سیاست و علم

  • شروع کننده موضوع
  • #1

الهه ن

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,082
امتیاز
33,131
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مياندوآب
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
سلام.

امروز خبری فوری در گروه‌های پزشکی منتشر شده با این محتوا که «سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده افراد مبتلایی که علامت‌دار نیستند نه نیازی به ایزولاسیون و قرنطینه دارند و نه نیازی به رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی» [۱]

این گزاره یعنی تمامی راه‌های پیشگیری که تا الان انجام می‌شده غیرضروری و نالازم بوده.
اما از سوی دیگه، تاریخ مطالعات علوم پزشکی (که این گزاره‌ها هم منتج از آن‌هاست) همیشه پر از ارتباط مالی/قلبی/مغزی! محققان با کمپانی‌ها و سیاست‌مداران هست. معروف‌ترین مثالش که دست کمپانی‌های مشروب‌سازی در آن‌ها دخیل بوده گزاره‌ی «افرادی که مصرف متوسط مشروب دارند، بیشتر از افراد پرمصرف و افرادی که مصرف مشروب ندارند عمر می‌کنند» هست که درواقع پیرامون اثر حفاظتی مصرف متوسط مشروب دربرابر بیماری‌های قلبی بوده که به گایدلاین‌های پزشکی هم راه یافته بوده و درواقع پزشکان مطابق آن اقدام می‌کردند؛ اما بعد چند دهه کشف شد افرادی که در این مطالعات شرکت داشتند و به عنوان «افرادی که مصرف کننده نیستند» نامگذاری شده بودند، درواقع افرادی بودند که سابقه‌ی مصرف زیاد مشروب داشتند که به خاطر عوارض ناشی از مصرف و بروز بیماری‌های مراحل آخر، اقدام به ترک کرده بودند! [۲]

با این حال، اگر این گزاره‌ی جدید سازمان جهانی بهداشت متأثر از سیاست‌های اقتصادی کشورها باشه، چه اقدام عملی می‌شه در برابر ابتلا داشت؟
این گزاره یعنی عدم رعایت فاصله‌گذاری و شروع مجدد تمامی فعالیت‌های قبلی که تنها افراد علامت‌دارند معاف خواهند بود!

۱- مبتلا با آلوده متفاوت ه. فرد آلوده یعنی با ویروس در تماس بوده اما ویروس روی بدنش تغییر ایجاد نکرده؛ اما فرد مبتلا یعنی ویروس در بدنش تغییراتی ایجاد کرده که این تغییرات یا کم بوده و علارغم به هم خوردن تعادل فیزیولوژیک بدن، علایم بالینی بروز نکرده و بدون علامت موندند و یا تغییرات وسیع بوده و علامت‌دار هم شدند.

۲- Is Moderate Drinking Protective Against Heart Disease? The Science, Politics and History of a Public Health Conundrum
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

الهه ن

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,082
امتیاز
33,131
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مياندوآب
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
جدا از اینکه این خبر منتشر شده اساس علمی نداشت [ :)) ]، بیایید از مصادیق دخالت سیاست در پژوهش‌ها و آسیب‌های متعاقبش بحث کنیم. :))
مثل همون مثال شراب .. (از واژه‌ی شراب استفاده می‌کنم چون مطالعات مدنظر جدا از اثر الکل که در متون تخصصی alcohol نامیده می‌شه، به طور خاص درباره‌ی red wine بوده؛ یعنی اثرات سوء الکل مشخص ه و معلوم ولی این مطالعات و گایدها همون روی red wine مانور می‌دادند.)
 
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
چند روز پیش یک توییت دیدم که اشاره‌ای به این کرده بود که رویکرد درمانی شناختی-رفتاری (CBT) نسبت به رویکردای دیگه برای حکومت‌ها سود داره و اشاره‌ای به چند مصداق حمایت حکومت‌ها کرده بود و نوشته بود که مشکل اینجاست که گاهی یادمون می‌ره خود علم هم عاری از دخالت عوامل بیگانه نیست.

یک رویکرد درمانی در روان‌شناسیه که تمرکزش بر حال و اکنونه، درمان‌گر توی این رویکرد کاری به گذشته‌ی فرد نداره و بالعکس، تمام توجه رو معطوف به حال و آینده می‌کنه. سعی می‌کنه افکار و شناخت‌های مزاحم که مشکل‌آفرین شدن رو شناسایی کنه و بعد اون‌ها رو با صحبت کردن تغییر بده و اصلاح کنه تا فردِ مثلاً افسرده رویکرد مثبت‌تری به زندگی داشته باشه. موضوع اینه که این نوع درمان در مقایسه مثلاً با روان‌کاوی خیلی سریع‌تره و طبیعتاً کم‌هزینه‌تر، شواهد عینی بیشتری هم داره و یه جورایی توسط همین علم بیشتر حمایت می‌شه؛ ولی یک مشکلی که داره اینه که خیلیا معتقدن درمان پایداری نیست و همون فردِ مثلاً افسرده احتمال داره در مواجهه با چالش‌های بعدی در زندگی‌ش نتونه در برابر افسردگی مقاومت کنه. در واقع بعضیا این ایراد رو می‌گیرن که مشکل توی این رویکرد ریشه‌ای حل نمی‌شه. از اون جایی که توی روان‌شناسی‌ هنوز قانونی نداریم و هر چی هست نظریه ست، کارکرد این رویکردا به شدت مورد بحثه و نظرات متفاوتن

دخالت عوامل بیگانه در علم چیز جدیدی نبود کما اینکه از سوگیری‌های ناخودآگاه تا سلایق خودآگاه پژوهشگر، تمام فرایند متد علمی از ایجاد سوال تا نتیجه‌گیری رو در بر می‌گیره. و همینطور سوگیری‌های سیاسی هم چیز عجیبی نیست چون علم همواره بازتابی از مشکلات و نیازهای جامعه بوده و وضعیت جامعه هم به طور مستقیمی به وضعیت سیاسی گره خورده، لذا طبیعیه که موضوعات مورد مطالعه و دغدغه‌ها، ارتباط مستقیم و غیرمستقیم زیادی به مسائل سیاسی روز داشته باشن.
چیزی که برای من تازگی داشت، این سوال بود که حکومت‌ها تا چه حد روی علم و چرخه‌ی تولید اون تأثیر دارن و این تأثیر از چه راه‌هایی اعمال می‌شه و علی‌الخصوص توی علوم انسانی این موضوع چقدر می‌تونه زندگی‌ و حتی نظرات افراد جامعه رو تحت تأثیر قرار بده. در واقع یکی از چیزهایی که علم رو متمایز و قابل اعتماد می‌کنه، تلاش برای حذف سوگیری‌ها در روند رسیدن به نتیجه ست؛ اما آیا استقلال علم یکی از ملزومات این تلاش نیست؟!
در ادامه به سه تا اپیزود از پادکست نیچر بر خوردم که به همین موضوع پرداخته بودن:
و این لینک و چند تا مطلب دیگه که با سرچ به دست میان.
حالا اینجا همین روان‌شناسای شناختی رفتاری ادعا می‌کنن که رویکردشون تجربی، علمی و evidence basedتر از بقیه ست، دولت‌ها هم مثلاً در انگلستان برای این نوع درمان بیمه در نظر می‌گیرن (ولی مثلاً برای روان‌کاوی نه) و حتی کارمندهای دولتی رو تشویق می‌کنن که از این درمان استفاده کنن، از طرفی همون دولتی که داره برای این درمان هزینه می‌کنه، داره بودجه‌ی تحقیقات پژوهشی رو هم تأمین می‌کنه، و بعد اون پژوهشگرها میان و رویکرد تشویقی دولت رو تأیید می‌کنن. یه جورایی در انتها همه‌ی اینا مرتبط می‌شه به حکومتی که داره پژوهش و پژوهش‌گر رو تأمین می‌کنه.
سوالی که در اینجا مطرح می‌شه اینه که از یک زاویه ما می‌تونیم بگیم که خب دولت داره از رویکردی که علمی‌تره حمایت می‌کنه، ولی از زاویه‌ی دیگه، دولت داره با حمایت از این رویکرد (که رویکرد اقتصادی‌تریه چون به لحاظ زمانی کمتر طول می‌کشه) و تقویتش به وسیله‌ی تخصیص بودجه‌ی بیشتر، در هزینه‌های خودش صرفه‌جویی می‌کنه. روان‌شناسی‌ امروز تا حد خیلی زیادی objective و عینی شده، شکی هم نیست که می‌شه رد مشکلات رفتاری رو در نوروترنسمیترها جستجو کرد، ولی خب تقریباً پذیرفته شده که تغییر این نوروترنسمیترها با دارو به تنهایی جواب نمی‌ده و تأثیر دائمی روی زندگی فرد نمی‌ذاره. در اینجا نیاز به تلاش برای حل ریشه‌ای مشکلات احساس می‌شه، و چنین تلاشی رو ما در رویکردایی مثل روان‌کاوی و روان‌درمانی اگزیستانسیال (اروین یالوم که کتاباش معرف حضور هست از حامیان اصلی این رویکرده) داریم، که چندان توسط علم حمایت نمی‌شن، ولی خب شواهد قابل توجهی از اثرگذاری اونا هم وجود داره. شاید حتی اگر به این رویکردا هم همین قدر پرداخته می‌شد شواهد محکم‌تری می‌تونستن از تأثیرگذاری‌شون ارائه بدن!
موضوع البته خیلی گسترده‌تر از رویکردهای روان‌درمانیه، از تغییر اقلیم تا بحث‌های اقلیت‌های نژادی و جنسی همگی یه جورایی دستاویز احزاب مختلف سیاسی‌‌ای‌ هستن که با استفاده از اون‌ها در پی اثبات نظراتشون به مردمن. این موضوع به خصوص در جامعه‌ی علمی‌ای که یکی از نقدهای وارد بهش سخت‌گیری به نظریات جدید و خلاف جهته، به نظرم یه مقدار نگران‌کننده ست.
توی اون پادکست‌ها به شکل تقریباً قانع‌کننده‌ای استدلال می‌شه که جدایی علم از سیاست نه ممکنه و نه مطلوب، ولی موضوع اینجاست که تا چه حد این جدا نشدن به نفعه؟ با توجه به اینکه پژوهش‌های علوم انسانی با جامعه و با سیاست برهم‌کنش مستقیم دارن، آیا نباید نهادی باشه که با فراهم کردن بسترهای مناسب، راه رسیدن به حقایق رو هموارتر و بی‌واسطه‌تر کنه؟ به هر حال ما فقط علم رو داریم، و اگر همین هم قرار باشه مورد دستکاری‌های ناشی از سیاست باشه، به اعتمادمون خدشه‌ی بزرگی وارد می‌شه!
 
بالا