خب اول از همه اینو بگم که من خودم هیچ اطلاعات تخصصیای راجع به نقد و ارزیابی هنر ندارم. (شاید همینجا باید پست رو تموم میکردم

) و همهی این حرفام تلاشیه برای به نوشتار درآوردن افکاری که در این مورد تو ذهنم هست. طوری که من با نقد آثار هنری برخورد میکنم همونجوریه که با خود آثار هنری برخورد میکنم: به عنوان یک مخاطب و یک مصرفکننده. همونطوری که بیشتر هدفم از دیدن فیلم لذت بردنه بیشتر هدفم از خوندن مقالهها یا دیدن ویدیوهای یوتیوبی نقد هم لذت بردنه. ارزیابی من از یک فیلم و حتی خود مقاله نقد در همین جا تموم میشه. اگر سرگرمکننده بوده باشه به بقیه پیشنهاد میکنم و اگر حس خاصی نداشته باشم حرفی راجع بهش نمیزنم و اگر وقت بدی برام ایجاد کرده باشه به بقیه میگم اینو که اگر خواستند نبینند. در واقع ارزیابی من نه ارزیابی خود فیلم بلکه ارزیابی وقتیه که برای من ایجاد کرده و چیزی که من به دوستام میگم اطلاعاتیه که راجع به سلیقهی منه و اونا هم با توجه به سلیقهی من از حرفام ارزیابی رو برداشت میکنند.
میدونم گفتید سلیقه اینجا مطرح نیست ولی نکته اینجاست که جوری که من مخاطب به استقبال هنر میرم کاملا وابسته به سلیقه و جهانبینی خودمه. تو پاراگراف قبلی گفتم ارزیابی من در سرگرمکننده بودن یا نبودن فیلم تموم میشه ولی این کاملا هم حقیقت نداره. در واقع بعد از این ارزشگذاری بیرونی منِ مصرفکننده به دوستام که این فیلم ارزش مصرف رو داره یا نه، یه ارزشگذاری درونی هم در منِ مخاطب رخ میده که میخوام فیلم رو درک کنم، هدفی که سازنده داشته رو درک کنم و اینکه فکر کنم به مفهوم چیزی که میگه، اینکه درسته و یا نه، حرف جدیدی زده یا تکراری، و اینکه موفق شده به درستی همون چیزی رو که میخواد نشون بده یا کاملا شکست خورده و مضمون فیلم رو سر خودش خراب شده. در نهایت اکثر نتایجی که من از این ارزشگذاری میگیرم از سلیقه خودم و از خوندن و تماشای نقد افرادیه که عقاید منو دارند. و حتی نظرات مخالفی که میخونم و نگاه میکنم هم دنبال نظراتی میگردم که یا با عقیدهی من و مفهوم یک فیلم مخالفند و یا با اینکه آیا اون فیلم واقعا این مفهوم رو میده یا نه.
برای همین ارزیابی سرد و با فاصله برای من مخاطب فیلم و من مخاطب نقد اهمیتی نداره. این ارزیابی زیباییشناختی هرچند احتمالا برای خود هنر و هنرمندان خیلی مهمه برای من مخاطب حوصلهسربره و بیاهمیته. حالا همهی اینارو گفتم که برسم به اینکه باید در مقابل این فیلمهایی که مثال زدید و فیلمهای دیگه مانند این جبهه گرفت یا نه. به نظرم جبهه گرفتن اساسا کار غلطیه و باعث به وجود اومدن یه محیط تحلیلی میشه که کاملا زمان و context فیلم رو نادیده میگیره و یه جوری برچسب "بد" و "مشکلدار" روشون زده میشه که اگر حرفی راجع بهش با حتی فردی که فیلم رو ندیده بزنی هم چون تنها دانستهی قبلی تو مغزش اینه که این فیلم مشکل داره، علاقهای به تغییر نظر هم نداره و همون ابتدای کار بحث رو تموم میکنه. ولی با تموم اینا به نظرم حتی در اون ارزیابی زیباییشناختی هم نمیشه کلا این قضایا رو نادیده گرفت. دقیقا نمیدونم در این دیدگاه کانت جایگاه محتوا و مضمون و مواردی از این قبیل در نقد چیه. یعنی فقط طرز قرار گرفتنشون در داستان و بیان کردنشون مهمه و یا خود اینکه محتوا و مضمون چیه هم مهمه؟
از نظر من چیزی که داستان میخواد بگه هم جدا از اینکه کیفیت مدل گفتنش چیه، مهمه. فکر کنم الان اساسیترین سوال این بحث اینه که "در یک ارزیابی زیباییشناختی (با همون معیار شما) آیا اخلاق یک اثر هنری هم در کیفیتش تاثیر داره یا نه؟" و از نظر من جواب این سوال بله هست. شاید بشه کد اخلاقی هر فرد رو شخصی دونست ولی این شخصی بودن با شخصی بودن چیزی مثل رنگ مورد علاقه فرق میکنه. تقریبا همه به جز شاید بعضیها که به مدلی از نسبیگرایی اخلاقی اعتقاد دارند، کد اخلاقی خودشونو درست و برتر و کد اخلاقی بقیه رو اشتباه میدونند. آدما اکثرا به کد اخلاقیشون مثل یه حس و سلیقه و نظر نگاه نمیکنند و کاملا با استدلال به این اخلاق انتخابیشون رسیدند. و برای همین به نظرم این اخلاق هرکس باید در ارزیابی زیباییشناختیش موثر باشه. ولی این اخلاق باید با تحلیل و بررسی دقیق دورهی تاریخی، ژانر و مدیوم هنر، مخاطب هنر و ترندهای هنری در زمان ساختش ارزیابی بشه.
ولی باز الان باید برگردم به حرفهای ابتدای پست: این ارزیابی زیباییشناختی هرچند برای هنر و هنرمند خیلی مهمه برای من اهمیت چندانی نداره. من نمیتونم به این فکر کنم که "تولد یک ملت" از نظر زیباییشناختی چه ارزشی داره و با توجه به دوران تاریخی که توش بوده خیلی از افراد باهاش همصدا بودند، وقتی میبینم که چقدر مضمونی که داره نفرتانگیزه و وقتی میدونم که از نظر تاریخی چقدر فیلم تاثیرگذاری بوده در دوباره اوج گرفتن کو کلاکس کلان و تا سالها پروپاگاندایی بوده که ازش برای آوردن اعضای جدید استفاده میکردند. من نمیتونم این چیزارو نادیده بگیرم و فقط به ارزیابی کیفی فیلم نگاه کنم و بگم این فیلم خوب و یا با ارزشه و اتفاقا ارزیابی کیفی بدون توجه به این چیزا رو براش بد میدونم چون انگار یه ارزش تعیین شده توسط یه آدم فضاییه کاملا جدا از زمین و آدمای روشه. در واقع سوال اینجا اینه که خود این ارزیابی چه ارزشی داره؟ حتی با این دید که این ارزیابیا برای هنرمنده آیا واقعا اونقدر ارزش داره که یه نفر حتما بخواد این فیلمو ببینه تا شاید از کیفیتش چیزی بهش برسه؟
البته "تولد یک ملت" یه نمونهی خیلی شدید از این پدیده هست. فکر نمیکنم "بر باد رفته" و "جویندگان" خیلی باهاش قابل مقایسه باشند. مشکلات نژادپرستی تو "بر باد رفته" بیشتر از اینکه چیزی در مضمون باشه چیزهاییه که در محتوا هستند ولی در مضمون نیستند. (البته اگر درست فهمیده باشم که محتوا معادل content و مضمون معادل theme هستش

) اینو راحتتر میشه ازش گذشت. "جویندگان" یه ذره بحثش پیچیدهتره. چون با وجود مدل نشون دادن سرخپوستها و نژادپرستی شخصیت اصلی توش که اکثرا به این خاطر ملامتش میکنند و خود فیلم رو نژادپرست میدوننش، میشه این بحث رو کرد که خود فیلم نژادپرستی شخصیت اصلی رو ملامت میکنه و به شکل یه چیز خوب نشونش نمیده. (هرچند همه با این موافق نیستند) این کاملا فیلم رو تبرئه نمیکنه از نمایش سرخپوستها توش، میشه گفت اونو در جایگاهی بالاتر از "تولد یک ملت" قرار میده. هرچند به نظر من حتی نمایش بد سرخپوستهای تو فیلم رو هم میشه به دیدگاه شخصیت اصلی ربط داد. یعنی مدلی که یه شخصیت نژادپرست دنیا رو میبینه. و نمایش نژادپرستی در یه فیلم فیلمو نژادپرست نمیکنه بلکه مضمون نژادپرستیه که مشکل داره و راجع به اینکه جویندگان کدومه بحث زیاد هست. در کل وقتی داشتم برای این پستم یه ذره نقدهای این فیلمها رو بیشتر میخوندم تقریبا بحث و مخالفتها در نظرات زیاد بود و مطمئن نیستم بشه گفت که فضای بحث براشون بسته شده. (برعکس "تولد یک ملت" که تقریبا به طور کامل نظرات راجع بهش منفیه)
و در آخر راجع به دموکراتیزه کردن هنر و اینکه به ازای هر قهرمان سفیدپوست باید یه قهرمان سیاهپوست باشه. اینو میخوام از دو بعد بررسی کنم: فیلمهای mainstream و فیلمهای هنری. (اول میخواستم به مستقل و غیر مستقل تقسیم کنم ولی این خط تقسیمش یه ذره فرق میکرد با اونی که میخواستم.) نمیدونم دقیقا چقدر نسبت به گذشته تغییر کرده یا نکرده این موضوع ولی تو این چند سال اخیر حداقل نگاه عموم به فیلمها هی بیشتر و بیشتر از هنر تبدیل به کالا شده. (و تاکیدم روی واژهی "مصرفکننده" در اوایل پست به همین دلیل بود.) وقتی یه فیلم برام مثل یه کالا باشه خودمو محق یه سری خصوصیات میدونم که باید داشته باشه تا برام ارزش داشته باشه که بخوام ببینم و یه سری خصوصیات که ارزش داشته باشه تا به دوستام معرفی کنم. (این همون ارزیابی اولیس که گفتم من مصرفکننده دارم که بیشتر شباهت به ارزیابی یه کالا داره تا اثر هنری) این طور که به نظرم میاد خیلی از مصرفکنندهها از پر شدن فیلمها فقط از مرد سفیدپوست خسته شدند و دلشون نمایش آدمهای دیگهای رو هم میخواد. و به نظرم این ریسکیه که هالیوود برای سود بیشتر داره میکنه و بعضا نتیجشو پس میگیره و بعضا نه. جدا از این دید کالایی بهش، به نظرم این ارزش داره که آدمای بیشتری میتونند خودشونو تو فیلما ببینند و این بحث مخصوصا برای بچهها و افراد جوون نسبتا سودمنده. هرچند این فیلمها اکثرا همچنان نمایش سطحیای از آدمایی که نشون میدند دارند، لزوما سمت و سویی که دارند بهش میرن بد نیست از نظر من. یعنی سودش بر ضررش میچربه.
اینا راجع به فیلمای mainstream بودند ولی در فیلمای هنری هم من حرکت به سوی وارد شدن افرادی به جز مردای سفیدپوست میبینم ولی این به نظرم دلیلش فرق داره با دلیل فیلمهای قبلی. در اینجا میل به وارد کردن این افراد برای لذت بردن خود فرد از یک کالا نیست بلکه میل به داستانهایی با دیدگاههای جدیدتره. تقریبا داستانهای با دیدگاه شخصیتهای مثلا زن و سیاهپوست و سازندههای زن و سیاهپوست در تاریخ نسبتا وقت کمتری بهشون تعلق گرفته و الان هی میل بهشون بیشتر حس میشه. فیلم "پرترهی نقاشی یک بانو" رو من هنوز ندیدم که راجع به کیفیتش نظری بدم ولی اینکه در فیلم دیدگاه مردها نادیده گرفته بشه به نظرم لزوما چیز بدی نیست. فیلمهای قدیمی زیادی کاملا زنان رو نادیده میگیرند و داستانی از دید مردانه میگن و اونا هم به نظر من لزوما فیلم بدی نیستند. این در نظر گرفتن تفاوت دیدگاه زنانه و مردانه میتونه داستانهای جدید و خلاقانهای خلق کنه، حالا چه بررسیشون کاملا جدا از هم باشه چه در کنار و در ارتباط و تضاد و کمال با هم. کلا در خلاصه اعتقاد من اینه که برخورد فرد با زندگی و زندگی با فرد با توجه به جنسیت، نژاد، گرایش و... فرقهایی داره، نه فرقهای بزرگ ولی فرقهای ریزی که اگر بهشون توجه بشه میشه داستانهای نوآوارنهتری خلق کرد.
+ جدا از ارزیابی زیباییشناختی غیر شخصی، خیلی وقتا این تحلیلهای اخلاقی از فیلما کاملا مستقل از ارزیابی بیان میشن. یعنی میتونیم مثلا "بر باد رفته" رو از نظر ارتباط محتوا و مضمونش با نژاد و نژادپرستی و بردهداری بررسی کنیم بدون اینکه بگیم این از کیفیت و ارزش فیلم کم میکنه. به نظرم این تحلیلا هم به خودی خود میتونند ارزشمند باشند و در انجامشون هم یه ذره ممکنه فیلم رو بهتر درک کنیم هم دورهی تاریخیشو. علاوه بر اینا از نظر خود من جذاب هم هستند و جذابتر از تحلیلی که فقط ارزیابیه. این تاثیر خاصی رو بحث این پست نداشت برای همین این آخر فقط گفتم که شاید بعدا بیشتر تو بحث مطرح شد.
+ یه نکته نسبتا بیربط: به نظرم موقع این بحثهای اینکه فیلمهای قدیمی که محتوا و مضمون بد با معیار امروزی دارند، یه چیزی که نسبتا نادیده گرفته میشه دیدگاه افرادیه که این فیلمها بهشون توهین شده. مثلا یه سرخپوست میتونه واقعا بشینه "جویندگان" رو نگاه کنه و به ارزشهای سینماییش فکر کنه؟ نمیدونم واقعا. مثلا یه مثال برای خود ما ایرانیها که به ذهنم میاد فیلم 300هه. (البته این فیلم حتی راجع به کیفیتشم بحث زیاده و قطعا با جویندگان اونقدری قابل مقایسه نیست ولی الان تنها فیلمی که در مورد بد نشون دادن ایرانیا یادم اومد همین بود

) حتی اگر این فیلم بهترین فیلم تاریخ هم میشد به نظرم برای ما باز هم مزخرف و چرند خواهد بود و نمیتونستیم با دل خیلی خوش نگاه کنیم. نمیدونم نتیجه این حرفم چی بود کلا گفتم اینم جالبه بهش فکر کنیم.
+ چند مورد نهایی خارج از بحث: اولا که متاسفم به خاطر این همه مطلب طولانی و گیج کننده.

قطعا اگه نویسندهی بهتری بودم میتونستم اینارو کوتاهتر و بهتر بیان کنم و دارم رو نوشتنم کار میکنم. دوما من تو این ماه مرداد خیلی خیلی سرم شلوغه و احتمالا نتونم پست بعدی رو به این زودی یعنی چند روزه جواب بدم و ممکنه تا یک یا چند هفته طول بکشه که بستگی به وقتم داره و واقعا مشخص نیست ولی سعی میکنم نظرات هرچند کم اطلاعمو در وقتی که بتونم بیان کنم. در کل بحث هم خیلی پیچیدست هم جالب و فکر کردن بهش هم علاوه بر خود نوشتنش وقت میخواد.
+ پ.ن: حس میکنم اینو هیچ جای نه این پستم گفتم نه پست قبلی ولی من معتقد نیستم که هر اثر هنریای باید یه هدف سیاسی اخلاقی و ایدئولوژیک داشته باشه و چنین فکری رو نه تنها اشتباه میدونم بلکه برای هم هنر هم نقد خطرناک میدونم. تو متنم حس میکنم این بهش اشاره نشده و به نظر میاد بعضی جاها همچین عقیدهای دارم، ولی با چنین پسزمینهای استدلالام نوشته نشده. این حس کردم بد نیست که بگم.