- ارسالها
- 562
- امتیاز
- 15,948
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی 1
- شهر
- ساری
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
سلام.
حقیقتش به نظرم رسید که به جای بحثِ پر پبچ و خم و بینتیجهی جبر و اختیارِ الهی، بیاید فکر کنیم که خدا نیست، یا حداقل "خدا هست ولی در محاساباتِ ما جایی نداره" و به یک "جبر و اختیارِ مهمتر" نگاه کنیم.
عکسی که الان ملاحظه میکنید صفحهی ۱۵۹ کتابِ "آیا هنوز اندیشهی سیاسی وجود دارد؟" از آیزایا برلینه.
من که در حیطهی زبانِ انگلیسی ضعیفام، ولی بخشهایی که رنگی کردم باید کم و بیش به این معنی باشند:
چنانچه هگل به استادی نشان داده است، تاریخِ اندیشه الگویی سیال از اندیشههای رهایی بخش است که به ناچار به قفسهای خفهکننده تبدیل میشوند و بدینسان، به دستِ مفاهیمِ جدیدِ رهایی بخش و در عینِ حال، بردهپرور خودشان را نابود میکنند.
نخستین گام برای فهمیدنِ انسانها، آگاهی از الگو یا الگوهاییست که بر اندیشه و عملِ آنان چیره میشود و در آن رخنه میکند. این کار مانند هر تلاشی برای آگاه ساختنِ انسانها در مقولاتی که در آن میاندیشند، کاری دشوار و گاهی دردناک است و چه بسا پیامدهای سخت و ناراحت کنندهای داشته باشد.
با ذکرِ این مقدمه، بیایید حولِ این موضوع صحبت کنیم:
۱_چه عامل/عواملی بر رفتارهای انسان موثراند؟ جامعه؟ پیشینه تاریخی؟ طبیعت؟ ابزارِ تولید؟ اقتصاد؟ غریزه؟ [اگر چیزِ دیگهای هست لطفاً نام ببرید]
۲_آیا همیشه این عامل/عوامل اند یا بسته به شرایطِ زمانی و مکانی تغییر میکنند؟
۳_تاثیرگذاریِ این عامل/عوامل تا چه حده؟ یعنی میتونیم بگیم که این "جهت دهی به رفتار" تا اونجاست که انسان مجبوره؟
۴_پذیرشِ سوالِ قبل دلیلی برای "سلبِ مسئولیت" نیست؟ [طبیعتاً "مجبور مسئول نیست"]
۵_چطور میتونیم اثرِ این عامل/عوامل رو از بین ببریم؟ به بیانِ دیگه، شما چه "اندیشهی رهایی بخش"ی رو برای رهایی از این _به تعبیرِ شریعتی_ "زندان"ها پیشنهاد میدید؟
حقیقتش به نظرم رسید که به جای بحثِ پر پبچ و خم و بینتیجهی جبر و اختیارِ الهی، بیاید فکر کنیم که خدا نیست، یا حداقل "خدا هست ولی در محاساباتِ ما جایی نداره" و به یک "جبر و اختیارِ مهمتر" نگاه کنیم.
عکسی که الان ملاحظه میکنید صفحهی ۱۵۹ کتابِ "آیا هنوز اندیشهی سیاسی وجود دارد؟" از آیزایا برلینه.
من که در حیطهی زبانِ انگلیسی ضعیفام، ولی بخشهایی که رنگی کردم باید کم و بیش به این معنی باشند:
چنانچه هگل به استادی نشان داده است، تاریخِ اندیشه الگویی سیال از اندیشههای رهایی بخش است که به ناچار به قفسهای خفهکننده تبدیل میشوند و بدینسان، به دستِ مفاهیمِ جدیدِ رهایی بخش و در عینِ حال، بردهپرور خودشان را نابود میکنند.
نخستین گام برای فهمیدنِ انسانها، آگاهی از الگو یا الگوهاییست که بر اندیشه و عملِ آنان چیره میشود و در آن رخنه میکند. این کار مانند هر تلاشی برای آگاه ساختنِ انسانها در مقولاتی که در آن میاندیشند، کاری دشوار و گاهی دردناک است و چه بسا پیامدهای سخت و ناراحت کنندهای داشته باشد.
با ذکرِ این مقدمه، بیایید حولِ این موضوع صحبت کنیم:
۱_چه عامل/عواملی بر رفتارهای انسان موثراند؟ جامعه؟ پیشینه تاریخی؟ طبیعت؟ ابزارِ تولید؟ اقتصاد؟ غریزه؟ [اگر چیزِ دیگهای هست لطفاً نام ببرید]
۲_آیا همیشه این عامل/عوامل اند یا بسته به شرایطِ زمانی و مکانی تغییر میکنند؟
۳_تاثیرگذاریِ این عامل/عوامل تا چه حده؟ یعنی میتونیم بگیم که این "جهت دهی به رفتار" تا اونجاست که انسان مجبوره؟
۴_پذیرشِ سوالِ قبل دلیلی برای "سلبِ مسئولیت" نیست؟ [طبیعتاً "مجبور مسئول نیست"]
۵_چطور میتونیم اثرِ این عامل/عوامل رو از بین ببریم؟ به بیانِ دیگه، شما چه "اندیشهی رهایی بخش"ی رو برای رهایی از این _به تعبیرِ شریعتی_ "زندان"ها پیشنهاد میدید؟