المپیاد المپیاد کابوس شب‌های من!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Dictator
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Dictator

کاربر فعال
ارسال‌ها
60
امتیاز
194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
...
سال فارغ التحصیلی
1400
سلام به همه دوستان من حدود یکسال پیش شروع کردم به المپیاد خوندن و دست و پا شکسته ادامه میدادم و تا اوایل تابستون امسال بیوشیمی و سلولی و گیاهی و جانوری رو تموم کردم ولی متاسفانه به دلایلی از اواسط تابستون به شدت دلسرد شدم و تا همین لحظه دیکه در کتابارو هم باز نکردم تصمیممو گرفته بودم که میخام کنکورو ادامه بدم اما الان که تقریبا یکی دو هفته ای به المپیاد زیست مونده به این فکر افتادم که باید ادامه میدادم این موضوع که چرا ادامه ندادم مث سیب تو گلوم گیر کرده الان که دارم کتابا و جزوه هامو نگاه میکنم میخوام از ته دل زار بزنم که چرا ولش کردم و این فرصتمو الکی به فنا دادم دو سه شبه هرجارو نگاه میکنم کتابام میاد جلو چشمم و اگه جاش بود جمجممو با ساطور از وسط نصف میکردم-_-... بنظرتون تو این مدت باقی مونده بخونم یا تمرکزمو بزارم رو همون درس مدرسم و ازمون سمپاد و قلمچی و...؟
نورونای مغزم دیگه دارن پاره میشن از عذاب وجدان(ساعتایی که با زیست و المپیاد درگیر بودم از بهترین ساعتای زندگیم بود..)
 
ببین مطالب المیپاد خصوصا زیست شناسی خیلی فراره و اگه یه مدت خونده نشن تقریبا میشه گف کاملا فراموش میشن...چیزایی که خوندییم مطالب شدیدا حفظی بوده خصوصا گیاهی و جانوری! و اگه الان بخوای بازم شروع کنی عملا باید از صفر شروع کنی... و تو این بازه به نظرم کار خیلی سختی باشه خوندن اون حجم از مطالب....من خودم تجربش رو داشتم و الان کنکورییم به نظرم بهتره الان رو درسای کنکورت تمرکز کنی خصوصا درسای اختصاصی! و اینکه المپیاد ریسکش خیلی بالاست خصوصا با وضعیتی که شما داری... اگر میتونی صرف نظر از نتیجه فقط از خوندن و یاد گرفتن لذت ببری بشین تو تایمای آزادت کتابای المپتو بخون وگرنه همون درسای کنکورو محکم بچسب!
موفق باشی....
 
تمرکزتو بذار رو کنکور المپیادو دیگه فراموش کن
نظر من ....
 
کار درست اینه که تمرکزت رو بذاری رو یه کار. پس اول بشین با خودت حساب کن ببین میتونی تو المپياد به جایی برسی و این توانایی رو در خودت میبینی؟ یا اینکه تو روش های کنکوری خوندن خیلی قوی تری؟
این یه بحثشه. ولی از منی که این راه رو رفتم، به تو نصیحت؛ نذار چیزی تو دلت بمونه. اونم اگر میبینی با این شدت عاشق المپیاد و مایحتویش هستی!
من مرحله دوم سال سومم رو بخاطر یه سری اتفاق اون سال و بی عدالتی ها، قبول نشدم. سه سال وقت و عمرم رو گذاشته بودم پاش. سال سوم دبیرستان حتی یک روز سر کلاس مدرسه نرفتم و کل نهایی رو هم تو همون شبای امتحان جمع کردم. بعد از قبول نشدنم هم تا شیش ماه تو شکست عشقي بودم و تازه از آذر و دی شروع کردم یکم کنکور خوندن :)) ولی خب در نهایت نتیجه بدی هم تو کنکور نگرفتم. منظور اینه که من اینهمه وقت پاش گذاشتم و از همه چی زدم و در نهایت نشد، اما خلل خاصی هم به کنکورم نزد. البته که درسته همه شبيه هم نیستن، اما چیزی که تو همه مشترکه، حسرت کارهای نکرده است! اگر این مسیری که الان برات گفتم رو همون موقع هم نشونم میدادن، من صد بار دیگه انتخابش میکردم. چون عاشقش بودم، چون کلی درس های علمی و معنوی ازش گرفتم که هنوزم بعد پنج شیش سال بخش بزرگی از هویت من رو شکل میدن.
خلاصه که خیلی فلسفیش نکنم.
اما اگر فکر میکنی انجام ندادنش میشه یه حفره تو دلت، پس انجامش بده. مسیری که تو زندگیت طی میکنی، خیلی مهم تر از نتیجه کنکور و یا حتی نتیجه همین المپیاده.
فقط این رو بهت بگم که مرحله اول معمولا خیلیا قبول میشن، حتی اگر کم خونده باشی. پس اگر قبول شدی، برای مرحله بعدش باید تصمیم جدی تری بگیری، یکم بیشتر از فقط حسرت شدن یا نشدن! چون اون وقت، انرژى، و انگیزه خیلی بیشتری ازت میگیره...
 
کار درست اینه که تمرکزت رو بذاری رو یه کار. پس اول بشین با خودت حساب کن ببین میتونی تو المپياد به جایی برسی و این توانایی رو در خودت میبینی؟ یا اینکه تو روش های کنکوری خوندن خیلی قوی تری؟
این یه بحثشه. ولی از منی که این راه رو رفتم، به تو نصیحت؛ نذار چیزی تو دلت بمونه. اونم اگر میبینی با این شدت عاشق المپیاد و مایحتویش هستی!
من مرحله دوم سال سومم رو بخاطر یه سری اتفاق اون سال و بی عدالتی ها، قبول نشدم. سه سال وقت و عمرم رو گذاشته بودم پاش. سال سوم دبیرستان حتی یک روز سر کلاس مدرسه نرفتم و کل نهایی رو هم تو همون شبای امتحان جمع کردم. بعد از قبول نشدنم هم تا شیش ماه تو شکست عشقي بودم و تازه از آذر و دی شروع کردم یکم کنکور خوندن :)) ولی خب در نهایت نتیجه بدی هم تو کنکور نگرفتم. منظور اینه که من اینهمه وقت پاش گذاشتم و از همه چی زدم و در نهایت نشد، اما خلل خاصی هم به کنکورم نزد. البته که درسته همه شبيه هم نیستن، اما چیزی که تو همه مشترکه، حسرت کارهای نکرده است! اگر این مسیری که الان برات گفتم رو همون موقع هم نشونم میدادن، من صد بار دیگه انتخابش میکردم. چون عاشقش بودم، چون کلی درس های علمی و معنوی ازش گرفتم که هنوزم بعد پنج شیش سال بخش بزرگی از هویت من رو شکل میدن.
خلاصه که خیلی فلسفیش نکنم.
اما اگر فکر میکنی انجام ندادنش میشه یه حفره تو دلت، پس انجامش بده. مسیری که تو زندگیت طی میکنی، خیلی مهم تر از نتیجه کنکور و یا حتی نتیجه همین المپیاده.
فقط این رو بهت بگم که مرحله اول معمولا خیلیا قبول میشن، حتی اگر کم خونده باشی. پس اگر قبول شدی، برای مرحله بعدش باید تصمیم جدی تری بگیری، یکم بیشتر از فقط حسرت شدن یا نشدن! چون اون وقت، انرژى، و انگیزه خیلی بیشتری ازت میگیره...
میتونم بپرسم رتبه کنکورتون چند شد؟
 
Back
بالا