یکی از فانتزی هام اینه که وقتی چند تا استاتوس واتساپ میزارم وقتی یکی رو زده just now انقدر عقب جلو کنم تا اون لحظه ای که استوری جدیدمو میبینه و به لیست اضافه میشه ببینم:/
خودت گفتی هرچقدر مسخره
از فانتزیام اینه که وقتی مردم یکی با پالتوی بلند مشکی و چتر مشکی و کلاه مشکی و کلا تیپ سرتا پا مشکی بیاد از دور نگاه کنه بعدم دور شه که بقیه فک کنن من چقد آدم مرموزی بودم.
یکی از فانتزیام اینکه با کسی که دوستش دارم توی آسانسور گیر کنم
چند بار تا حالا گفتم
ولی خب میخواممممم
از اینم بگذریم که کلا کراشام همشون آدمای معروفن و سلبریتی ان و قرار نیست هیچ وقت از نزدیک ببینمشون چه برسه به اینکه توی آسانسور گیر کنم باهاشون
ولی من هنوز امید دارم
فانتزیم اینه سرم یه دعوای ناموسی بشه منم با کیف بیام وسط و یارو عینکش بشکنه و صورتش زخم بشه...
منم بگم چیزی نشد؟ و دستمال بدم (با اشک)
یه موسیقی ملایم هم پخش شه
یکی از فانتزیهام اینه برم تور کویرگردی ثبت نام کنم.
اینکه توی کویر زیر آسمون پرستاره کلی آدم دور هم ببینیم و حرفای قشنگ بزنیم یکی هم اون وسط یه سازی بزنه و ما دور آتیش سیب زمینی و سوسیس کباب کنیم.
ازدواجی نیستم ولی یکی از فانتزیام این بود که جلوی تاج محل (نماد عشق) یا اهرام ثلاثه ازم خاستگاری شه
چند وقت پیش پیج لاکچری سورپرایز یه پست گذاشت و یه نفر این فانتزیمو زندگی کرده بود و کامنت گذاشتم ابوالهول حرمت داره نه لذت! ایش ایش حسودم خودتونین
من تا پارسال یکی از فانتزیام این بود که
نهم بشم
بعد تو مدرسه هر غلطی خاستم بکنم
معاونمون پرسید چرا این غلطو کردی
بگم سال آخرمه خاطره میشه
این فانتزی مو با خودم ب دوازدهم میبرم
همینقدر تباه