28327_Paradise

  • شروع کننده موضوع
  • #1

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
اینجا هم قراره این بنده نا فرهیخته کتاب هایی که خوندم ( البته اونایی رو مه به خاطر سپردم !) رو قرار بدم
بلکه آیندگان پند گیرند :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
کوری
اثر ژوژه ساراماگو

این رمان درباره مردم یک شهره که دچار کوری عجیبی میشن که افراد همه جا رو شیری رنگ میبینن و از این بیماری با عنوان ابلیس سفید نام برده میشه
رمان تعلیق خوبی رو ایجاد میکنه و خواننده جذب داستان میشه ( مخصوصا اواخر داستان)
مفاهیم عمیقی توی این رمان گنجیده شده که شاید در ظاهر خیلی سطحی و ایتدایی به نظر برسن اما در کل مواردی هستن که خیلی زیاد به طور روزمره باهاشون سر و کار داریم و خیلی چیزا هستن که با این حال که بینایی داریم اما اون ها روپ نمیبینم و در نتیجه همه انسان ها گاهی دچار کوری میشن !...

*قسمت های برگزیده کتاب :
* به مرد کوری بگویید آزاد هستی، دری را که از دنیای خارج جدایش می کند باز کنید، بار دیگر به او می گوییم آزادی، برو، و او نمی رود، همان جا وسط جاده با سایر همراهانش ایستاده، می ترسند، نمی دانند کجا بروند، واقعیت اینست که زندگی در یک هزار توی منطقی، که توصیف تیمارستان است، قابل قیاس نیست با قدم بیرون گذاشتن از آن بدون مدد یک دستِ راهنما یا قلاده یک سگ راهنما برای ورود به هزارتوی شهری آشوب زده که حافظه نیز در آن به هیچ دردی نمی خورد، چون حافظه قادر است یادآور تصاویر محله ها شود، نه راه های رسیدن به آن ها.
*دکتر گفت اگر روزی بینایی ام را به دست بیاورم، توی چشم دیگران دقیق می شوم انگار که بخواهم روحشان را ببینم، پیرمردی که چشم بند سیاه داشت پرسید روحشان، دختری که عینک دودی داشت گفت یا ذهنشان، اسمش مهم نیست، آن وقت است که تعجب می کنیم وقتی می بینیم با آدمی سروکار داریم که تحصیلات زیادی ندارد، در درون ما چیزی هست که اسمی ندارد، ما همان چیز هستیم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
بابا لنگ دراز
اثر جین وبستر

اثر جین وبستر، نویسندهٔ آمریکایی است. این رمان اولین بار در سال ۱۹۱۲ منتشر شد. این داستان ماجراهای قهرمانش را، که یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» است، در سال‌های تحصیل در کالج روایت می‌کند. جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّر که تابه‌حال او را ندیده‌است نامه می‌نویسد.

به نظر من رمان فوق العاده ای بود نه خیلی رمانتیک بود و نه خیلی زیاد فلسفیو اجتماعی ، تعلیقش خوب بود و من شخصا خیلی با این رمان ارتباط برقرار کردم و سبک رمان یه طوری هست که خواننده جذبش میشه و کارهای جودی یه مدل خاصین که آدم دوست دارم حتی از کارای روزمره اش هم که در نامه هاش به بابا لنگ دراز گزارش میده مطلع شه !
البته گرچه من به خاطر ترجمه بد کتاب همون اوایل کتاب داستان رو حدس زدم :( اما باز هم اون قدر شیرین و حذاب بود که تا آخرش رو خوندم

* قسمت های برگزیده کتاب :
من رمز خوشبختی واقعی را چشیده ام، باید حال را دریابی، نه اینکه همیشه افسوس گذشته را بخوری و فکر آینده باشی. باید قدر لحظاتی را که در اختیار داری بدانی


بابا لنگ دارز عزیز از تو آموختم زندگی چیز هایی نیست که جمع میکنیم ، زندگی قلب هایی است که جذب میکنیم !



بابا لنگ دراز عزیز بعضی آدم ها را نمیشود داشت ، فقط میشود یک جور خاص دوستشان داشت ، بعضی آدم ها برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آنها !


 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

***Paradise

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,239
امتیاز
13,915
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
shk
سال فارغ التحصیلی
0000
مدال المپیاد
متاسفانه به مدال نرسید :(
رشته دانشگاه
پزشکی
ملت عشق
اثر : الیف شافاک
رمانی فلسفی، عاشقانه و عرفانی در مورد مولانا و شمس است که مفهومی بسیار عمیق و ماندگار دارد. خواندن این رمان بی‌تردید به همه‌ی ما کمک می‌کند که به خودمان، به دیگران و جهانی که از هر سو ما را محاصره کرده، عمیق‌تر نگاه کنیم و زیباتر و بهتر از قبل زندگی کنیم.

در این کتاب چهل قاعده عشق از زبان شمس تبریزی بیان شده که
در قسمت های مختلف کتاب یک قاعده متناسب با اتفاق پیش آمده بیان شده .


اما نظر من درباره رمان اینه که:
یکی از عناصر که موجب جذابیت بیشتر رمان شده در برگرفتن دو داستان به صورت موازی است « داستان شمس و مولانا و عزیز و اللا »

شاید یکی از تاثیرات رمان ابن باشه که خدا رو این بار از یه زاوبه دیگه نگاه کنیم شاید با چشم دل ! شاید خدا رو گاهی به ما بد یاد دادن شاید خدا رو اون طور که باید نشناختیم ... خدا رو میشه در ذات تک تک مخلوقات حس کرد .

با خوندن این رمان من بیشتر نسبت له خودم دقیق شدم و سعی کردم بیشتر ضعف هارو کمبود های خودمو بشناسم ...
شاید هممون یه مولانایی تو زندگبمون داشته باشیم !...
 
بالا