sabz
مهمان
خب علاوه بر شاعران مشهور و معروف بهتره سعی کنیم برای شاعران کمتر شناخته شده هم تاپیک ایجاد کنیم و معرفیشون کنیم. از مصاحبه ای که با سابیر هاکا انجام شده بود استفاده کردم تا توضیحاتی رو بنویسم.تعدادی از شعر هاشون رو اینجا پست میکنم که بیشتر با نحوه ی نگارش ایشون آشنا بشیم. اگر از ایشون آثاری خونده باشید ممنون میشیم با بقیه هم به اشتراك بذارید و اظهار نظر بفرمائید. ضمنا مصاحبه ی کامل رو میتونید توی سایت خبرآنلاین بخونید.
سابیر هاکا متولد ۱ خرداد ۱۳۶۵ با نام اصلی صابر قبادی به عنوان شاعری شناخته میشود که از اشعارش به عنوان اشعار کارگری یاد می شود، شعر هایی که غالبا بن مایه ی اجتماعی و انتقادی دارند.
او به علت برخورد ستیزه جویانه با برخی از سروده هایش نام مستعار سابیر هاکا را برگزیده است. و علت انتخاب این نام را اینگونه بیان میکند:
هاکا یعنی هر لحظه احتمال دارد. مثلاً در کردی میگویند: هاکا برف ببارد یعنی هر لحظه احتمال دارد برف ببارد. هاکا یعنی هر آیینه، سابیر هم که تلفظ کردی صابر است.
در نگاه سابیر هاکا به جهان نوعی معصومیت و کودکوارگی وجود دارد. گویی که شاعر دارد از چشم کودک به جهان نگاه میکند. کودکی که رنج بسیار کشیده. کودکی که کارگر است. مخاطب وقتی کتاب او را ورق میزند به هیچوجه تصنع را احساس نمیکند و در این اشعار هیچگونه کارکرد روشنفکرانهای نمیبیند. علتش هم به این برمیگردد که شاعر معصومانه با جهان مواجه شده و به هیچ وجه از واقعیات ملموس زندگی نگریخته. شاعر با همه وجودش تلاش کرده شما را به یک نقطه هدایت کند و آن زیست شخصی خود اوست اما این زیست شخصی برای مخاطب بیگانه نیست. در نقد فرمالیستی نو بر این باوریم که تجربه شخصی شاعر باید به تجربه جمعی تبدیل شود. شاعر چگونه میتواند تجربه شخصیاش را به تجربه جمعی تبدیل کند؟ بعید میدانم مخاطبان سابیر فقط کارگرها باشند. غالباً مخاطبان شعر او کارگر نیستند. ممکن است استثنائاتی وجود داشته باشد ولی استثناء قاعده درست نمیکند. با این اوصاف چگونه میشود زیست یک کارگر را به مخاطب منتقل کرد؟ اینجا مرادم زیست عینی شاعر است نه زیست ذهنی او، در این مجموعه به دلایل مختلفی این اتفاق افتاده. سابیر هاکا توانسته بنبستهای شعر امروز را پشت سر بگذارد و بدون تکلف با جهان برخورد کند. شاعر با نگاه کودکانه همهچیز را از منظر خودش رصد کرده و مخاطب را در این مسیر به سادگی با خود همراه کرده، هیچگونه پیچیدگی در ساختار شعر او وجود ندارد. الفاظ و کلمات همانگونه که بر زبان شاعر جاری شدهاند، به همان شکل هم در خود اثر دیده میشوند. به ندرت از تکنیکهای شاعرانه در شعرش استفاده کرده. محدود تکنیکهایی هم که به کار برده، برگرفته از قرائتهای ادبی اوست. سابیر به شدت کتاب میخواند. در یکی از اشعارش هم اشاره کرده که گاهی وقتها شده، روزها و ساعتها کار کنم تا یک کتاب خوب بخرم و گاهی هم شده که کتابم را بفروشم تا یک روز استراحت کنم. سادگی و بیتکلف بودن شاعر است که موجب میشود بتواند تجربه زیستی خود را با مخاطب به اشتراک بگذارد.
او به لحظه ی سرایش شعر اعتقادی ندارد، شعر های او واجد کلمات و جملات خشن و قطعه قطعه و هرس نشده اند اما به شیوه ی موفقیت آمیزی افکار و احساسات شاعر را بازتاب می دهند.
نکته ی دیگر در شعر سابیر مضامین کلیدی است که در اغلب اشعارش به چشم میخورد. در اشعار او مفاهیمی مثل خدا، پدر، مادر، مرگ، کارگر، درد، عشق، سیاست و جهان مدرن تکرار شدهاند. گاهی در بعضی از اشعار هاکا فقط یکی یا دو تا از این مفاهیم آمده و گاهی آمیزهای از این مفاهیم توأمان به کار رفته. این مفاهیم شاهکلیدهای درک و فهم شعر سابیرند.
و از طریق آنها میتوان به جهان شاعر راه یافت.
شعر سابیر رنج اوست. این رنج با چند فیلتر شاعرانه تلطیف شده. این فیلترها فیلتر عاطفی خود شاعرند. عشق یکی از اینهاست. عشقی که به رنج آمیخته است. زندگیای که به رنج آغشته است. رابطه پدر و فرزندی که به رنج آغشته است. چون رنج از فیلتر و جریان عاطفی خود شاعر گذشته، رنجی زیباست. اگر ما این رنج را شاعرانه میبینیم به خاطر زیبایی درون شاعر است. به خاطر این است که در مقام یک انسان معصوم دارد به جهان نگاه میکند.
شعر سابیر برخلاف خیلی از شاعران فاقد ادبیات است. به لحاظ فرمی هیچ دستاوردی ندارد. شعر او به لحاظ مضمونی اهمیت دارد. اگر مضامین را از قاب شعر جدا کنیم، فقط یک سطر ساده میماند.
هاکا می گوید: من دارم برای جهانی مینویسم که بیشترین کارگر است. همه شما کارگرید. کارمند هم کارگر است. تا وقتی یک رئیس بالای سرت باشد، کارگری. چه کتوشلوار بپوشی چه لباس کارگری. هر شکلی که به خودت بدهی، کارگری. من برای جهانی مینویسم که اکثریتش را کارگران تشکیل میدهند. اگر شعر مرا ترجمه کنند و برسند به دست یک کارگری که آن طرف مرزها زندگی میکند، مضمون آن را خواهد فهمید نه ساختارش را وقتی یک شعر ترجمه میشود چیزی از ساختار و فرم باقی نمیماند.
نکته دیگر این است که شعر سابیر یکی از سیاسیترین شعرهای روزگار ماست. خیلی از شعرا با سیاست، سیاستمداران و تبعات و نتایج سیاسی برخوردی مستقیم دارند مثل آنچه که در ادبیات مشروطه میبینم. چیزی که بهار، فرضی و عشقی گرفتارش بودند. مواجهه آنها به شدت صریح است. سیاست به عنوان مضمون برای اهل ادبیات اصلاً چیز مطلوبی نیست ولی ناچار به آن میپردازیم. چون تبعات اجتماعیاش دامن شاعران را هم میگیرد. اینجا مصاف سابیر هاکا مصاف برابر و رودررویی با نتیجه سیاستگذاریهای غلط است. مصاف او با سیاست، مصاف رودررویی است با عناصر عینی و تبعات ملموس سیاست. هاکا با سیاست برخوردی شعاری ندارد، سیاست از منظر او مفهومی انتزاعی نیست که با چند کنایه و استعاره یا نماد آن را از سر خودش باز کند.
همیشه بزرگترین اتفاقها به سادگی هرچه تمامتر اتفاق میافتند. پای همه کارگران را به سیاست باز کردهاند. از وقتی که جرثقیلها چوبه دار شدند، نوع مواجههاش آنقدر ساده و بدوی است که عمیقترین تأثیر را بر مخاطب میگذارد. کسی مثل احمد مطر در شعری میگوید: در فاضلاب موشی دیدم که در باب پاکیزگی سخن میگفت و پیرامونش مگسها کف میزدند. اینجا مواجههاش، مواجهه تمثیلی است. باز شاعر دارد نمادین برخورد میکند. باز دارد پشت ادبیات خودش را پنهان میکند ولی سابیر بدون تکلف با سیاست خارج از قواعد ادبیات و خود سیاست رودررو میشود.
سابیر هاکا تا کنون سه جلد کتاب به چاپ رسانده است:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
دلهره ی مدام گریختن
دوری مثل آخرین طبقه ی یک آسمان خراش
سابیر هاکا متولد ۱ خرداد ۱۳۶۵ با نام اصلی صابر قبادی به عنوان شاعری شناخته میشود که از اشعارش به عنوان اشعار کارگری یاد می شود، شعر هایی که غالبا بن مایه ی اجتماعی و انتقادی دارند.
او به علت برخورد ستیزه جویانه با برخی از سروده هایش نام مستعار سابیر هاکا را برگزیده است. و علت انتخاب این نام را اینگونه بیان میکند:
هاکا یعنی هر لحظه احتمال دارد. مثلاً در کردی میگویند: هاکا برف ببارد یعنی هر لحظه احتمال دارد برف ببارد. هاکا یعنی هر آیینه، سابیر هم که تلفظ کردی صابر است.
در نگاه سابیر هاکا به جهان نوعی معصومیت و کودکوارگی وجود دارد. گویی که شاعر دارد از چشم کودک به جهان نگاه میکند. کودکی که رنج بسیار کشیده. کودکی که کارگر است. مخاطب وقتی کتاب او را ورق میزند به هیچوجه تصنع را احساس نمیکند و در این اشعار هیچگونه کارکرد روشنفکرانهای نمیبیند. علتش هم به این برمیگردد که شاعر معصومانه با جهان مواجه شده و به هیچ وجه از واقعیات ملموس زندگی نگریخته. شاعر با همه وجودش تلاش کرده شما را به یک نقطه هدایت کند و آن زیست شخصی خود اوست اما این زیست شخصی برای مخاطب بیگانه نیست. در نقد فرمالیستی نو بر این باوریم که تجربه شخصی شاعر باید به تجربه جمعی تبدیل شود. شاعر چگونه میتواند تجربه شخصیاش را به تجربه جمعی تبدیل کند؟ بعید میدانم مخاطبان سابیر فقط کارگرها باشند. غالباً مخاطبان شعر او کارگر نیستند. ممکن است استثنائاتی وجود داشته باشد ولی استثناء قاعده درست نمیکند. با این اوصاف چگونه میشود زیست یک کارگر را به مخاطب منتقل کرد؟ اینجا مرادم زیست عینی شاعر است نه زیست ذهنی او، در این مجموعه به دلایل مختلفی این اتفاق افتاده. سابیر هاکا توانسته بنبستهای شعر امروز را پشت سر بگذارد و بدون تکلف با جهان برخورد کند. شاعر با نگاه کودکانه همهچیز را از منظر خودش رصد کرده و مخاطب را در این مسیر به سادگی با خود همراه کرده، هیچگونه پیچیدگی در ساختار شعر او وجود ندارد. الفاظ و کلمات همانگونه که بر زبان شاعر جاری شدهاند، به همان شکل هم در خود اثر دیده میشوند. به ندرت از تکنیکهای شاعرانه در شعرش استفاده کرده. محدود تکنیکهایی هم که به کار برده، برگرفته از قرائتهای ادبی اوست. سابیر به شدت کتاب میخواند. در یکی از اشعارش هم اشاره کرده که گاهی وقتها شده، روزها و ساعتها کار کنم تا یک کتاب خوب بخرم و گاهی هم شده که کتابم را بفروشم تا یک روز استراحت کنم. سادگی و بیتکلف بودن شاعر است که موجب میشود بتواند تجربه زیستی خود را با مخاطب به اشتراک بگذارد.
او به لحظه ی سرایش شعر اعتقادی ندارد، شعر های او واجد کلمات و جملات خشن و قطعه قطعه و هرس نشده اند اما به شیوه ی موفقیت آمیزی افکار و احساسات شاعر را بازتاب می دهند.
نکته ی دیگر در شعر سابیر مضامین کلیدی است که در اغلب اشعارش به چشم میخورد. در اشعار او مفاهیمی مثل خدا، پدر، مادر، مرگ، کارگر، درد، عشق، سیاست و جهان مدرن تکرار شدهاند. گاهی در بعضی از اشعار هاکا فقط یکی یا دو تا از این مفاهیم آمده و گاهی آمیزهای از این مفاهیم توأمان به کار رفته. این مفاهیم شاهکلیدهای درک و فهم شعر سابیرند.
و از طریق آنها میتوان به جهان شاعر راه یافت.
شعر سابیر رنج اوست. این رنج با چند فیلتر شاعرانه تلطیف شده. این فیلترها فیلتر عاطفی خود شاعرند. عشق یکی از اینهاست. عشقی که به رنج آمیخته است. زندگیای که به رنج آغشته است. رابطه پدر و فرزندی که به رنج آغشته است. چون رنج از فیلتر و جریان عاطفی خود شاعر گذشته، رنجی زیباست. اگر ما این رنج را شاعرانه میبینیم به خاطر زیبایی درون شاعر است. به خاطر این است که در مقام یک انسان معصوم دارد به جهان نگاه میکند.
شعر سابیر برخلاف خیلی از شاعران فاقد ادبیات است. به لحاظ فرمی هیچ دستاوردی ندارد. شعر او به لحاظ مضمونی اهمیت دارد. اگر مضامین را از قاب شعر جدا کنیم، فقط یک سطر ساده میماند.
هاکا می گوید: من دارم برای جهانی مینویسم که بیشترین کارگر است. همه شما کارگرید. کارمند هم کارگر است. تا وقتی یک رئیس بالای سرت باشد، کارگری. چه کتوشلوار بپوشی چه لباس کارگری. هر شکلی که به خودت بدهی، کارگری. من برای جهانی مینویسم که اکثریتش را کارگران تشکیل میدهند. اگر شعر مرا ترجمه کنند و برسند به دست یک کارگری که آن طرف مرزها زندگی میکند، مضمون آن را خواهد فهمید نه ساختارش را وقتی یک شعر ترجمه میشود چیزی از ساختار و فرم باقی نمیماند.
نکته دیگر این است که شعر سابیر یکی از سیاسیترین شعرهای روزگار ماست. خیلی از شعرا با سیاست، سیاستمداران و تبعات و نتایج سیاسی برخوردی مستقیم دارند مثل آنچه که در ادبیات مشروطه میبینم. چیزی که بهار، فرضی و عشقی گرفتارش بودند. مواجهه آنها به شدت صریح است. سیاست به عنوان مضمون برای اهل ادبیات اصلاً چیز مطلوبی نیست ولی ناچار به آن میپردازیم. چون تبعات اجتماعیاش دامن شاعران را هم میگیرد. اینجا مصاف سابیر هاکا مصاف برابر و رودررویی با نتیجه سیاستگذاریهای غلط است. مصاف او با سیاست، مصاف رودررویی است با عناصر عینی و تبعات ملموس سیاست. هاکا با سیاست برخوردی شعاری ندارد، سیاست از منظر او مفهومی انتزاعی نیست که با چند کنایه و استعاره یا نماد آن را از سر خودش باز کند.
همیشه بزرگترین اتفاقها به سادگی هرچه تمامتر اتفاق میافتند. پای همه کارگران را به سیاست باز کردهاند. از وقتی که جرثقیلها چوبه دار شدند، نوع مواجههاش آنقدر ساده و بدوی است که عمیقترین تأثیر را بر مخاطب میگذارد. کسی مثل احمد مطر در شعری میگوید: در فاضلاب موشی دیدم که در باب پاکیزگی سخن میگفت و پیرامونش مگسها کف میزدند. اینجا مواجههاش، مواجهه تمثیلی است. باز شاعر دارد نمادین برخورد میکند. باز دارد پشت ادبیات خودش را پنهان میکند ولی سابیر بدون تکلف با سیاست خارج از قواعد ادبیات و خود سیاست رودررو میشود.
سابیر هاکا تا کنون سه جلد کتاب به چاپ رسانده است:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
دلهره ی مدام گریختن
دوری مثل آخرین طبقه ی یک آسمان خراش
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد: