نمیدونم این فقط احساس ما از امنیت هست که تقلیل یافته یا واقعا امنیت نسبت به سابق کمتر شده. من یادمه مهد کودک هم تنهایی میرفتم(20 دقیقه پیاده راه بود). ولی الان توی مدرسه ی دبیرستان هم بچه ها امنیت جنسی ندارن(اونم پسر!!). و یا میبینم که همه با سرویس میرن درحالیکه زمان ما از این سوسول بازی ها خبری نبود و دبیرستان باید 2 خط اتوبوس سوار میشدیم تا بریم مدرسه(تقریبا همه ی بچه ها همینطوری بودن و تعداد معدودی که راهشون خیلی دور بود سرویس داشتن).
شاید یه دلیلش این باشه که مردم دیگه خیلی با همدیگه کاری ندارن. مثلا قدیم وقتی پسرا دور دخترا میپلکیدن، بقال محل از اونطرف داد میزد بچه میام گوشتو میپیچونما. یا زنگ میزنم به پلیس و از این داستانا. اما الان(البته این مال چند سال قبله) یه بار دیدم 2 تا پسر دنبال 2 تا دختر بودن(در حد کلاس 8و9 میخورد بهشون)، بعد یهو یکی از پسرها زیر یک خم دختره رو گرفت بلند کرد رو هوا 2 دور چرخوند
. اصلا من یه لحظه موندم چی شد! شبیه مسابقات کشتی کج شده بود(من اینطرف اتوبان منتظر تو ماشین بودم این صحنه اونطرف اتوبان بود...واقع در سعادت اباد).
یه دلیل دیگش اینه که مردم دیگه همو نمیشناسن. خصوصا کسایی که توی اپارتمان های چند واحدی هستن خیلی هنر کنن همسایه های طبقه خودشون + مدیر ساخنمون رو میشناسن. اونم در ماهی یکبار سلام علیک شانسی تو اسانسور. و چون اغلب مستاجر هستن تلاشی هم به شناخت همدیگه نمیکنن.
جمعیت هم زیاد شده. این یعنی کانتکت های بیشتر. یعنی عادی شدن مسائل و عدم پیگیریش از طرف جامعه. الان هرکس باید کلاه خودش رو سفت بچسبه که باد نبره، و دیگه توانی برای کمک به دیگری نمیمونه واسش. خود پلیس هم اونقدر نیرو و توان نداره بخواد رسیدگی کنه. الان یه دعوا کشت و کشتار هم بشه، زنگ بزنی به پلیس، حداقل حداقل 10-15 دقیقه بعد میاد. وقتی دیگه یا یه نفر اونیکی رو کشته، یا دعوا تموم شده و رفته.
جمع بندی:
من اگر خدایی نکرده قرار باشه ایران بمونم، اولا زمانی بچه دار میشم که بتونم توی یه محله ی درست حسابی(نسبت به بقیه) خونه بخرم. بعد با 4تا همسایه ی درست حسابی اشنا بشم(هرچند تجربه نشون داده مردم خیلی ضربه هارو از خودی میخورن)، که بچه ی همسن من داشته باشن. بعد اینا با هم دوست شن و ترجیخا جاهای امن مثل حیاط خونه و جلو خونه و نهایتا توی محله بازی کنن و همیشه با هم باشن.(وقتی بچه ها از 3-4 نفر بیشتر میشن امنیتشون خیلی میره بالاتر). اگرم وضعم خوب باشه حتما یه پرستار بچه هم میگیرم که دورادور عین عقاب حواسش به بچه ها باشه(البته از اینم یه زهر چشم اساسی میگیرم یه وقت خودش خلافکاری چیزی نباشه و فکرش هم به سرش نزنه). شایدم اگر شرایط فوق محقق نشد بچه رو بفرستم یه مهد کودکی که همه مربی ها زن باشن(والا امنیت نداره ادم).
بعد تازه جالبه من همه ی اینارو با تصور پسر بودن بچه ام نوشتم. دختر باشه واقعا هیچ ایده ای ندارم
اصلا من بچه دار نمیشم. تامام.