اهوم...کار به بحث بیولوژیکیش ندارم(هرچند قرص ضد دلتنگی میتونه ایده جالبی باشه)
اما دلتنگی تو ادبیات هم حداقل 2 تا معنی اصلی داره
یکی اینکه دلتنگ یه نفر میشی که از قبل میشناسی
یکی اینکه کلا دلتنگی! دلت انگار واسه کسی تنگه که نه میشناسیش و نه حتی دیدیش(همون شاهزاده با اسب سپید)
قرص ضد دلتنگی...این دیگه چیه؟کار به بحث بیولوژیکیش ندارم(هرچند قرص ضد دلتنگی میتونه ایده جالبی باشه)
اما دلتنگی تو ادبیات هم حداقل 2 تا معنی اصلی داره
یکی اینکه دلتنگ یه نفر میشی که از قبل میشناسی
یکی اینکه کلا دلتنگی! دلت انگار واسه کسی تنگه که نه میشناسیش و نه حتی دیدیش(همون شاهزاده با اسب سپید)
اهوم...
من تجربه ش رو نداشتم...به نظر سخت می آد...
امیدوارم بتونی از پسش بر بیای...بتونی ببینی و بشناسی
خب میگی دلتنگ کسی که ندیدی...اما میگی گشتی و ندیدی؟بقول معروف، یه روز خوب هیچوقت نمیاد، یه روز خوب رو باید ساخت!
منم بعد سالها گشتن دنبالش، و تجربه انواع روابط، به این نتیجه رسیدم که هیچ رابطه ی رویایی ای وجود نداره ... همچنین هیچ شخص رویایی... همه افراد معمولی هستن ... و رابطه ی رویایی نتیجه ی تلاش مستمر 2 نفر هست و وجود خارجی بالقوه ندارد!
فک کنم احساس دلتنگی همون حسیه ک من روز پدر روز اول عید توی هر مهمونی و توی هر بحثی و همین لحظه دارم...بچه ها
این احساس دلتنگی چیه به نظرتون؟
بیاید تعریفتون از احساس دلتنگی رو بگید.
یعنی چی؟فک کنم احساس دلتنگی همون حسیه ک من روز پدر روز اول عید توی هر مهمونی و توی هر بحثی و همین لحظه دارم...
نمیدونم من کلا ادم توانمندی توی توضیح احساساتم نیستم ولی انگار وقتی برای یکی دلتنگی هر ثانیه و هر لحظه ت باهاش پر میشه انگار ی جایی گوشه ذهنته حتی اگ فک کنی ک فراموشش کردی انگار تک تک سلولای بدنت میخوای ببینیش باهاش حرف بزنی انگار فقط با وجودش خیالت راحت میشه ی چیزایی تو این مایه هاست...یعنی چی؟
بابانمیدونم من کلا ادم توانمندی توی توضیح احساساتم نیستم ولی انگار وقتی برای یکی دلتنگی هر ثانیه و هر لحظه ت باهاش پر میشه انگار ی جایی گوشه ذهنته حتی اگ فک کنی ک فراموشش کردی انگار تک تک سلولای بدنت میخوای ببینیش باهاش حرف بزنی انگار فقط با وجودش خیالت راحت میشه ی چیزایی تو این مایه هاست...
کله پاتم که لنتیبابا
تو زدی تو خال که...
من منظورم همینه دقیقا
تعریف دقیقی کردی
کی گفته تو بیان احساسات ضعیفی
ب نظرم باید حسی ک دریافت میشه یکی باشه ولی شاید شیوه بیانش از هر فرد ب فرد دگ متفاوت باشهمیشه البته تلقی من از دلتنگی با یکی یکسان باشه و با یکی دیگه فرق کنه
یا همه یه جوره؟
به نظر می رسه یکسان نباشه...
شاید چون تلقی ما آدما از کلمات و احساسات فرق داره
اره...بهترین راه حل برای رفع دلتنگی دیدنه...فك كنم تنها درمان دلتنگى ديدن و وقت گذروندن با طرفه
حس مزخرفيه چون ذهنتو مشغول ميكنه و بي حوصله ميشى يكم
ولى يكم دوس داشتنيه چون از دورم دوسش داري و دوس داري كنارت باشه و باهاش وقت بگذرونى
شده دلتنگيم فقط با نگاه كردن به طرف يا مثلا فقط عكسش باشه !
من الان خيلى دلم واسه يكى از دوستام تنگ شده و مدت طولانى نميبينمش
و يه كوچولو ميترسم منو يادش بره يا دلش برام تنگ نشده باشه
دقيقاااا زدي ت خالاره...بهترین راه حل برای رفع دلتنگی دیدنه...
حتی اگه از دور باشه و خود طرف هم متوجه نشه
چیزی رو که قبلا داشتی و یه احساسی در موردش تو وجودت ایجاد شده، اما الان دیگه نداریش و میخوای دوباره اون احساس رو داشته باشی.به نظر من ربطی به خود اون فرد یا جسم(یا هر چیزی که داشتیم) نداره. صرفا با داشتن اون احساسه که حس پوچی پیدا میکنیم و دلمون میخواد دوباره اون احساس رو تجربه کنیم.حالا ممکنه با هرچیز دیگه ای باشه(گیج نشدین؟؟؟؟؟)بچه ها
این احساس دلتنگی چیه به نظرتون؟
بیاید تعریفتون از احساس دلتنگی رو بگید.
این دلتنگ شاهزاده ی سوار بر اسب سفید خیلی عجیبه واسم...چیزی رو که قبلا داشتی و یه احساسی در موردش تو وجودت ایجاد شده، اما الان دیگه نداریش و میخوای دوباره اون احساس رو داشته باشی.به نظر من ربطی به خود اون فرد یا جسم(یا هر چیزی که داشتیم) نداره. صرفا با داشتن اون احساسه که حس پوچی پیدا میکنیم و دلمون میخواد دوباره اون احساس رو تجربه کنیم.حالا ممکنه با هرچیز دیگه ای باشه(گیج نشدین؟؟؟؟؟)
یه دلیل واسه این تعریف دارم(اینکه به احساس ربط میدم نه شخص)اینه که:همین الان من دلم واسه یه سری افراد تنگ شده که اونا رو کنارم دارم، ولی حس دلتنگیم برطرف نمیشه چون اون احساس رو باهاش ندارم.این حس دلتنگی، راجب به خیلی از اطرافیانمه، چون همشون خیلی خیلی تغییر کردن، دیگه باهاشون راحت نیستم و راحت ارتباط برقرار نمیکنم. یه حس دلتنگی دائمی خیلــــــی بده!!!
منظورم این حسه،نه به طور کلی دلتنگی.چون وقتی دلتنگ یه فرد غایب میشی میدونی دوباره ممکنه ببینیش حتی از دور اما وقتی دلتنگ یه فرد حاضر میشی، هیچ وقت دلتنگیت از بین نمیره و سخته اما وقتی هم اینو بدونی، سختتره.
پ.ن.:نظرم عوض شد: این که دلتنگ شاهزاده سوار بر اسب سفید باشه اوج سختیه
این دلتنگ شاهزاده ی سوار بر اسب سفید خیلی عجیبه واسم...
یعنی یکیو نه دیدی نه میشناسی ولی دلتنگی براش...
خب وات دا...
یعنی چی؟ خب ادم یا یکیو میشناسه و دلتنگه پس دیدار میکنه و خب یام نمیشناسه و هیچ حسی نداره وقتی نمیشناسه...
It does'nt make any sense...
اره...مسئله ی عجیبیه...شوخی کردم منو چه چه به شاهزاده سوار بر اسب سفید...من که به نانوای پیاده هم راضیم
پ.ن.:راستشو بخوای، خودمم درک نمیکنم.خودم هم خیلی ها رو اینجوری دیدم، اما خب وقتی ازشون پرسیدم خودشون هم گیج شدن
تقریبا ولی منظورم کلا احساسه.میشه دلتنگ فرد شد اما ازش خاطره ای نداشت تقریبا..این برای اینه که دلتنگ اون شخص یا آدم نمی شیم بیشتر دلتنگ خاطراتی میشیم که با اون شخص داشتیم :)
اینطور نیست رفیق؟
خب پس دلتنگ چیش بشی اگه دلتنگ خاطراتت با اون شخص نشی؟تقریبا ولی منظورم کلا احساسه.میشه دلتنگ فرد شد اما ازش خاطره ای نداشت تقریبا..
رفیق
دلتنگ حضورش....خب پس دلتنگ چیش بشی اگه دلتنگ خاطراتت با اون شخص نشی؟