این آهنگ رو خیلی دوس دارم حقیقتا. از اولین آهنگایی بود که تونستم بنوازم. قسمت اولش ساده بود نسبتا و قسمت دومش به غایت سخت بگذریم.
استاد مشکاتیان بعد ها برای چاووش 7 این آهنگ رو تحت عنوان برداشتی از در قفس به شکل دیگه ای تنظیم کرد.
این آهنگ، واقعا وصف حال پرنده در قفسه. چه اصل آهنگ، چه برداشتی که استاد مشکاتیان ازش ارائه کردن.
پرنده ای تو قفس خوابیده. با شنیدن صدای پرنده ها آزاد، شوری به حالش میفته. گویی حواسش به میله های قفس نیست، میخونه و آزادانه میپره تا به بقیه بپیونده اما با میله ها برخورد میکنه، میخوره زمین و دوباره پر میکشه و دوباره میخوره به میله ها. یادش میاد تو قفسه، اما حالا که نغمه آزادی رو شنیده، به هر شکلی که هست میخواد ازین قفس بیرون بیاد و مجدانه تلاش میکنه...
یه کارتونی قدیما تلویزیون نشون میداد به اسم بازگشت، این آهنگ همیشه منو یاد اون کلاغ میندازه.
ازین آهنگ برای تیتراژ یه کارتون هم استفاده شده بود. یه پسره بود که نقاشی میکشید و بعد نقاشی هاش زنده میشد و میرفت توش (اسمش یادم نیست حقیقتا) خب حقیقتا که این آهنگ با اون کارتون هم سازگار بود.
خب، امروز تولد خداوندگار احساس محمدرضا لطفی ـه. پرواز عشق یکی از آثار بسیار بسیار بسیار زیبا و دلنشین استاد تو آواز بیات اصفهان ـه. اولین بار این آهنگ رو مرحوم مغفور @shnava بهم معرفی کرد.
شبی که معرفی کرد و گوش دادم، شب امتحان میانترم فیزیکم بود. ترم تابستون تو شهید بهشتی برداشته بودم و هر روز چهار صبح از قزوین راه میفتادم که به موقع سر کلاس باشم اون شب از همون ساعتی که دانلود شد تا ساعت چهار صبح این آهنگ رو تکرار بود.
فضای آهنگ برام مثل روزای دلگیر پاییزه. آسمون خاکستری و گرفته و چشم انتظار بارون. مثل پیرمرد خسته ای که از عشق، چیزی جز خاطره و آرزوهای حسرت شده براش نمونده.
ترجیحا اگر افسرده این گوش ندین
ترانه قدیمی خراسانی دختر قوچانی از آلبومی به همین نام با صدای شهلا سرشار.
از اولین آهنگاییه که تو ذهنم نقش بسته. طفیلی بیش نبودیم که بابام اینو تو خونه میخوند. برام فرقی نداره با صدای کی پخش میشه، هرکی بخوندش تو ذهنم صدای بابام پخش میشه
ندای میخانه اجرای خصوصی آقا شجریان و آقا مشکاتیان.
خوش است خلوت اگر یار یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
پاییز 97 وقتی تو اوج غم بودم، وقتی دهنم از اون نگین سلیمانی سرویس شده بود، وقتی فهمیده بودم اون موقع که میسوختم یار یار من نبود و شمع انجمن دیگری شده بود، وقتی رقیب محرم و حرمان نصیب من شده بود، این آهنگو پیدا کردم.
غزل هایی که تو این اجرا خونده میشه، یکی از یکی جگر سوز تر در هجو بی وفایی و بخت کج و دهن سرویس شده است.
-ای لعنت به هرچی بی وفا! آن را که وفا نیست ز عالم کم باد-
پیشنهاد میکنم شما هم وقتی شکست عشقی خوردین گوش کنید.
گر عمر من وفا کند ای ترک تندخوی
چندان وفا کنم که تو ترک جفا کنی...
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع
تا تحمل کند آن روز که محمل برود...
این در همون راستای پست قبلی.
عذرخواهی کندم بعد از قتل
عذر بدتر ز گناهش نگرید.
این بیتم دیگه تیغ آخرو رو رگهامون میکشید.
صحبتهای سایه درباره این اجرا: یه مهمونی بود تو خونه ی من که لطفی و بنان باهم آشنا شدن و زدن و خوندن. ببینید لطفی چه محبوبانه و با ادب و فروتنی ساز میزنه،فقط می خواد زمینه رو فراهم کنه که بنان بخونه. وقتی هم فرصت پیدا می کنه خودشو معرفی می کنه و تکنیکشو نشون می ده. خیلی لطیف و خلاصه و با تانی ساز زده. درست مناسب آواز بنان،لطفی ساز و طوری کوک کرد که جای صدای بنان باشه. تا شروع کرد بنان به من گفت: آقای #ابتهاج،آقای ابتهاج! مثل آقا حسینقلی می زنه. این حرف بنانه،خیلی قیمت داره، بعد هم لطفی یه دشتی زد. بنان گفت سی سال بود آرزو داشتم با چنین سازی بخونم.
بنان شروع می کند به خوندن شعر فروغی بسطامی:
خوش آنکه حلقههای سر زلف وا کنی
دیوانگان سلسلهات را رها کنی
این آخرین آواز درست و شیوای بنانه... با لذت خونده، اصلا به شوق اومده. با اینکه مستِ مست بوده ببینید چقدر درست و بجا شعر رو تلفظ می کنه. به آکسانها توجه کنین، ایده آله شعرو این طور خوندن. اصلا آوازو کنار بگذارید... لطفی وقتی بنان می خوند هی می گفت: به به . من خیلی از این روحیه لطفی خوشم می آد.
اصلا آواز از این لطیف تر نمی شه. مثل شعر سعدیه! روان، مو به مو درست.. یه تیکه کم و زیاد نداره... اواز بنان شعرو ده مرتبه می آره بالا ... بنان می گفت رهی رو من رهی کردم! راست میگفت... یه روز به من گفت: آقای ابتهاج همه ی شاعر ها از من بدشون میاد. تو چرا از صدای من خوشت میاد؟ گفتم آقای بنان اونها شاعر نیستن. عقلشون نمی رسه !... من از جوونی همه ی آوازهاشو بلد بودم.
(برگرفته از کتاب پیر یرنیان اندیش،خاطرات هوشنگ ابتهاج صفحه ۵۲۰)
شب است و چهره ی میهن سیاهه
نشستن در سیاهی ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجویم
که هرکه عاشقه پایش به راهه
برادر بیقراره، برادر شعله واره، برادر دشت سینه اش لاله زاره
شب و دریای خوف انگیز و طوفان
من و اندیشه های پاک پویان
برایم خلعت و خنجر بیاور
که خون می بارد از دلهای سوزان
برادر نوجوونه، برادر غرق خونه، برادر کاکلش آتشفشونه
تو که با عاشقان دردآشنایی
تو که همرزم و هم زنجیر مایی
ببین خون عزیزان را به دیوار
بزن شیپور صبح روشنایی
برادر، دشمنم خونخواره امشب
هوای خانه ظلمت باره امشب
چراغی بر سر راهم بگیرید
که دیو شهر شب بیداره امشب
شب است و مادران شهر غمناک
هزاران گل شکفت و خفت بر خاک
عزیزم داغدارم، دست واکن
به پا کن بیرق صبح طربناک
به عهد شب نظربین ها وفا کن
برادرهای عاشق را صدا کن
بزن بر سینه ی شب تیری از نور
گل خورشید را مهمان ما کن
به سیل صبح خواهان راه بستند
هزاران سینه و سر را شکستند
ولی مردم گرفته دست در دست
ز چنگ دیو مردم خوار رستند
پیش در آمد ابوعطا از سیامک آقایی
این قطعه اینتروی کنسرت یادباد ـه. پیشدرآمد ابوعطاست و اسمشم هست: «یاد یاران خوش است». کنسرت یادباد دو نسخهی صوتی و تصویری داره که تصویریش کاملتره و قسمت اولِ کنسرت که تکنوازی هست رو اونجا آوردهن. با ساز مشکاتیان هم ساز میزنه و تهش هم شورانگیز رو اجرا میکنه. ( به نقل از یکی از دوستان).
هر وقت این آهنگ رو میشنوم، یاد عروسکی میفتم که برای ماضیارم درست کرده بودم. عروسکی که شبیه خودم بود و قرار بود جای خالی منو براش پر کنه. زهی خیال باطل.
عروسک جون فدات شم
تو هم قلبت شکسته
که صد تا شبنم اشک
توی چشمات نشسته
منم مثل تو بودم
یه روز تنهام گذاشتن
یه دریا اشک حسرت
توی چشمام گذاشتن
چه تهمتها شنیدیم
چه تلخیها چشیدیم
عروسک جون تو میدونی
چه حسرتها کشیدیم
عروسک جون زمونه
منو این گوشه انداخت
بجای حجله بخت
برام زندون غم ساخت