یک اینکه نه بابا کجاش پر و پیمونه
و دوماً خیلی ممنونم که دعوت کردی!
1- زوربای یونانی/ نیکوس کازانتزاکیس:
احتمالاً تا حالا هیچ شخصیتی به اندازهی زوربا روی افکارِ من تاثیر نذاشته. ولی خب واقعاً نمیتونم چگونگیش رو کامل توضیح بدم!
این دو تا بیت از مولانا رو در نظر بگیرید:
"بمیرید، بمیرید، وزین نفس ببرّید/ که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پیِ حفرهی زندان/ چو زندان بشکستید، همه شاه و امیرید"
در واقع زوربا برای من نمادِ این مفاهیمه. یعنی شکستنِ زندان و رها شدن از بندِ نفس! و قصد ندارم توضیحِ بیشتری بدم چون واقعاً جایز نیست. شعر خودش گویاست دیگه ((: زوربای یونانی این مسائل رو برای من از قالبِ یه سری شعارِ کلیشهای و ساده خارج کرد و بهش "معنی" و عمق داد.
2- کتابدزد/ مارکوس زوساک:
لغتِ sensitive رو شنیدید؟ در واقع sensitive یعنی کسی که قادره احساسات و عواطفِ انسانهای دیگه رو درک کنه! خب من از وقتی که یادم میاد یه مقدار در این زمینه مشکل داشتم و اون قضیهی "درکِ متقابلِ انسانی"م نقص داشته. این کتاب رو اخیراً خوندم و خب حس میکنم نوعِ تراژدی و هیجاناتی که داشت، میشه گفت به نوعی وجدانم رو تا حدِ زیادی بیدار کرد. یعنی احساس میکنم حالا نسبت به قبل بهتر میتونم دردها و مشکلاتِ آدمهای دیگه رو درک کنم و باهاشون همزادپنداری کنم. چون این کتاب باعث شد بالاخره به این مسائل "اهمیت" بدم!
3- راز فال ورق/ یاستین گوردر:
من این کتاب رو چند سال قبل خوندم و چندان دربارهی جزئیاتِ محتواش چیزی یادم نیست. ولی خب تاثیری که روی افکارم داشت رو خیلی خوب یادمه.
راستش من همیشه با خوندنِ کتابهای فلسفی مشکل داشتم! چون برای من چندان "جالب" نیست که بشینم فکرها و عقایدِ آدمهای بزرگِ گذشته رو بخونم. حتی اگه افکارشون پربار و غنی هم باشه، بازم یه جورایی حسِ طوطی بودن بهم دست میده. دوست دارم سوالهای فلاسفهی تاریخ رو بدونم، ولی چندان تمایلی به دونستنِ جوابهاشون ندارم. درسته که شاید تو مسائلِ اجتماعی و سیاسی و این نوع زمینهها نیاز به دونستنِ "جواب"های فیلسوفهای دیگه داشته باشیم، ولی خب دربارهی مسائلِ جهانبینی و معنویِ شخصی، ترجیح میدم مسیرِ خودم رو برم. به هر حال فلسفه یعنی پرسیدن و فکر کردن! طبیعتاً دوست دارم که اگه در زمینهی فلسفه میخوام افکارم رو حرکت بدم، تو ذهنم کلی سوال داشته باشم و راجع بهش فکر کنم تا اینکه بخوام دربارهی "جواب"های بقیه فکر کنم. و خب "راز فال ورق" دقیقاً همین روند رو داره. حالا چرا میگم روی من تاثیر گذاشت؟ چون تعدادِ زیادی "سوال" توی ذهنم ایجاد کرد. تعدادِ زیادی "حفره"! به نظرم چند سال قبل، همین کتاب بود که جرقهی همهی مسیرهای فکریِ فلسفی [و البته نوجوانانهی] من رو زد.
دعوت:
@Iman Rage
@Pan