اکثر اوقات خوندنش برام لذت بخش بود
سعی میکردم مثل یه کتاب درسی بهش نگاه نکنم، اونوقت میتونستم با آرامش بخونم و درکش کنم
مخصوصا دینی دبیرستان، فکر کنم بخاطر معلممون بود(سطح علمیشون واقعا بالا بود)
خوندنش به عنوان یه کتاب داستان یا فقط و فقظ یک کتاب برام لذت بخش بود و آرامش بهم میداد (این حس منه ، شاید برای یه سریا مسخره باشه)
اما به عنوان یه کتاب درسی که باید خط به خط مطالبشو از بر باشم ، زجرآور بود...
من هر سال گیج تر شدم
هیچ وقت نفهمیدم اخرش قضا و قدر هست یا نیست؟
فقط نماز و روزه ایمان رو قوی میکنه بعد میری بهشت حوری میاد
خدا این چیزی نبود که به ما شناسوندن
نه.
اخیرا که خیلی با تفکداتم تناقض داره . احساس میکنم دارن یکم چیزهایی که خودشون دوست دارن به کتاب دینی ها اضافه میکنن
در کل باید بگم جزو درس های مورد علاقم نیست...
عه چه تاپیک مرتبطی.. الان وسط کلاس دینی ام..
منم میگم بیشتر به معلم مربوطه... پارسال یه معلمی داشتیم خیلی عالی بود..
میومد سرکلاس میگفت فک کنید من یه همچین اعتقاداتی دارم... چجوری می خواید منو قانع کنید که خدا هست و اینا؟
با خیلی از حرفاش مخالف بودیم و هستیم، ولی میتونستیم سر کلاس دستمونو ببریم بالا صحبتشو رد کنیم و منطقی بحث کنیم و ته همه حرفامون کشیده نشه به (چون خدا/اسلام گفته و خدا/اسلام یه چیزی می دونه که ما نمیدونم)..
باعث نشد همه مون به دین مببین اسلام رو بیاریم یا توبه کنیم یا چی... ولی هر کسی می تونست صحبتشو بیان کنه بدون این که کسی بخواد ارشادش کنه..
ولی امسال یه معلم داریم دکتری داره، استاد دانشگاهه و طلبه است.. ولی سر کلاسش کسی صحبت نمی کنه و خودش متکلم وحده است.. چون دوبار که اومدیم به چالش بکشیمش سریع گارد گرفت و اصلا اجازه نداد صحبت کنیم... و فکر میکنه هممون مفسد فی الارضیم... الانم یکی جرات کرده ازش پرسیده که خانم جلسه پیش گفتید این جلسه توضیح میدم مسجد رفتن خانمها چه ربطی به حیا داره، داره میگه چون خانمها نباید دیر وقت بیرون باشن... نمی فرماید جامعه باید به گونه ای باشد که دیر وقت بیرون بودن برای خانمها خطرناک نباشه...
دلم میخواد یه گلوله خالی کنم تو مخش بگم باید جلیقه ض گلوله میپوشیدی
ولی در مورد کتاب دینی، همونجور که گفتن بیشتر تبلیغ حکومته و به علاوه، یه نوجوان تو این سن نیاز به چیزهای مهم تری از دین داره تا بتونه اعتقاداتشو پیدا کنه نه این که اگه قبل نماز اذان و اقامه بگی دو صف فرشته پشت سرت نماز می خونن اگه فقط اقامه بگی یه صف
ما یه معلم داشتیم گفت بیاید بحث کنید و اینا بعد یه جلسه بچه ها یه پاور اوردند در مورد حیوانات هم جننس گرا که بگن این تو طبیعت هست اخر سر باز خرف خودشو زد دیگه ام نگذاشت اسلاید بیاریم
#اینجا ایران است
طراحی گرافیک صفحاتش قشنگه .
اخیرا داد و هوار از یه طلبه شنیدم . دیگه اینجا نمیخام نظر واقعیمو درباره کتاب بگم!
بیخیال بابا چارتا چرت پرته میخونیم . میریم دانشگاه بعدم خدا کمک کنه بریم از این مملکت!
قطعا خالی از حرف حساب نبود اما اکثرا استدلالای سطحی و قابل تردید و تذکرای گشت ارشاد طوری توش بود. من راجب چیزایی که بیشتر دربارهشون شنیده بودم می گفتم این چقد ناقصه راجب چیزاییم که نشنیده بودم به نظرم نصیحت طوری میومد. کلا کسی که داره حکم یه چیزو میگه دلیلشم نیاره به رد شدن حرفاش میگه تقدیر ((:
شما یک مسئلهی فیزیک رو در نظر بگیرید که همکلاسیتون بهتون داده. حلش کردید و دارید با پاسخِ همکلاسیتون بررسی میکنید که میبینید پاسخهاتون متفاوتاند. خب، شروع میکنید به بررسیِ دقیقتر که "چرا؟" ؛ کجایِ استدلالِ شما یا اون غلط بوده؟ و اینا.
آقا، به کتابِ دینی هم همینجوری مثلِ جوابِ متفاوتِ فیزیک نگاه کنید نه کتاب درسی:
با توجه به اینکه تاپیک گفته ۶ سال، شما از کلاس هفتم به اینطرف بالاخره هرطوری، با تحقیق یا همینجوری باری به هر جهت [آخه دین یا کلاً اعتقاد به یک مکتب یک سری محدودیتها و مسئولیتهایی در پی داره که خیلیها رو دیدم که از جهت و با جهانبینیِ خیامیِ "حالی خوش باش و عمر بر باد نکن!" مخالفِ "اعتقاد" اند] یا ارثی یا هر جوری، یه اعتقادی دارید که با استدلالهای کتاب دینی موافق یا مخالفه. خب، با کتاب دینی دعوا بیفتید، سعی کنید استدلالهاش رو به چالش بکشید، نقد کنید، خراب کنید! کتابهای دینیِ ملت همیشه پر از سوالهای تشریحی و پیامِ آیه و نکتهی تستی بوده، کتابهای منم خط خطی های استدلالهای موافق و مخالفش! اصلاً فکر کنید دارید تمرین میکنید که بحث کنید! آرایهها رو چطور پیدا میکنید؟ مغالطهها و نتیجهگیری های بی ربطش رو هم همونجوری پیدا کنید! فکر نکنید اینکار اتلافِ وقته. اتفاقاً درگیر شدن با محتوای کتاب بهترین راه برای دین و زندگیه. خودِ من _ به ویژه برای سال دوازدهم که فلسفی تر از بقیه پایههاست _ برای چند تا از درسها اصلاً تست نزدم ولی توی قلمچی جز نقاطِ پایدارمه [عکس از کارنامه پنج نوع درس]
ببینید، حرفهای کتابِ دینی سه دستهست. بعضیهاش پیرامونِ منطق و فلسفهست که باید اینطوری استدلال کرد [با تشکر از @marone :)]
از طرفی، بخشِ دیگه حرفها مربوط به "احکام" و "مفاهیم"ه که مباحثش "درون دینی"ه و نمیشه و اصلاً نباید باهاش برون دینی صحبت کرد. در اون حیطه باید یک "گفتمانِ وارونه" شکل داد و با استفاده از ابزارِ خودش (قرآن/حدیث/شعر/...) استدلال کرد. حتی توی بحثِ درون دینی شاید خیلی جاها باهاش موافق باشید!
و باقیِ صحبتها [که کَمه] در حیطهی علوم اجتماعیه. این مسائل خودشون دو دستهاند.
روی بخشِ کمی از اونها میشه حرف زد. مثلاً در صفحهی ۱۴۳ دینی ۳ داریم: امروزه شمارِ فزایندهای از کودکان در غرب، در خانوادهها یا خانههایی بزرگ میشوند که پدر یا مادر در آن حاضر نیست و آن یکی هم که حاضر است چون نمیتواند یک تنه وظیفه پدر و مادر را توامان ایفا کند غالباً از زیرِ بارِ مسئولیتی که پدر و مادر ها در خانوادههای اصیل برای انتقال دادنِ ارزشهای اخلاقی به جوانان بر عهده داشتهاند شانه خالی میکند و لذا بسیاری از جوانان ناچار اند خودشان زندگیشان را تشکیل دهند. همین امر باعث شده که فقط در کشورِ انگلیس ۹ میلیون نفر تنها زندگی کنند به گونهای که دولتِ این کشور ناچار شده وزارتخانهای به نامِ وزارتِ تنهایی ایجاد کند.
[حقیقتاً فکر نمیکردم یه روزی از کتاب دینی استفاده کنم ]
اینجا نمیخوام درستی یا نادرستیِ حرف رو زیرِ سوال ببرم. ولی کتاب به هفتهنامهی گاردین، ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸ ارجاع داده. من گشتم و به این مقاله رسیدم. کتاب در بابِ وزارت به این استناد کرده:
Well, now they’ve appointed a minister for it
Elizabeth’s comment prompted considerable ribaldry
این طور که به نظر میاد دولت، ملکه رو خیلی در جریانِ قضیه قرار نداده چرا که چنین وزارتخانهای وجود نداره! [اسامیِ وزارتخانهها] و مسئولیتِ اجرایی در این مقوله
(Cross-government work on loneliness) به وزیرِ ورزش و جامعهی مدنی سپرده شده.
از طرفی باید گفت که انگار مولفین خیلی عجله داشتند چرا که وقتی به دمِدستترین جا، یعنی صفحهی ویکیپدیا هم مراجعه میکنیم میبینیم که میگه "در رسانهها از این منصب به عنوانِ وزیر یاد میشه":
The position is often referred to by the media as the 'Minister for Loneliness' , though it is not a separate ministerial office. Initially the role was an expansion of the remit for the Minister for Sport and Civil Society.
[البته خودم هنوز فرقِ بینِ Ministerial lead و Minister رو نفهمیدم]
در رابطه با آماری که کتاب از همون مقاله گرفته، میبینیم که به مقالهی دیگهای [این] ارجاع داده میشه که اصلاً در این حیطه حرفی نزده
ولی از اینجا [که مرکزِ ملی آماره] میبینیم که آمارِ کسانی که در کلِ United Kingdom تنها زندگی میکنند 7.7 میلیون نفره:
The number of people living on their own went up by 16% to 7.7 million between 1997 and 2017
و از طرفِ دیگه میدونیم که خودِ UK شاملِ انگلیس، ولز، اسکاتلند و ایرلندِ شمالیه
یک چیزِ جالبی که اون دو مقالهی گاردین داشت، عللِ "احساسِ تنهایی" (feeling lonely) بود. کتاب که معتقد بود که به خاطرِ نابودیِ خانواده و گسترشِ روابطِ نامشروع و اینهاست، ولی وقتی فهمیدم که چیزی که دولت رو نگران کرده "تعدادِ کسانی که تنها زندگی میکنند" نیست بلکه "گستردگیِ احساسِ تنهایی" هست، حدس زدم به خاطرِ خلا معنا و اینها باشه و برآوردم یک تنهاییِ اگزیستانسیال بود. ولی هر دو اشتباه کردیم :
Loneliness is not about being useless but beingunused. It is about being unknown, disappointed, deprived of something to look forward to
There are some obvious pathogens: the deconstructionofcommunity, the conversionofcitizenintoconsumer, the politicsofenvy. We are no longer “bowling together” and family life has been unravelling for some time now.
ضمنِ اینکه به نظرم باید از دولتِ بریتانیا [به قولِ خودشون HM government] قدردانی کرد که تا این
اندازه برای مردمش ارزش قائله. [به نظرم دیدنِ این (Loneliness Strategy) خالی از فایده نیست]
ولی خب، اذعان میکنم که خیلی جاها نمیشه مقابلِ استدلالهای کتاب ایستاد نه اینکه درست باشند، بلکه چون "حکمِ اسلامی" رو در وضعیتِ غیرِ قابلِ نقد قرار داده! مثلاً در صفحهی ۹۵ دینی ۳ میخونیم: نمیتوان باید ها و نباید های دینی و الهی را با قوانینِ بشری که اهدافِ محدود و کوچکِ دنیوی دارند مقایسه کرد و مثلاً گفت چرا خداوند برای فلان گناه چنین مجازاتی قرار داده است؟ چرا که خداوند میداند آن گناه مانعی بزرگ بر سر راهِ سعادت و نعمتهای ابدیست...
این یعنی چی؟ یعنی در جوابِ "چرا؟" میشنویم که "چون خدا گفته و خدا به نیازهای ما آگاهه.
+ [و کلاً یکی از بارزترین شاخصههای یک تفکرِ واپسگرا و ارتجاعی اینه که راهِ پرسشگری رو بر معتقدینش میبنده. در این زمینه کوچکترین تفاوتی بینِ این عبارت و "دستورِ انضباطِ آهنینِ" استالینی قائل نیستم.]
ارمغان مهم نیست آدمای اطرافت چجورین (: ، اونا اگه بدن برا خودشون بدن ..... نذار اتیش کینه ترو از ارمغان مهربون به یه دختر بد ذات تبدیل کنه ، مهربون بمون حتی اگه مهربونی ندیدی از کسی
یادمه روز های اول عضویتم ارزو میکردم یکی باشم که همه بشناسنش ... معروف باشم ، الان نسبت به پنج ماه پیش خیلی معروف تر شدم تو سایت و رفیقام زیاد شده خدا رو شکر اما کسایی ام که از من خوششون نمیاد هم زیاد شدن .... دلم برا اون ارمغانی که کسی باهاش بد نبود تنگ شده
بذارید حرف بزنم:
۱) انگار اینجا یه خلطی پیش اومده؛ کتابِ دین و زندگی عقاید رو "با امتحان و کتاب و معلم" تحمیل نمیکنه. که توی درس ۲ دینیِ دهم داریم.
از طرفی اگر جبری در "پذیرشِ حرفِ کتابِ دینی" بود که برای اقلیتهای دینی کتابِ دینیِ جداگانه نداشتیم! [البته انگار ما توی کشورمون آتئیست که کلاً نداریم ]
انتقاد به اینه که چرا باید شخص از کودکی تربیتِ دینی داشته باشه؟ این نقضِ اختیارِ اون شخصه. به عبارتِ دیگه، انتقاد به جبرِ عقاید نیست، به جبرِ خودِ عمله.
۲) آقا این جملههای قشنگ [هم ح.ب که "کلاً مهربون بمون" و هم این آخری "هر کس عقایدِ خودش رو داره"] از همون تیپِ مضحکِ "همه چی آرومه من چقدر خوشحالم" و "انسانیت دینیست که کمترین پیروان را دارد" اند. این جملهها مالِ سخنرانیها یا مثلاً ح.ب هاست که "معروف" بشید و بتونه تشویقِ حضار و لایکِ کاربرها رو به ارمغان بیاره. ولی دردی از ما دوا نمیکنه.
عقیدهی یک داعشی که علیه دیگران [خواستم بگم آتئیستها، دیدم فرقی نداره، همه رو میزنند!] عملیاتِ تروریستی انجام میده "مالِ خودش" نیست.
عقیدهی یک آتئیست که به یک مسلمانِ محجبه کنایه میزنه و تیکه میندازه "مالِ خودش" نیست.
کلاً "عقیده" زمانی مالِ خودتونه که از خونه بیرون نیاد. وقتی از خونه خارج بشه دیگه فردی نیست، "اجتماعی"ه و چون هر عقیدهای [چه دینی و چه غیرِ دینی] معمولاً در حیطهی جامعه هم دستوراتی داره و [باید هم داشته باشه مثلاً همین امرِ به معروف و نهی از منکر] ، متاسفانه نمیتونیم از این جملههای "قشنگ قشنگ" بگیم.
[اگر بخوام لیبرالمسلک باشم باید بگم که اصولاً سعی کنید وجوهِ فرا_فردیِ دین رو حذف کنید. یعنی درونِ خونه یک مسلمان/آتئیست/مسیحی/... باشید و بیرونِ خونه یک ایرانی]
پس برمیگردیم به همون حرفِ اولم: حالا اینکه به تاپیک ربطی نداشت ولی باشه.
[ای آدمِ بدِ دشمنِ غرضورزِ کینهتوزِ !]
آره، من انگار اینجوریام ولی "هزار شکر یه یارانِ شهر بی گنهاند"
+ ولی به هر حال، به نظر میرسه کتابِ دینی برای من مفید بوده چرا که جبراً سوادِ درون دینیم ارتقا پیدا کرد.
اولا که کاملا ربط داره اینکه چیزی که دوست نداری رو حفظ کنی ! دوما اقلیت های دینی برای کسایی که عشقشون کشید و گفتن ما اینو میخونیم؟؟نه شیعه بودن دست خود ادمه نه سنی بودن! بعدشم حرف بزن های من حرف هایی به دل خودم ه و به شما و این تاپیک هیچ ربطی نداره !
شما یک مسئلهی فیزیک رو در نظر بگیرید که همکلاسیتون بهتون داده. حلش کردید و دارید با پاسخِ همکلاسیتون بررسی میکنید که میبینید پاسخهاتون متفاوتاند. خب، شروع میکنید به بررسیِ دقیقتر که "چرا؟" ؛ کجایِ استدلالِ شما یا اون غلط بوده؟ و اینا.
آقا، به کتابِ دینی هم همینجوری مثلِ جوابِ متفاوتِ فیزیک نگاه کنید نه کتاب درسی:
با توجه به اینکه تاپیک گفته ۶ سال، شما از کلاس هفتم به اینطرف بالاخره هرطوری، با تحقیق یا همینجوری باری به هر جهت [آخه دین یا کلاً اعتقاد به یک مکتب یک سری محدودیتها و مسئولیتهایی در پی داره که خیلیها رو دیدم که از جهت و با جهانبینیِ خیامیِ "حالی خوش باش و عمر بر باد نکن!" مخالفِ "اعتقاد" اند] یا ارثی یا هر جوری، یه اعتقادی دارید که با استدلالهای کتاب دینی موافق یا مخالفه. خب، با کتاب دینی دعوا بیفتید، سعی کنید استدلالهاش رو به چالش بکشید، نقد کنید، خراب کنید! کتابهای دینیِ ملت همیشه پر از سوالهای تشریحی و پیامِ آیه و نکتهی تستی بوده، کتابهای منم خط خطی های استدلالهای موافق و مخالفش! اصلاً فکر کنید دارید تمرین میکنید که بحث کنید! آرایهها رو چطور پیدا میکنید؟ مغالطهها و نتیجهگیری های بی ربطش رو هم همونجوری پیدا کنید! فکر نکنید اینکار اتلافِ وقته. اتفاقاً درگیر شدن با محتوای کتاب بهترین راه برای دین و زندگیه. خودِ من _ به ویژه برای سال دوازدهم که فلسفی تر از بقیه پایههاست _ برای چند تا از درسها اصلاً تست نزدم ولی توی قلمچی جز نقاطِ پایدارمه [عکس از کارنامه پنج نوع درس]
ببینید، حرفهای کتابِ دینی سه دستهست. بعضیهاش پیرامونِ منطق و فلسفهست که باید اینطوری استدلال کرد [با تشکر از @marone :)]
از طرفی، بخشِ دیگه حرفها مربوط به "احکام" و "مفاهیم"ه که مباحثش "درون دینی"ه و نمیشه و اصلاً نباید باهاش برون دینی صحبت کرد. در اون حیطه باید یک "گفتمانِ وارونه" شکل داد و با استفاده از ابزارِ خودش (قرآن/حدیث/شعر/...) استدلال کرد. حتی توی بحثِ درون دینی شاید خیلی جاها باهاش موافق باشید!
و باقیِ صحبتها [که کَمه] در حیطهی علوم اجتماعیه. این مسائل خودشون دو دستهاند.
روی بخشِ کمی از اونها میشه حرف زد. مثلاً در صفحهی ۱۴۳ دینی ۳ داریم: امروزه شمارِ فزایندهای از کودکان در غرب، در خانوادهها یا خانههایی بزرگ میشوند که پدر یا مادر در آن حاضر نیست و آن یکی هم که حاضر است چون نمیتواند یک تنه وظیفه پدر و مادر را توامان ایفا کند غالباً از زیرِ بارِ مسئولیتی که پدر و مادر ها در خانوادههای اصیل برای انتقال دادنِ ارزشهای اخلاقی به جوانان بر عهده داشتهاند شانه خالی میکند و لذا بسیاری از جوانان ناچار اند خودشان زندگیشان را تشکیل دهند. همین امر باعث شده که فقط در کشورِ انگلیس ۹ میلیون نفر تنها زندگی کنند به گونهای که دولتِ این کشور ناچار شده وزارتخانهای به نامِ وزارتِ تنهایی ایجاد کند.
[حقیقتاً فکر نمیکردم یه روزی از کتاب دینی استفاده کنم ]
اینجا نمیخوام درستی یا نادرستیِ حرف رو زیرِ سوال ببرم. ولی کتاب به هفتهنامهی گاردین، ۲۳ ژانویه ۲۰۱۸ ارجاع داده. من گشتم و به این مقاله رسیدم. کتاب در بابِ وزارت به این استناد کرده:
این طور که به نظر میاد دولت، ملکه رو خیلی در جریانِ قضیه قرار نداده چرا که چنین وزارتخانهای وجود نداره! [اسامیِ وزارتخانهها] و مسئولیتِ اجرایی در این مقوله
(Cross-government work on loneliness) به وزیرِ ورزش و جامعهی مدنی سپرده شده.
از طرفی باید گفت که انگار مولفین خیلی عجله داشتند چرا که وقتی به دمِدستترین جا، یعنی صفحهی ویکیپدیا هم مراجعه میکنیم میبینیم که میگه "در رسانهها از این منصب به عنوانِ وزیر یاد میشه":
[البته خودم هنوز فرقِ بینِ Ministerial lead و Minister رو نفهمیدم]
در رابطه با آماری که کتاب از همون مقاله گرفته، میبینیم که به مقالهی دیگهای [این] ارجاع داده میشه که اصلاً در این حیطه حرفی نزده
ولی از اینجا [که مرکزِ ملی آماره] میبینیم که آمارِ کسانی که در کلِ United Kingdom تنها زندگی میکنند 7.7 میلیون نفره:
و از طرفِ دیگه میدونیم که خودِ UK شاملِ انگلیس، ولز، اسکاتلند و ایرلندِ شمالیه
یک چیزِ جالبی که اون دو مقالهی گاردین داشت، عللِ "احساسِ تنهایی" (feeling lonely) بود. کتاب که معتقد بود که به خاطرِ نابودیِ خانواده و گسترشِ روابطِ نامشروع و اینهاست، ولی وقتی فهمیدم که چیزی که دولت رو نگران کرده "تعدادِ کسانی که تنها زندگی میکنند" نیست بلکه "گستردگیِ احساسِ تنهایی" هست، حدس زدم به خاطرِ خلا معنا و اینها باشه و برآوردم یک تنهاییِ اگزیستانسیال بود. ولی هر دو اشتباه کردیم :
ضمنِ اینکه به نظرم باید از دولتِ بریتانیا [به قولِ خودشون HM government] قدردانی کرد که تا این
اندازه برای مردمش ارزش قائله. [به نظرم دیدنِ این (Loneliness Strategy) خالی از فایده نیست]
ولی خب، اذعان میکنم که خیلی جاها نمیشه مقابلِ استدلالهای کتاب ایستاد نه اینکه درست باشند، بلکه چون "حکمِ اسلامی" رو در وضعیتِ غیرِ قابلِ نقد قرار داده! مثلاً در صفحهی ۹۵ دینی ۳ میخونیم: نمیتوان باید ها و نباید های دینی و الهی را با قوانینِ بشری که اهدافِ محدود و کوچکِ دنیوی دارند مقایسه کرد و مثلاً گفت چرا خداوند برای فلان گناه چنین مجازاتی قرار داده است؟ چرا که خداوند میداند آن گناه مانعی بزرگ بر سر راهِ سعادت و نعمتهای ابدیست...
این یعنی چی؟ یعنی در جوابِ "چرا؟" میشنویم که "چون خدا گفته و خدا به نیازهای ما آگاهه.
+ [و کلاً یکی از بارزترین شاخصههای یک تفکرِ واپسگرا و ارتجاعی اینه که راهِ پرسشگری رو بر معتقدینش میبنده. در این زمینه کوچکترین تفاوتی بینِ این عبارت و "دستورِ انضباطِ آهنینِ" استالینی قائل نیستم.]
حالا اینکه به تاپیک ربطی نداشت ولی باشه.
ویرایش: آقا صبر کنید.
چون نمیخوام لقبِ "آدمِ بدِ کینهای" رو داشته باشم:
یا برچسبِ "کسی که از "ارمغان مهربون" خوشش نمیاد و باهاش بده" رو بخورم:
[البته حقیقتاً به هیچ جاییم نیست ولی خب ]
بذارید حرف بزنم:
۱) انگار اینجا یه خلطی پیش اومده؛ کتابِ دین و زندگی عقاید رو "با امتحان و کتاب و معلم" تحمیل نمیکنه. که توی درس ۲ دینیِ دهم داریم.
از طرفی اگر جبری در "پذیرشِ حرفِ کتابِ دینی" بود که برای اقلیتهای دینی کتابِ دینیِ جداگانه نداشتیم! [البته انگار ما توی کشورمون آتئیست که کلاً نداریم ]
انتقاد به اینه که چرا باید شخص از کودکی تربیتِ دینی داشته باشه؟ این نقضِ اختیارِ اون شخصه. به عبارتِ دیگه، انتقاد به جبرِ عقاید نیست، به جبرِ خودِ عمله.
۲) آقا این جملههای قشنگ [هم ح.ب که "کلاً مهربون بمون" و هم این آخری "هر کس عقایدِ خودش رو داره"] از همون تیپِ مضحکِ "همه چی آرومه من چقدر خوشحالم" و "انسانیت دینیست که کمترین پیروان را دارد" اند. این جملهها مالِ سخنرانیها یا مثلاً ح.ب هاست که "معروف" بشید و بتونه تشویقِ حضار و لایکِ کاربرها رو به ارمغان بیاره. ولی دردی از ما دوا نمیکنه.
عقیدهی یک داعشی که علیه دیگران [خواستم بگم آتئیستها، دیدم فرقی نداره، همه رو میزنند!] عملیاتِ تروریستی انجام میده "مالِ خودش" نیست.
عقیدهی یک آتئیست که به یک مسلمانِ محجبه کنایه میزنه و تیکه میندازه "مالِ خودش" نیست.
کلاً "عقیده" زمانی مالِ خودتونه که از خونه بیرون نیاد. وقتی از خونه خارج بشه دیگه فردی نیست، "اجتماعی"ه و چون هر عقیدهای [چه دینی و چه غیرِ دینی] معمولاً در حیطهی جامعه هم دستوراتی داره و [باید هم داشته باشه مثلاً همین امرِ به معروف و نهی از منکر] ، متاسفانه نمیتونیم از این جملههای "قشنگ قشنگ" بگیم.
[اگر بخوام لیبرالمسلک باشم باید بگم که اصولاً سعی کنید وجوهِ فرا_فردیِ دین رو حذف کنید. یعنی درونِ خونه یک مسلمان/آتئیست/مسیحی/... باشید و بیرونِ خونه یک ایرانی]
پس برمیگردیم به همون حرفِ اولم: حالا اینکه به تاپیک ربطی نداشت ولی باشه.
[ای آدمِ بدِ دشمنِ غرضورزِ کینهتوزِ !]
آره، من انگار اینجوریام ولی "هزار شکر یه یارانِ شهر بی گنهاند"
+ ولی به هر حال، به نظر میرسه کتابِ دینی برای من مفید بوده چرا که جبراً سوادِ درون دینیم ارتقا پیدا کرد.