سلام
احتمالا خیلی از ماها بارها تصمیم داشتیم داستان، رمان یا یه مطلب طولانی جذاب بنویسیم، حالا یا برای خودمون یا حتی برای چاپ شدن =)
این تاپیکو زدم برای اینکه کاربرایی که داستان نویسی میکنن از تجربیاتشون و ایده هایی که گرفتن بگن. مثلا بیاین بگین ایده اصلی داستاناتونو از کجا میارین؟ چجوری یه موضوعی ب ذهنتون میرسه که دربارش بنویسین و در ادامه داستانتون لوس نشه؟ چی میشه که این ایده ها به ذهنتون میرسه؟
+اگه خواستین میتونین به هم دیگه پیشنهاد و ایده برای نوشتن هم بدین. مثلا برفرض یکی میاد میگه که دلش میخواد یه داستان طنز با فلان ویژگی ها بنویسه، و بعد بقیه بهش پیشنهاد یا ایده میدن.
کلا میتونین راهنمایی هم بگیرین از هم دیگه.
چند وقت پیش داشتم يه کتابی رو ویراستاری می کردم
متوجه شدم که قوی ترین داستان ها از ساده ترین اتفاقات روزمره شروع می شن و این خود نویسنده است که با يه جمله ای که می شنوه یا می بینه می تونه يه داستان فوق العاده خلق کنه،کافیه دید ما نسبت به همه چیز موشکافانه باشه
در قدم اول فکر کنم باید شروع کنیم به نوشتن، کافیه فقط اتفاقات روزمره ی زندگیمونو بنویسیم،توصیف شام و ناهار و...
این کار برای دوستانی که می خوان داستان نويس های ماهری بشن فوق العاده مفيده،من تو کارگاه های نویسندگی دیدم از این تمرین ها زیاد مطرح می شه....
بعد از مدتی خیلی راحت تر می تونيم افکارمون رو روی کاغذ بیاریم
بنظر من اگه میخوان داستان بنویسن و ذهن اماده ای داشته باشن باید رمان ها و داستان های زیادیو بخونن تا با قلم نویسنده های مختلف اشنا بشن تا ببینن چطوری میتونن داستانشون رو شروع کنن و جذاب و هیجانیش کنن، میتونن از کتابای دیگه الگو بگیرن و چیزای جدید و هیجان انگیز تری رو بنویسن، منظورم از الگو گرفتن تقلب از اون کتاب نیست منظورم فقط نوع قلم نویسنده برای زیبا تر کردن داستان هست
خب من یه نویسنده امریکایی رو خیلی دوست دارم ، که می گفتش هیچ وقت در مورد قصه ای که می خوام بنویسم، تاااااا تموم بشه به کسی چیزی نمی گم ، یعنی یه کلمه از ایده ش با بقیه حرف نمی زنم . با این کار مجبورم برای نشون دادنش ، بنویسمش ، و می نویسمش
یه جمله باحال یا یه اسم میاد تو ذهنم بعد شروع میکنم به نوشتن تا برسم به جایی که جمله رو به کار ببرم
بیشتر اینا سر کلاس ریاضی و ادبیات میاد تو ذهنم
برای لوس نشدن تا جای ممکن سعی میکنم تکنیک تکراری و اعصاب خورد کن بعضی از نویسنده های ایرانی رو به کار نبرم و به جای با خوبی و خوشی زندگی کردن آخرش یا شخصیت ها رو میکشم یا داستان رو تموم نمی کنم
خواندن کتاب قطعا برای این که شما ایده و لم داستان نوشتن دستتون بیاد بسیار مفیده اما متاسفانه فکر میکنم رمان های زردی که شاهد اونها هستیم نتیجه الگو برداری غیر حرفه ای از کتاب های دیگه هست توجه کنید ایده گرفتن خیلی هم سودمنده اما کپی کردن خیر!
یکی از چیزهایی که من قبلا باهاش مخالف بودم این بود :
که ما با توجه به موضوعی که داریم کلماتی که به ذهنمون میرسه رو یادداشت کنیم بعد از اون کلیت داستان رو بنویسم و سپس با استفاده از اون کلمات بهش شاخ وبرگ بدیم و در انتهااز انواع ارایه های ادبی و...غیره برای ادبی تر شدن نوشتمون استفاده کنیم
دلیل مخالفتم وقت گیر بودن این کار بود اما الان کاملا قانع شدم و حتی استفاده هم میکنم فقط باید امتحان کنیدو زمان بگذارید
چیزی که من گفتم برای متون ادبی بود
وخب قالب های دیگه هم به همین منوال با کمی تفاوت و با بهره گیری از متون موفق دیگه میتونه نوشته بشه
و به نظرمن اغلب کسانی که در نوشته هاشون از خلاقیتشون استفاده میکنندبسیار پر مخاطب تر از کسانی هستن که از دانش ادبی نسبی برخوردار هستند اما جرقه لازم برای نوشتن رو ندارند
پس زمان بگذارید واز متون نویسنده هایی مثل جبران خلیل جبران که پر از ارزشهای ادبی هست اگر علاقه داشتید استفاده کنید