابیامرز
ارسال‌ها
3,903
امتیاز
37,842
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
از مشاهده.
نشون به نشونِ آرزو های بچگیمون.
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
X آرزو داره عشق رو تجربه کنه.
عشق نوعی تجربه‌‌ی آگاهانه است که کاملا ذهنیه‌. شاید وقتی می‌گیم قنطروس (تو هری پاتر سانتور بود) چیزای واقعی که قبلا دیدیم (بدن اسب و بدن انسان) رو تو ذهنمون باهم ترکیب کنیم ولی مفاهیم انتزاعی که فقط قابل تجربه هستن مابه ازای بیرونی ندارن رو نه.

خب خود تجربه هم یک ما به ازای بیرونی هست دیگه!
ما چیزی رو تجربه میکنیم که بشه تجربه اش کرد. درواقع حرف سر این هست که ایا میشه چیزی رو بدون هیچ ما به ازای بیرونی(یعنی به هیچ چیزی در دنیای واقعی نشه ربطش داد) ارزو کرد یا نه؟
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,489
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
خب خود تجربه هم یک ما به ازای بیرونی هست دیگه!
ما چیزی رو تجربه میکنیم که بشه تجربه اش کرد. درواقع حرف سر این هست که ایا میشه چیزی رو بدون هیچ ما به ازای بیرونی(یعنی به هیچ چیزی در دنیای واقعی نشه ربطش داد) ارزو کرد یا نه؟
اگر یه چیز بیرونی باشه، چرا همه تحربه اش نمیکنن؟!
چرا تجربه هرکس تو این مورد متفاوته؟!
در صورتی که هممون وقتی میگیم فیل یه چیز تصور میکنیم؟!
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
اگر یه چیز بیرونی باشه، چرا همه تحربه اش نمیکنن؟!
چرا تجربه هرکس تو این مورد متفاوته؟!
در صورتی که هممون وقتی میگیم فیل یه چیز تصور میکنیم؟!

فکر کنم داریم دچار سوتفاهم میشیم!
موضوع تاپیک این بود که ما کلا از عدم ارزوهامون به وجود میاد؟ یا یه چیزی شبیهش تو دنیای واقعی دیدیم؟(و مثال پرواز کردن بود)
منم گفتم هیچ چیزی رو نمیشه تصور کرد که تو دنیای واقعی وجود نداشته باشه، یا ربطی به دنیای واقعی نداشته باشه، و در مغز ما بگنجه!(مثال جسم 2 بعدی یا 4 بعدی رو زدم براش)

حالا این عشق هم یه چیزی هست که ما دیدیم. و شنیدیم. و شاید خودمونم تجربه کردیم. چیزی نیس که بگی عشق، بقیه بپرسن یعنی چی؟ میخورن یا میپوشن؟ تو جیب جا میشه یا نه؟

حرف من اینه. وگرنه نگفتم همه تجربه اش میکنن. گفتم قابل تجربه برای همه است!(ضمنا تجربه حتما نباید عینی باشه! یکی یه فیلم عاشقانه میبینه و تو خیالش خودشو جای یکی از شخصیت ها میذاره و یه تجربه ی خیالی ازش تجربه میکنه... بحث من سر اینا نیست. بحث من اینه یه چیزی رو کلا در عالم واقع ندیده باشی بعد ارزوش کنی...که میگم ناممکنه)
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,489
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
فکر کنم داریم دچار سوتفاهم میشیم!
موضوع تاپیک این بود که ما کلا از عدم ارزوهامون به وجود میاد؟ یا یه چیزی شبیهش تو دنیای واقعی دیدیم؟(و مثال پرواز کردن بود)
منم گفتم هیچ چیزی رو نمیشه تصور کرد که تو دنیای واقعی وجود نداشته باشه، یا ربطی به دنیای واقعی نداشته باشه، و در مغز ما بگنجه!(مثال جسم 2 بعدی یا 4 بعدی رو زدم براش)

حالا این عشق هم یه چیزی هست که ما دیدیم. و شنیدیم. و شاید خودمونم تجربه کردیم. چیزی نیس که بگی عشق، بقیه بپرسن یعنی چی؟ میخورن یا میپوشن؟ تو جیب جا میشه یا نه؟

حرف من اینه. وگرنه نگفتم همه تجربه اش میکنن. گفتم قابل تجربه برای همه است!(ضمنا تجربه حتما نباید عینی باشه! یکی یه فیلم عاشقانه میبینه و تو خیالش خودشو جای یکی از شخصیت ها میذاره و یه تجربه ی خیالی ازش تجربه میکنه... بحث من سر اینا نیست. بحث من اینه یه چیزی رو کلا در عالم واقع ندیده باشی بعد ارزوش کنی...که میگم ناممکنه)
بحث منم اینکه میگم ممکنه :)
 

wdr

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
426
امتیاز
1,828
نام مرکز سمپاد
hElLi
شهر
tEh
سال فارغ التحصیلی
86
بحث منم اینکه میگم ممکنه :)

من دیگه حرفی ندارم:))
خب من که تو پستای اولم گفتم. اگر ممکنه یه ارزویی بگید که از عدم اومده باشه! کسی نتونه بگه اینجاش که شبیه فلانه. اونجاشم شبیه بهمانه.
بکو و مارو حیرت زده کنX_X:O
 

Flying_girl

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
764
امتیاز
4,489
نام مرکز سمپاد
فرزانگان7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
مدال المپیاد
هیچ
دانشگاه
تربیت مدرس
رشته دانشگاه
پیشرانش
من دیگه حرفی ندارم:))
خب من که تو پستای اولم گفتم. اگر ممکنه یه ارزویی بگید که از عدم اومده باشه! کسی نتونه بگه اینجاش که شبیه فلانه. اونجاشم شبیه بهمانه.
بکو و مارو حیرت زده کنX_X:O
ما الان هرچی بگیم تو یه مثال براش میاری
هرچند مثال های قبلیت رو قبول ندارم
ولی برا تلویزیون چه حرفی داری؟!
لباس؟!
انسان اولیه مثل بقیه حیوان ها بود، چرا به فکر لباس افتاد؟! عین بقیه حیوان ها مو داشت چرا پوشش بیشتر که با برگ برا خودش درست کرد؟!
 
بالا