زیبا ترین متن هایی که تا حالا نوشته اید.

  • شروع کننده موضوع poet
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #1

poet

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
5
امتیاز
34
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
هنگامی که مهر شما را فرا می خواند از پی اش بروید.
اگر چه راهش دشوار و ناهموار است.
و چون بال هایش شما را در بر می گیرند وابدهید.
اگر چه شمشیري در میان پرهایش نهفته باشد و شما را زخم برساند.
و چون با شما سخن میگوید او را باور کنید.
اگر چه صدایش رویاهاي شما را بر هم زند چنان که باد شمال باغ را ویران میکند.
زیرا که مهر در همان دمی که تاج بر سر شما می گذارد شما را مصلوب میکند همچنان که می پروراند
هرس میکند.
همچنان که از قامت شما بالا می رود و نازك ترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند نوازش
میکند.
و به ریشه هاتان که در خاك چنگ انداخته اند فرود می آید و انها را تکان می دهد.
شما را مانند بافه ها جو در بغل می گیرد.
شما را می کوبد تا برهنه کند.
شما را می بیزد تا از خس جدا سازد.
شما را می ساید تا سفید کند.
شما را می روزد تا نرم شوید و انگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا نان مقدس شوید برخوان
مقدس خداوند.
همه ي این کارها را مهر با شما میکند تا رازهاي دل خود را بدانید و با این دانش به پاره اي از دل
زندگی مبدل شوي.
اما اگر از روي ترس فقط در پی آرام مهر و لذت مهر باشید
پس آنگاه بهتر آن است که تن برهنه ي خود را بپوشانید و از زمین خرمن کوبی مهر دور شوید
و به آن جهان بی فصل بروید که در ان می خندید اما نه خنده ي تمام را و می گریید اما نه تمام اشک
را.
مهر چیزي نمی دهد مگر خود را و چیزي نمی گیرد مگر خود را.
مهر تصرف نمی کند و به تصرف در نمی آید
زیرا که مهر بر پایه ي مهر پایدار است.
هنگامی که مهر می ورزید می گویید " خدا در دل من است " بگویید " من در دل خدا هستم".
و گمان مکنید که می توانید مهر را راه ببرید زیرا مهر اگر شما را سزاوار بشناسد شما را راه خواهد برد.
مهر خواهشی جز این ندارد که خود را تمام سازد.
اما اگر مهر می ورزید و شما را باید که خواهشی داشته باشید زنهار که خواهش ها این ها باشند:
آب شدن،چنان جویباري که نغمه اش را از براي شب می خواند.
آشنا شدن با درد مهربانی بسیار
زخمب رداشتن از دریافتی که خود از مهر دارید
و خون دادن از روي رغبت و با شادي.
بیدار شدن در سحر گاهان با دلی آماده ي پرواز و به جاي آوردن سپاس یک روز دیگر براي مهر ورزي
آسودن به هنگام نیم روز و فرو شدن در خلسه ي مهر
بازگشتی با سپاس به خانه دل پسین گاهان
و آنگاه به خواب رفتن با دعایی در دل براي کسانی که دوست شان می دارید با نغمه ي ستایشی بر
لب.
 

warlord

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
6
امتیاز
30
نام مرکز سمپاد
شهید رجایی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
کاشکی می توانستید از عطر خاك زندگی کنید و چون گیاهان هوا از پر تو نور ببالید.
اما چون بایست که از براي خوردن بکشید و تشنگی خود را با دریغ کردن شیر مادر از نوزادان فرو
بنشانید پس این کارها را از روي عبادت بکنید.
بگذارید سفره ي شما محرابی باشد براي قربانی کردن پاکان و بی گناهان جنگل و دشت در راه آنچه در
وجود انسان پاك تر و بی گناه تر است.
هنگامی که جان داري را می کشید در دل با او بگویید:
-همان نیرویی که تو را می کشد مرا هم خواهد کشت و من هم خورده خواهم شد.
زیرا همان قانونی که تو را به دست من گرفتار کرد مرا هم به دست تواناتري گرفتار میکند.
خون تو و خون من نیستند مگر شیره اي که در رگ هاي درخت آسمان جاریست.
و هنگامی که سیبی را با ندان می شکافی در دل با او بگو
تخم هاي تو در تن من خواهند زیست
و شکوفه هاي فرداي تو در دل من خواهند شکفت
و عطر تو نفس من خواهد بود
و ما با هم در همه ي فصل ها شادي خواهیم کرد.
و در پاییز هنگامی که انگور هاي تاکستان خود را براي چرخشت می چینید در دل خود بگویید
من خود تاکستانی هستم و میوه ي من هم براي چرخشت چیده خواهد شد.
و در زمستان هنگامی که شراب را از خم می کشید بگذارید دل شما از براي هر جامی ترانه اي بخواند.
و بگذارید که در هر ترانه اي یادي باشد از روزهاي پاییزي و از تاکستان و از چرخشت.
 

reflective

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
14
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید رجایی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1390
شما کار می کنید تا با زمین و روح زمین همراه شوید.
زیرا که بیکاره بودن یعنی بیگانه شدن با فصل ها و واپس ماندن از سیر زندگی که با شکوه و رضا سر
فراز به سوي نامتناهی پیش می رود.
آنگاه که کار میکنید نیی هستید که نجواي ساعت ها از ناي او می گذرد و نوا میگردد.
کدام یک از شماست که بخواهد نی لال و خاموشی باشد هنگامی که دیگران همه هم آواز می خوانند؟
همواره به شما گفته اند که کار لعنت است و زحمت نکبت.
ولی من به شما میگویم شما با کار خود دورترین رویاي زمین را تعبیر میکنید و این قرعه اي است که به
هنگام زایش آن رویا به نام شما زده اند
و شما با کار کردن در حقیقت با زندگی مهر می ورزید
و مهر ورزیدن با زندگی از راه کار یعنی آشنا شدن با پنهانی ترین راز زندگی.
اما اگر شما به هنگام درد کشیدن زایش را بلیه بنامید و تیمار تن را بعنتی که بر پیشانی تان نوشته شده
است آنگه من در پاسخ می گویم که هیچ چیزي به جز عرق جبین آن نوشته را نخواهد شست.
همچنین به شما گفته اند که زندگی تاریکی ست و شما از فرط خستگی آنچه را خستگان می گویند تکرار
میکنید.
و من به شما میگویم که زندگی به راستی تاریکی ست مگر آنکه شوقی باشد
و شوق همیشه کورست مگر آن که دانشی باشد
و دانش همیشه بیهوده ست مگر آن که کاري باشد
و کار همیشه تهی ست مگر آنکه مهري باشد
و هرگاه که با مهر کار کنید خود را به خویشتن خویش می بندید و به یکدیگر و به خداوند خود.
و اما کار کردن با مهر یعنی چه؟
یعنی بافتن پارچه اي که تار و پودش را از دل خود بیرون کشیده باشی چنان که گویی دلدارت آن پارچه
را خواهد پوشید.
یعنی ساختن خانه از روي محبت چنان که گویی دلدارت در آن خانه خواهد زیست.
یعنی کشتن دانه از روي لطف و برداشتن حاصل از روي شادي چنان که گویی دلدارت میوه اش را
خواهد خورد.
یعنی دمی از روح خویش در هر آنچه می سازي
و دانستن این که همه ي مردگان آمرزیده گرداگردت ایستاده اند و تو را می نگرند.
بارها از شما شنیده ام چنان که گویی در خواب سخن می گویی
آن که با مرمر کار میکند و شکل روح خود را در سنگ می بیند شریف تر از اوست که زمین را شخم
می زند.
و آن که رنگین کمان را به چنگ می آورد و در هیئت انسان روي پارچه می گذارد برتر از اوست که
پاي افزار مارا می دوزد
ولی من میگویم نه در خواب در عین بیداري نیمروز که سخن باد با بلوط تناور شیرین تر از سخت او با
تیغه هاي گیاه نیست
و بزرگی تنها از آن کسی ست که از صداي باد ترانه اي می سازد که با مهر خود او شیرین تر شده است
کار مهري ست که به چشم می آید
و تو اگر نتوانی با مهر کار کنی و جز از روي بیزاري کار نکنی بهتر آن است که از کار دست بداري و در
کنار دروازه ي معبد بنشینی و از کسانی که با شادي کار میکنند صدقه بگیري.
زیرا که اگر نان را از روي بی اعتنایی بپزي نان تلخی می پزي که خورنده را فقط نیم سیر می سازد.
و اگر انگور را از روي ناخرسندي در چرخشت بریزي ناخرسندي تو بیذ را زهر آلود خواهد کرد.
و اگر مانند فرشتگان آواز بخوانی و مهري به آواز نورزي گوش مردمان را از شنیدن صداهاي روز و
صداهاي شب باز می داري.
 
بالا