- شروع کننده موضوع
- مدیر
- #1
- ارسالها
- 359
- امتیاز
- 10,630
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- بیرجند
- سال فارغ التحصیلی
- 1397
- دانشگاه
- فرهنگیان مشهد
- رشته دانشگاه
- ادبیات فارسی
سه چهار ساعت پیش این صفحه رو باز کردم که تاپیک رو بزنم ولی اینقدر به بهانهی این تاپیک به شهرآشوب درست و حسابی برخوردم که قشنگ چند ساعته درگیر و سرمستم!
تو تاریخ ادبیات و تا جایی که یادمه کتاب تاریخ رشتهی انسانی یه اشارهی خیلی گنگ به این نوع شعر کرده بود. دهخدا نوشته: مدح و ذمیست که شعرا اهل شهر را کنند. البته اینم هست ولی همهش این نیست. بعضی از شهرآشوبها در انتقاد از مردم شهره. اما چیزی که من میخوام اینجا بذارم نوعی از شهرآشوبه که با حِرَف و مشاغل مردم در مورد معشوقی که اون شغل رو داره تصویرسازی کرده. البته تصور اینکه واقعا در همهی موارد همچین معشوقی وجود خارجی داشته بهنظرم درست نیست و در بیشتر موارد نوعی طبعآزمایی و خلاقیت و ایجاد زیباییهای کلامیه.(شاید بشه گفت 80 درصد) این نوع شهرآشوب که به نظر میرسه خاص شعر فارسیه، بیشتر به صورت رباعی سروده شده و مهستی گنجوی هم پیشگامشه. هیچ شغلی هم از نظر ننداختن! از مردهشور و قصاب و بنا هست تا موذن و زاهد و خطیب! این نوع شعر برای بررسی تاریخی و اجتماعی حِرَف هم بسیار کاربردیه و در مثالهای بسیاری رنگ و بوی اجتماعی قویای هم میگیره.
کتاب شهرآشوب در شعر فارسی(لینک دانلود) نوشتهی استاد احمد گلچین معانی کامل توضیح داده در مورد این نوع شعر و گزیدهای از شهرآشوبها رو هم جمع کرده.(اگه خواستین بخونین پیشنهاد من قسمت مهستی گنجویش و بهویژه قسمت لسانی شیرازیش هست که فوقالعاده کامل و قویه.)
چندتا شهرآشوب:
دکتر زیاد داریم تو سایت با طبیب شروع کنم :)
غسال پسر که باد بویش ببرد
صد نافه صبا ز چین مویش ببرد
ما را به بلای عشق او دل انداخت
گر دل این است مردهشویش ببرد!
(چه ایهامی داره مصرع آخر...)
شاعر:
شهرآشوبهایی که دوست داشتین رو هم همینجا بذارین...
تو تاریخ ادبیات و تا جایی که یادمه کتاب تاریخ رشتهی انسانی یه اشارهی خیلی گنگ به این نوع شعر کرده بود. دهخدا نوشته: مدح و ذمیست که شعرا اهل شهر را کنند. البته اینم هست ولی همهش این نیست. بعضی از شهرآشوبها در انتقاد از مردم شهره. اما چیزی که من میخوام اینجا بذارم نوعی از شهرآشوبه که با حِرَف و مشاغل مردم در مورد معشوقی که اون شغل رو داره تصویرسازی کرده. البته تصور اینکه واقعا در همهی موارد همچین معشوقی وجود خارجی داشته بهنظرم درست نیست و در بیشتر موارد نوعی طبعآزمایی و خلاقیت و ایجاد زیباییهای کلامیه.(شاید بشه گفت 80 درصد) این نوع شهرآشوب که به نظر میرسه خاص شعر فارسیه، بیشتر به صورت رباعی سروده شده و مهستی گنجوی هم پیشگامشه. هیچ شغلی هم از نظر ننداختن! از مردهشور و قصاب و بنا هست تا موذن و زاهد و خطیب! این نوع شعر برای بررسی تاریخی و اجتماعی حِرَف هم بسیار کاربردیه و در مثالهای بسیاری رنگ و بوی اجتماعی قویای هم میگیره.
کتاب شهرآشوب در شعر فارسی(لینک دانلود) نوشتهی استاد احمد گلچین معانی کامل توضیح داده در مورد این نوع شعر و گزیدهای از شهرآشوبها رو هم جمع کرده.(اگه خواستین بخونین پیشنهاد من قسمت مهستی گنجویش و بهویژه قسمت لسانی شیرازیش هست که فوقالعاده کامل و قویه.)
چندتا شهرآشوب:
دکتر زیاد داریم تو سایت با طبیب شروع کنم :)
ای پورطبیب نیک بیتدبیری!
در داروی درد ما چه بیتقصیری
بیمار شوم نبض به دست تو دهم
تا بو که بدین بهانه دستم گیری!
گل همچو رخ طبیب من خندان نیست
یاقوت و گهر چو آن لب و دندان نیست
نسبت به خط لبش که قانونِ شفاست
قانون و شفای بوعلی چندان نیست
زاهد و عابد: در داروی درد ما چه بیتقصیری
بیمار شوم نبض به دست تو دهم
تا بو که بدین بهانه دستم گیری!
گل همچو رخ طبیب من خندان نیست
یاقوت و گهر چو آن لب و دندان نیست
نسبت به خط لبش که قانونِ شفاست
قانون و شفای بوعلی چندان نیست
زاهدپسری که روزه دارد همه عمر
پاکست و نماز میگزارد همه عمر
هر دانهی دل که برده از خرد و بزرگ
تسبیح گرفته میشمارد همه عمر!
عابد پسری که متصل با اویم
در وقت عبادتست همزانویم،
هر گه به دعای عمر خود وقت نماز
او دست برآورد من آمین گویم!
مردهشو!:پاکست و نماز میگزارد همه عمر
هر دانهی دل که برده از خرد و بزرگ
تسبیح گرفته میشمارد همه عمر!
عابد پسری که متصل با اویم
در وقت عبادتست همزانویم،
هر گه به دعای عمر خود وقت نماز
او دست برآورد من آمین گویم!
غسال پسر که باد بویش ببرد
صد نافه صبا ز چین مویش ببرد
ما را به بلای عشق او دل انداخت
گر دل این است مردهشویش ببرد!
(چه ایهامی داره مصرع آخر...)
شاعربچهای قافیهپرداز و جمیل
آمد به وثاقم چو گل باغ خلیل
ابرو به مثل دو مصرع از بحر خفیف
زلفین به پا فگنده چون بحر طویل!
صراف:آمد به وثاقم چو گل باغ خلیل
ابرو به مثل دو مصرع از بحر خفیف
زلفین به پا فگنده چون بحر طویل!
صرافپسر به بنده یاری یا نه؟
آسایش جان بیقراری یا نه؟
عمریست که نقد عمر در دست من است
ای عمر عزیز! خرده داری یا نه؟
قصاب: آسایش جان بیقراری یا نه؟
عمریست که نقد عمر در دست من است
ای عمر عزیز! خرده داری یا نه؟
قصاب منی و در غمت میجوشم
تا کارد به استخوان رسد میکوشم
رسم است تو را که چون کشی بفروشی
از بهر خدا اگر کُشی مفروشم!
تا کارد به استخوان رسد میکوشم
رسم است تو را که چون کشی بفروشی
از بهر خدا اگر کُشی مفروشم!
اگه دوستداشتین شما هم یه تورقی بکنین کتاب رو. جدای از شعر هم به چیزای جالبی برمیخورین!شهرآشوبهایی که دوست داشتین رو هم همینجا بذارین...