سخن شاعرانه/ متفکرانه

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
561
امتیاز
15,883
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
من همین اول به دوستان علاقه‌مند به شعر و ادبیات بگم که غرض و مرضی از این تاپیک ندارم. تازه خودم هم یه مقداری مرددم، چون احتمالا بعضی از این نقدها دامن خود من رو هم بگیره؛ ولی به هر حال :))
خب آقا من داشتم کتابی می‌خوندم به نام چه باشد آن چه خوانندش تفکر؟ و در صفحه‌ی ۱۰۲ هایدگر می‌فرماید که نه چنین است که گفته‌ی شاعرانه و گفته‌ای متفکرانه هماره یکسان باشند اما گاه باشد که این دو یکی گردند
و توضیح میده که آن گاهی‌ست که شکاف میان شعر و تفکر به نحوی بی‌غش و مشخص این دو را از هم مفارق می‌کند
و به بیان ساده‌تر، آن گاه رخ خواهد داد که شعرسرایی بلندایی باشد و تفکر ژرفایی.
[بله بله، شکوفه در ترجمه]
خب، نظرتون چیه؟ با هایدگر موافق‌اید؟
تا چه اندازه میشه از شعر تفسیر علمی کرد و اینا؟

+ خوندن این مقاله هم خالی از لطف نیست.
 
ارسال‌ها
608
امتیاز
6,604
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 4
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
من همین اول به دوستان علاقه‌مند به شعر و ادبیات بگم که غرض و مرضی از این تاپیک ندارم. تازه خودم هم یه مقداری مرددم، چون احتمالا بعضی از این نقدها دامن خود من رو هم بگیره؛ ولی به هر حال :))
خب آقا من داشتم کتابی می‌خوندم به نام چه باشد آن چه خوانندش تفکر؟ و در صفحه‌ی ۱۰۲ هایدگر می‌فرماید که نه چنین است که گفته‌ی شاعرانه و گفته‌ای متفکرانه هماره یکسان باشند اما گاه باشد که این دو یکی گردند
و توضیح میده که آن گاهی‌ست که شکاف میان شعر و تفکر به نحوی بی‌غش و مشخص این دو را از هم مفارق می‌کند
و به بیان ساده‌تر، آن گاه رخ خواهد داد که شعرسرایی بلندایی باشد و تفکر ژرفایی.
[بله بله، شکوفه در ترجمه]
خب، نظرتون چیه؟ با هایدگر موافق‌اید؟
تا چه اندازه میشه از شعر تفسیر علمی کرد و اینا؟

+ خوندن این مقاله هم خالی از لطف نیست.
نظر من اینه که تا حدی موافقم. این نیست که همیشه گفته شاعرانه یه سخن عمیق و متفکرانه باشه و بعضی مواقع اینا از هم جدا هستن. هر چند مخصوصا توی تاریخ ادبیات کشور ما حداقل اینه که در خیلی موارد شعر ابزاری بوده که جریان های فکری مختلف مخصوصا سنت گرایی و عقل گرایی ازش استفاده کردن تا بتونن اعتقادات و نظرات خودشون رو بیان کنن و حتی هم دیگه رو مورد انتقاد و بعضا تمسخر قرار بدن.
مثلا سنت نوآوری قبل از نیما یوشیج هم وجود داشته هر چند به اندازه کاری که نیما کرد که خیلی بیشتر ساختار شکنی وزنی در شعر بود نبوده ولی باز هم وجود داشته. کسانی مثل تقی رفعت. بعد ایرج میرزا که جزء مخالفین سرسخت تجدد طلبی بوده با زبون تند خودش این جریان نوآوری رو مسخره می کرده و میگفته:

می کنم قافیه ها را پس و پیش
تا شوم نابغه ی دوره ی خویش
همه گویند که من استادم
در سخن داد تجدّد دادم
هر ادیبی به جلالت نرسد
هر خری هم به وکالت نرسد
این جوانان که تجدّد طلبند
راستی دشمن علم و ادبند

در کل به نظرم توی کشور ما و مخصوصا دوره معاصرتر بیشتر اینجوری بوده که شعرا از شعر برای بیان همون تفکرات و عقاید خودشون زیاد استفاده میکردن با توجه به اینکه تا قرون بسیا زیادی تنها هنری که حرام حساب نمی آمده همین شاعری بوده خیلی ها به این سمت گرایش پیدا کردن. اما همیشه هم این نیست که سخن شاعرانه یک سخن عمیق و متفکرانه باشه و حتی در همین جریان های فکری میشه دید که بعضی از اشعار بیشتر همون جنبه شاعرانه رو دارن تا یک سخن متفکرانه.
به لحاظ تفسیر علمی هم خیلی مواقع شاید توی تشابیه و استعاره ها یک قیاس علمی نشده باشه و خیلی مواقع نمیشه استناد علمی به قیاس ها و اشعار کرد و با این دید نگاهشون کرد.
 
بالا