تولرانس یا مدارا

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Infinite Infinity
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ارسال‌ها
919
امتیاز
4,444
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
تهران
سلام!
خب یک موضوع جدیدی که به ذهنم رسید جالبه در موردش صحبت کنیم تولرانس(tolerance) یا مدارا هست. این واژه خیلی تو ادبیات زندگی‌مون ظاهراً جایی نداره. اما برانگیخته شدن ظاهراً جای زیادی پیدا کرده.

اصلا تولرانس یا مدارا به چه معنی هست؟

چرا و چقدر باید تو زندگیمون تولرانس داشته باشیم یا نداشته باشیم؟

و اینکه چطوری بدست میاد؟
 
به نظر من آدم باید تا جایی مدارا کنه که رضایت قلبی داشته باشه. اگه بخوای از اون ور هی حرص بخوری و فکرت درگیر شه که حقم رو خوردن و این حق من نبود، خب فقط خود آدم آسیب میبینه.
بعد به نظرم هرچی بیشتر زخمی شی، قدرت تحمل و صبر و در نتیجه مدارا کردنت هم بیشتر میشه. یه جاهایی هست که واقعااا راه در رو نیست. واسه آدمایی مثل من که همیشه میگردن راه میانبر پیدا کنن، این جور اتفاقات به شدت سخته. جایی هست که تنها راه میانبر یه چیز تو مایه های مرگ هست.
بعد یه حد وسطی هم هست که اونجا خیلی خوبه. کمترش عجول هستی و بیشترش تو سری خور D:
در آخر اینکه فکر میکنم ما آدما به قیمت جونمون زندگی میکنیم. منظورم از به قیمت جون اینه که طی فرآیند بزرگ و با تجربه شدن ممکنه موهامون سفید بشه، چشمامون ضعیف بشه، استخون هامون درد بگیره، معده درد بگیریم و هزار تا بلای دیگه سرمون بیاد. ولی فکر میکنم درصد زیادی از آدما به قیمت این اتفاقا با تجربه میشن. یه چیز تو مایه های «موهامو که تو آسیاب سفید نکردم» هست.
 
شخصا سعی میکنم تواناییمو تو مدارا کردن ببرم بالا
نه برای دیگران
به خاطر خودم
مدارا کردن تا زمانی خوبه که تو مطمئن باشی روزنه ای برای تغییر یا حل مشکل وجود نداره یا اگه وجود داره هم ضروری نیست
بعد آدم هاییکه به خاطر دیگران مدارا میکنن معمولا ( دقت کنید قید همه نیست معمولا ) درونا طرف رو یکی بدهکار خودشون میبینن
اگه مدارایی هست باید برا خودت باشه و تمام
 
به نظر من آدم باید تا جایی مدارا کنه که رضایت قلبی داشته باشه. اگه بخوای از اون ور هی حرص بخوری و فکرت درگیر شه که حقم رو خوردن و این حق من نبود، خب فقط خود آدم آسیب میبینه.
بعد به نظرم هرچی بیشتر زخمی شی، قدرت تحمل و صبر و در نتیجه مدارا کردنت هم بیشتر میشه. یه جاهایی هست که واقعااا راه در رو نیست. واسه آدمایی مثل من که همیشه میگردن راه میانبر پیدا کنن، این جور اتفاقات به شدت سخته. جایی هست که تنها راه میانبر یه چیز تو مایه های مرگ هست.
بعد یه حد وسطی هم هست که اونجا خیلی خوبه. کمترش عجول هستی و بیشترش تو سری خور D:
در آخر اینکه فکر میکنم ما آدما به قیمت جونمون زندگی میکنیم. منظورم از به قیمت جون اینه که طی فرآیند بزرگ و با تجربه شدن ممکنه موهامون سفید بشه، چشمامون ضعیف بشه، استخون هامون درد بگیره، معده درد بگیریم و هزار تا بلای دیگه سرمون بیاد. ولی فکر میکنم درصد زیادی از آدما به قیمت این اتفاقا با تجربه میشن. یه چیز تو مایه های «موهامو که تو آسیاب سفید نکردم» هست.
خب بیشتر اینجا مدارا کردنی منظورمون هست که حرص نخوریم. البته حرفتون هم درسته چندین بار که تجربه اینکارو داشتم چند مدتی بعدش یکم حرص خوردم ولی آیا این یکم حرص خوردنه به برانگیختگی و بالا گرفتن تنش میارزه؟
تو سری خور لغت جالبیه، حدش چقدره؟
حد اعلای مدارا که احتمالا تو‌سری‌خور بودن حسابش می‌کنی می‌تونه قضیه Turning the other cheek مسیح باشه که تو فارسی جایی ندیدم. مسیح میگه اگر یک نفر بهت سیلی زد سرت رو بچرخون که به اون سمت هم سیلی بزنه.
این قضیه معده درد و اینا هم اگر ذهنت با مدارا کردن کوک باشه آیا بازم باعث دردای جسمی و ذهنی میشه؟

شخصا سعی میکنم تواناییمو تو مدارا کردن ببرم بالا
نه برای دیگران
به خاطر خودم
مدارا کردن تا زمانی خوبه که تو مطمئن باشی روزنه ای برای تغییر یا حل مشکل وجود نداره یا اگه وجود داره هم ضروری نیست
بعد آدم هاییکه به خاطر دیگران مدارا میکنن معمولا ( دقت کنید قید همه نیست معمولا ) درونا طرف رو یکی بدهکار خودشون میبینن
اگه مدارایی هست باید برا خودت باشه و تمام
خب واقعا چند درصد اوقات میشه با مدارا نکردن قضایا رو تغییر داد؟
قضیه بدهکار دیدن هم جالبه.

--
یک موضوعی که می‌تونه خیلی به تفکر مداراگرا(!) ختم بشه اینه که فرض کنید جای طرف مقابل بودید ولی نه سطحی و بصورت عمقی. مثلا در خانواده شخص مقابل بزرگ شدید و مثل اون تربیت شدید و مشکلات اون رو داشتید، حالا شخص پرخاش می‌کنه به شما یا دروغی میگه یا کلکی میزنه، با فرض اینکه اگر شما هم با شرایط اون بزرگ می‌شدید همین کار رو می‌کردید آیا باید مدارا کرد یا نه؟
 
خب بیشتر اینجا مدارا کردنی منظورمون هست که حرص نخوریم. البته حرفتون هم درسته چندین بار که تجربه اینکارو داشتم چند مدتی بعدش یکم حرص خوردم ولی آیا این یکم حرص خوردنه به برانگیختگی و بالا گرفتن تنش میارزه؟
تو سری خور لغت جالبیه، حدش چقدره؟
حد اعلای مدارا که احتمالا تو‌سری‌خور بودن حسابش می‌کنی می‌تونه قضیه Turning the other cheek مسیح باشه که تو فارسی جایی ندیدم. مسیح میگه اگر یک نفر بهت سیلی زد سرت رو بچرخون که به اون سمت هم سیلی بزنه.
این قضیه معده درد و اینا هم اگر ذهنت با مدارا کردن کوک باشه آیا بازم باعث دردای جسمی و ذهنی میشه؟


خب واقعا چند درصد اوقات میشه با مدارا نکردن قضایا رو تغییر داد؟
قضیه بدهکار دیدن هم جالبه.

--
یک موضوعی که می‌تونه خیلی به تفکر مداراگرا(!) ختم بشه اینه که فرض کنید جای طرف مقابل بودید ولی نه سطحی و بصورت عمقی. مثلا در خانواده شخص مقابل بزرگ شدید و مثل اون تربیت شدید و مشکلات اون رو داشتید، حالا شخص پرخاش می‌کنه به شما یا دروغی میگه یا کلکی میزنه، با فرض اینکه اگر شما هم با شرایط اون بزرگ می‌شدید همین کار رو می‌کردید آیا باید مدارا کرد یا نه؟

درسته درک متقابل باعث مدارا میشه
و خوب بخشی عظیمی از زندگی دست ما نیست
ولی اشتباهه که برای جیزهای غیر قالدتغییر حتی اگه قسمت ککچکی باشه نجنگیم
 
آدم زمانی مدارا میکنه که طرف مقابلشم مدارا کنه باهاش
وقتی قراره هی ما مدارا کنیم اون بیشتر دور برداره که دیگه نشد مدارا
باید مث خودش رفتار کنیم
بمولا که بمولا....
 
Back
بالا